ماه گلوله خورده است
علیمحمد مودب
ماه گلوله خورده است
و هر ستاره تركشی است در سینه آسمان
ماه گلوله خورده و میگرید
و خورشید را بمبهای فسفری آتش زدهاند
ابرها پیكرهایی متلاشیاند و بادها كودكانی سیلیخورده و گیج
دریا را موج انفجار گرفته است
دریا را موج انفجار گرفته است
كودكان را میبیند كه در ساحل گلوله میخورند
سرها را میبیند كه شوت میشوند
سرها از میدانهای فوتبال به میدانهای والیبال شوت میشوند
سرها از مدرسهها به خیابانها
از خیابانها به بازارها و از بازارها به همه جا شوت میشوند
توفان سنگریزه میوزد و غنچهها مدفوناند
توفان شن میوزد از آسمان
از آسمان ماهواره و اینترنت بیسیم
و ما صبورتر از شتران
صفحات نمایشگرها پلك دوم ماست
توفان شن میوزد و چشمهها شیمیاییاند
و ماهیان روشن، بمبهای فسفری را خوب میشناسند
همه چیز روشن است
همه چیز روشن است
در همه جا همه چیز روشن است
در دمشق و حلب، در موصل و غزه
همه چیز از چهره شهیدان و آتش انفجارها روشن است
همه چیز در آینههای تاریخ روشن است
اگر عروج بر فلك سروری به دشواری نبود
و از هفت خوان شمشیر و خون نمیگذشت
فرقی نمیماند میان عرفات و نصرالله
در نام حافظ اسد تصریح روشنی است
هر تصویر یاسرعرفات كنایههای ظریفی دارد
همه چیز روشن است
در همه جا همه چیز روشن است
همه چیز از چهره شهیدان و آتش انفجارها روشن است
تنها ما خاموش و تاریك
به اشاره سخن میگوییم
و حماسهی ما عوض كردن كانال است و شكستن آینه
نمیخواهمت اینگونه خونین ببینمای چهرهی من
نمیخواهمت اینگونه در باران ملخ ببینمای گلستان من
ای گل سرخ كوچك!ای غزه!
نمیخواهمت این گونه آماج لگدها ببینمای كودك فلسطینی!
نمیخواهم ببینم
نمیخواهم ببینم
من عربستانم با سینهای نفتی
كه كودكان عرب از پستان من آتش میگیرند
مصرم من
و اهرام پشت خمیدهی مناند
نمیتوانم خم شوم و زنجیر گذرگاه رفح را برای كودكان سرطانی بیندازم
نمیتوانم گهوارهی موسی را از نیل بردارم
دستم میلرزد
نمیتوانم در آغوش بگیرم
دختركی را كه در سرش تركشی است
استانبولم من و از پس این همه مناره
دود حریقهای تو را نمیتوانم ببینم
استانبولم و سرم به بستهبندی دموكراسی آمریكایی گرم است
به صادرات اعتراضات مدنی مدرن
به صادرات اعتراضات مدنی مسلحانه!
ترافیك تهرانم من و سرم شلوغ است
به قیمت ماشینها فكر میكنم عزیزكم
به بالا و پایین شدن نرخ دلار
و به چهار میلیاردی كه 5+1 واریز خواهند كرد ان شاء الله !
گرفتارم برادرم! خواهرم! جوانم! جانم!
به رویایی شیرین فكر میكنم
به كسی كه با دستی دستم را میفشارد
و با دستی گلوی تو را
با دستی دستم را میفشارد
و با دستی مردی را در حمص از پنجرهی خانهاش پرت میكند
با دستی دستم را میفشارد
و با دستی دختركی سه ساله را در «الزهرا»ی سوریه به زنجیر میكشد
با دستی دستم را میفشارد
و با دستی پدر و مادر دخترك را پیش چشمش ذبح شرعی میكند
با دستی دستم را میفشارد
و با دستی دیگر از این همه فیلم میگیرد
از تساوی ایران و آرژانتین
از توپگیری ظریف
از شكستن كمر نیمار
از جای دندانهای سوارز
از شكستن ستون فقرات خاورمیانه
در رویای چیزی هستم
در رویای كسی كه در شبكهای خانم اشتون است
و در شبكهای خلیفهی چندش داعش
در شبكهای لیونل مسی است كه بر دیوار حایل یادگاری مینویسد
و در شبكهای باز خانم اشتون است
در اعتراضات مدنی مسلحانه در اوكراین!
(كاش میشد لااقل با خود آنجلینا جولی مذاكره كرد
نه با این مدیر برنامههای پاتال و عوضی)
مغزم دهها شبكهی تلویزیونی است
چهرهام چیزی شبیه بیبیسی فارسی
مغزم دهها صفحهی روزنامه است
روزنامههایی كه بوی دلارهای بیپشتوانه میدهند
بوی دلارهای چاپ صبح
روزنامههایی انگلیسی- فارسی، _فینگلیش!_
روزنامههایی شبیه كاغذ كادو با طرح پاپانوئل
روزنامههایی برای كادو كردن استعمار، تجاوز، لیبرالیسم
روزنامههایی برای كادو كردن موشكها و بمبهای خوشهای و فسفری
روزنامههایی برای كادو كردن سرهای بریده
اما خون بر شمشیر پیروز است
و خط آتش روزنامهها را خاموش خواهد كرد
تو را در اینهمه غوغا گم كردهایم
خواهرم غزه!
برادرم فلسطین!
اما صدای امام خمینی ما را بیدار خواهد كرد
و راهپیمایان روز قدس، ترافیك رویاها را تعطیل اعلام میكنند
تو را گاهی گم میكنیم
اما تو باز كریمانه همان كلید كوچك خونینی
كه دروازههای فردا را به روی ما خواهی گشود
یا من یحیی العظام و هی رمیم
یا من یحیی العظام و هی رمیم
یا من یحیی العظام و هی رمیم
تو به گوشیهای كرهای ما زنگ نمیزنی
تو از ما چشم یاری نداری
جزو لایكهای ما نیستی و در فیسبوك ما كامنت نمیگذاری
اما خدای لیله الاسری ما را به مسجد الاقصی خواهد رساند