ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع)-۳۲:
تلاش ائمه(ع) برای ایجاد یک تشکیلات مذهبی - سیاسی مخفی
و امّا وظیفه دوّم این بزرگواران _ اینکه میگویم وظیفه، یعنى وظیفه الهىشان و عملى که انجام میدادند و ما از روى منابع و مدارک آن را میفهمیم _ این بود که اینها سعى میکردند در ضمن اینکه جریان فکرىِ اصیل اسلامى را حفظ میکنند، یک جریان سیاسىِ بسیار منظّم و حسابشدهاى را هم تعقیب کنند و وابستگان به طرز فکر اسلامىِ خود را دور هم جمع نگه دارند و اینها را با هم ارتباط دهند و از لحاظ فکرى و روحى، اینها را تجهیز کنند و تسلیح کنند و خلاصه براى آن روزى که امام صادق(علیهالسّلام) بنا است شمشیر را به دست بگیرد و بیاید بیرون و در مقابل دستگاه قدرت، حرکت کند، یک عدّه سرباز مسلّحِ مجهّزِ فداکار دورش داشته باشد.
بیاطّلاعی مردم
از تلاشهای مخفی ائمه(ع)
این یک کارى بوده است که همه ائمّه هشتگانه بعد از امام حسین(علیهالسّلام) تا امام یازدهم(علیهالسّلام)، این کار را داشتهاند و خلاصهاش عبارت است از تشکیل و اداره یک حزب مذهبىِ سیاسىِ مخفى، و مجهّز کردن فکرى و روحى اینها. زیرا در روزى که امر1 ما _ به تعبیر روایات _ ظاهر خواهد شد، یعنى ما داعیه خود را علنى خواهیم کرد و صفوف خود را در مقابل لشکر دشمن که قدرت حاکم است، به حرکت درخواهیم آورد، این عدّه مجهّز و مسلّح باشند و کاملاً بتوانند از عهده وظیفه تاریخى خود برآیند و امر ائمّه را پیش ببرند. این هم یک کار دیگر ائمّه(علیهمالسّلام) بود؛ و این همان چیزى است که امروز متأسّفانه پیروان امام صادق(علیهالسّلام) حتّى نامش را هم نشنیدهاند و کمترین صحبتى هم از این کار امام و ائمّه هدی(علیهمالسّلام) نشنیدهاند و اطّلاعى از آن ندارند. ولى چنین کارى بوده و هست.
البتّه قبلاً هم عرض کردهام... آنچه من میگویم، یک گوشهاى و یک طرحى از مطالب است؛ حتّی نمیشود گفت یک خلاصهاى است؛ خلاصه هم نیست، عصاره هم نیست. گمان میکنم که انشاءاله همان گوشهاى از مطلب هم که نشان داده شود، براى ذهنهاى کنجکاو و جستوجوگر کافى باشد.
این حرکت از زمان امام سجّاد(علیهالسّلام) شروع شد. چگونه شروع شد؟ گفتیم که بعد از واقعه کربلا سه نفر بیشتر نماندند؛ سه نفر مرد فداکار باقى ماندند که ضربت عاشورا آنها را نترسانید. این حدیثِ «ارتدّ النّاس بعد الحسین»2، از قول امام صادق(علیهالسّلام) است؛ که بعد از واقعه عاشورا و کربلا، فقط سه نفر ماندند و بقیّه رفتند. بقیّه که رفتند، یعنى اعتقاد خود را از دست ندادند، از دین یا از تشیّع برنگشتند، امّا یکى از این دو حالت برایشان پیش آمد؛ یکى از این دو آفت به اینها خورد: اوّل، آفت ترس؛ که بسیار آفت بزرگى است.
چیره شدن ترس بر عوام پس از کربلا
وقتىکه ماجراى کربلا پیش آمد و پشت سرش قضیّه حرّه پیش آمد و قتلعام مدینه بهوسیلهى دژخیمان یزیدبن معاویه و دستگاه اموى، مردم با خودشان حساب کردند که این دستگاهى که بر فرزند پیغمبر(صلّیالهعلیهوآله)، با اینهمه جلالت و با اینهمه محبوبیّت، ابقا و ترحّم نمیکند، به طریق اولى بر من و امثال من ترحّم نخواهد کرد؛ و چون میترسیدند که کشته شوند، یا به زندانشان بیندازند، یا مورد شکنجه قرار بگیرند _ اگر در مدینه بودند، یک جور؛ اگر در کوفه بودند و تحت حکومت حَجّاج و امثال حَجّاج بودند، یکجور دیگر _ که نظایرش را زیاد دیده بودند، لذا از ترس، دور امام چهارم(علیهالسّلام) را رها کردند و کنار رفتند. یک عدّه اینها بودند.
یک عدّهى دیگر، تنها مسئله ترس برایشان مطرح نبود، البتّه ترس هم بود؛ اینها میدیدند که اگر بخواهند در این اجتماع زندگى کنند، راحت کاسبى کنند، گاهى توصیه آنها را حاکم و استاندار یزید و مروان و عبدالملک بخواند و ترتیب اثرى بدهد، احیاناً از مالیات معاف باشند، در مجالس و محافل عمومى که شرکت میکنند، مورد احترام باشند، احیاناً یکى از شغلهاى پولدربیار دولتى را به اینها محوّل کنند.
دنیاگرایی و عافیتطلبی خواص علّت تنها شدن امام سجّاد(ع)
خلاصه اگر بخواهند راحت زندگى کنند و از مزایاى دنیا و مزایایی که دستگاه خلافت بىدریغ به طرفداران خود میدهد استفاده کنند، راهش این است که این حرفها را ببوسند بگذارند کنار و فراموش کنند که امام حسنى بود و امام حسینى بود و تعلیماتى بود و تشکیلاتى بود و کارهایی بود و هدفى بود و راهى بود و فکرى بود! باید اینها را فراموش کنند. آنها زندگى کردن را مستلزم این میدانستند. یک عدّه هم اینها بودند.
آن فکر اوّلى که فکر ترس باشد، مربوط به عامّه مردم بود؛ و فکر دوّم یعنی فکر طمع مربوط به یک عدّه معدودى از طبقات بالاتر جامعه بود. اینها موجب شد که دور و بر امام چهارم(علیهالسّلام) عملاً خلوت شود و کسى جز همان سه نفر فداکار در اوّل کار باقى نماند.
پانوشتها:
1- امر، در این اصطلاح بهمعنای حکومت یا قیام است.
2- اختصاص، شیخ مفید، ص 64.