kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۵۲۸۰
تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱۳۹۸ - ۲۱:۱۲

آقا دلم براي شما تنگ مي‌شود(چشم به راه سپیده)



به خوابم بيا
شبي را به خوابم بيا، نازنين!
دلم را پر از بوي خورشيد کن
بيا چشمه غصه‌هاي مرا
پر از جوشش شعر اميد کن
بيا که جهان، زير هر گام تو
پر از رويش سبزه‌ها مي‌شود
دل آسمان، پر ز رنگين کمان
زمين، غرق ذکر خدا مي‌شود
مجید ملامحمدی
جواب مسئله‌ها
بي‌قرار توام و در دل تنگم گِله‌‌هاست
آه! بي‌تاب شدن عادت کم حوصله‌هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستي و بين من و تو فاصله‌هاست
بي تو هر لحظه مرا، بيم فرو ريختن است
مثل شهري که به روي گسل زلزله‌هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقي دارد؟
ديدنت آرزوي روز و شب چلچله‌هاست
باز مي‌پرسم از آن مسئله دوري و عشق
و ظهور تو جواب همه مسئله‌هاست
فاضل نظری
کسي مي‌آيد...
کسي مي‌آيد از يک راه دور آهسته آهسته
شبي هم مي‌کند زينجا عبور آهسته آهسته
غبار غربت از رخسار غمگين دور مي‌سازد
و ما را مي‌کند غرق سرور آهسته آهسته
دل دريايي ما را به دريا مي‌برد روزي
به سان ماهي از جام بلور آهسته آهسته
ازين رخوت رهايي مي‌دهد جان‌هاي محزون را
درون‌ها مي‌شود پر شوق و شور آهسته آهسته
نسيم وحشت پاييز را قدري تحمل کن
بهار آيد اگر باشي صبور آهسته آهسته
کسي مي‌آيد و مي‌گيرد احساس خدايي را
ز انسان‌هاي سرشار از غرور آهسته آهسته
فنا مي‌گردد اين تاريکي و محنت ز دنيامان
ز هر سو مي‌دمد صدگونه نور آهسته آهسته
به سر مي‌آيد اين دوران تلخ انتظار آخر
و ناجي مي‌کند اينجا ظهور آهسته آهسته
ز الطاف خداوندي حضورش را تمنا کن
که او مردانه مي‌يابد حضور آهسته آهسته
هوروش نوابی
دير مي‌شود، برگرد...
براي آمدنت دير مي‌شود، برگرد
زمان ز پرسه زدن سير ‌مي‌شود، برگرد
در انتظار تو با کوله‌باري از وحشت
زمين دوباره زمين‌گير مي‌شود، برگرد
براي روشني چشم آسمان، خورشيد
ميان چشم تو تکثير مي‌شود، برگرد
هميشه جاي تو در لحظه‌هايمان خاليست
غروب جمعه که دلگير مي‌شود، برگرد
و جمعه‌اي که بيايي، تمام عرش خدا
به سمت خاک سرازير مي‌شود، برگرد
نگار جمشيد‌نژاد
مساحت بغض
نه قاره‌اي که به کشف سواحلت برسم
نه قايقم که به هر موج، تا دلت برسم
نه يوسفي که به عطر تو پيرهن بدرم
چو گريه‌هاي زليخا مقابلت برسم
نه آسيه، و نه مريم نمي‌شوم هرگز
نه هاجري که به صحرا به منزلت برسم
به زنگ خام شترها نمي‌شوم آرام
مگر به قافله‌اي از قبايلت برسم
کتيبه‌ام و دلم تکه تکه دلتنگ است
چگونه مي‌شود آيا به حاصلت برسم؟
جهان من غزلي با مساحت بغض است
نه کاشفم که به حل‌المسائلت برسم
چقدر دور شدي از من هميشه گناه
چقدر فاصله دارم به منزلت برسم؟
فاطمه طارمي
دلم تنگ مي‌شود
آقا دلم براي شما تنگ مي‌شود
وقتي که آسمان ز غمت رنگ مي‌شود
مولا براي ديدن يک لحظه‌‌ رخت
دستم به ريسمان دعا چنگ مي‌شود
هر صبح جمعه از غم عشقت به ندبه‌ام
هر چند طول هفته دلم سنگ مي‌شود
يک روز با تو، روز دگر با غريبه‌ها
در من هميشه بر سر تو جنگ مي‌شود
بس طرح تازه مي‌کشم از روي ماهتان
صبح ولادتت همه پررنگ مي‌شود
اما ز عصر نيمه‌ شعبان که بگذرد
ذهنم اسير فتنه و نيرنگ مي‌شود
افسوس مي‌خورم که زبان و دلم دو تاست
با يک نگاه، هر دو هماهنگ مي‌شود
پرسي ز من که با غم دوري چگونه‌اي؟
آقا دلم براي شما تنگ مي‌شود
سيدحسن رستگار
خويشاوند گل‌ها
در چشم‌هايت شعر داري ماه کنعاني
بلبل به لکنت مي‌فتد وقتي غزل خواني
بالا بلندي دست ما هم گاه کوتاه‌ست
خورشيد مي‌ماند براي پرتو افشاني
يوسف که زيبا نيست وقتي چهره بگشايي
انگار خورشيدي نشسته روي پيشاني
در گام‌هايت باغ‌هايي مي‌شکوفد سبز
زيرا شما اولاد دريا... آب و باراني
ما در کويري خشک... تنها با دهاني باز
اميدمان اين است... تا آبي بنوشاني
تاريک شد وقتي که رفتي ماه هم کوچيد
بايد شما خورشيد را بر ما بتاباني
با ياس‌ها هم نسبتي با گل که خويشاوند
حتي مسير باغ‌ها را خوب مي‌داني
ما انتظارت را غروب جمعه‌ها داريم
وقتي بيايي جشن مي‌گيريم و مهماني
مجتبي اصغري فرزقي