نگاهی به فیلم «دختر شیطان»
با شیطان باش تا رستگار شوی!
آرش فهیم
فیلم «دختر شیطان» بار دیگر اهمیت فرم و ساختار در ترسیم محتوای معنوی و مذهبی را نشان داد. این چنین که صرفا با پرداختن به یک موضوع ظاهرا ماورایی و پر از شعارهایی درباره توبه، پرهیز از گناه، عبادت و خداپرستی، نه تنها فیلمی دینی و معناگرا به بار نمینشیند، بلکه به خاطر لوازم و ابزار سطحی و مبتذل، محتوای فیلم در تضاد با مفاهیم مقدس از آب درآمده است. بر فرض که سازندگان فیلم، هدف مثبتی داشتهاند و خواستهاند با این أثر، به مخاطب خود تلنگر بزنند تا دلش به سمت خیر و نیکی تمایل یابد. اما در این فیلم، وسیله علیه هدف به کار رفته است. کافی است تا مواد و روشهایی که قربان محمدپور برای نمایش داستان خودش به کار برده را یک بار دیگر مرور کنیم تا بهتر درک کنیم که سینما تا چه حد بیرحم است و اگر آن را نشناسیم و به درستی به کار نبریم، میتواند موضوع اخلاقی ما را به فیلمی غیراخلاقی و ضدارزشی تبدیل کند.
اولین اشتباه قربان محمدپور این بوده که مخاطب خودش را آنقدر فرومایه فرض کرده که به نظرش، اگر یک مدل هندی با لبهای پروتز کرده و پوشش قرمز را در فیلم به کار ببرد و نام فیلم خود را هم «دختر شیطان» بگذارد، مردم برای تماشای این فیلم هجوم خواهند آورد و مجذوب آن خواهند شد. این درحالی است که قدم اول برای ساخت یک أثر مرتبط با اخلاق و معنویت باید این باشد که هنرمند، مخاطب خودش را انسانی در جست و جوی حقیقت بپندارد.
اما خطای استراتژیک فیلم، این است که راه رستگاری و رسیدن به خدا را همراهی با شیطان نشان داده! این فیلم روایت مردی به نام فرهاد است که غرق در گناه شده و به خاطر شدت در غلط کردن، موجودی که خود را فرزند دختری شیطان نامیده بر او نازل میشود! ادعای دختر شیطان این است که تنها افرادی میتوانند او را ببینند که قلبشان به درجه بالایی از سیاهی رسیده است. این طرح روایی، خود به خود شکل و شمایلی مثبت و خواستنی از زیر پا گذاشتن فرامین الهی نمایش میدهد. به غیر از همراه شدن یک زن جوان به عنوان یکی از اقوام نزدیک شیطان با فرد مبتلا به گناهان گوناگون، شرایط و فضایی هم که در فیلم از چنین فردی ترسیم شده، کاملا در جهت تأیید و تشویق به گناه است.
اتفاق عجیب در فیلم این است که دختر شیطان تصمیم گرفته راه خود را از پدرش جدا سازد و برخلاف او، به انسان سجده کند تا در ردیف فرشتهها قرار بگیرد! به همین دلیل هم از فرهاد که فرد غرق در گناه معرفی شده، درخواست میکند تا یک انسان پاک و خالص را به او معرفی کند تا پیش پایش به سجده بیفتد! خب، سؤال این است که اساسا چه شده که دختر شیطان متنبه شده و بنا را بر این گذاشته تا به فرزندان آدم احترام بگذارد؟ آیا او مشکل و عقوبتی در رفتار پدرش دیده است؟ آن طور که در فیلم میبینیم، پدرش قدرت زیادی دارد و جایگاهش چندان هم بد نیست! خود دختر شیطان هم آنچنان که فیلم به ما مینماید، وضعش خوب است و در مناطق خوش آب و هوا و در جوار ثروتمندان به سر میبرد و هر آن میتواند از جایی به جای دیگر، طی طریق کند؛ پس چرا تصمیم گرفته موقعیت خود را تغییر دهد؟ و چرا فرهاد را که یک فرد خطاکار است به عنوان راهنمای خود برای یافتن انسان بیگناه انتخاب کرده است؟ چرا سراغ اهل فن و آنهایی که میتوانند گزینه مورد نظر را به او معرفی کنند نرفته؟
عجیبتر از همه اینکه، زمینه پالایش و توبه فرهاد گناهکار توسط دختر شیطان فراهم میشود؛ یعنی به جای فرشتهها این بار یکی از فرزندان شیطان، انسانی را به راه راست هدایت میکند!
به این ساختار روایی پر از تناقض، ضعف شدید و خالی بودن داستان فیلم را هم اضافه کنید. سخنرانیهای طولانی، کلیشهای و ملالآور شیطان درباره اهداف و راهبردهایش در فریب انسان، باعث رانده شدن و دلزدگی مخاطب از فیلم میشود. به همین دلیل هم تماشاگران از اواسط کار، پشیمان میشوند که به دیدن این فیلم رفتهاند و بعد از ترک سینما نیز به دوستان و اطرافیان خود سفارش میکنند که وقت خود را با تماشای این فیلم هدر ندهند! به همین دلیل هم «دختر شیطان» با همه ترفندها برای رسیدن به فروش بالا، این چنین شکست خورده است و کمتر کسی راغب است آن را ببیند.