سیمای بازیگران نوظهور در سیمای ملی
سهیلا قوسی
«بازیگران خلاق میتوانند قصه را بازنویسی کنند.»
این جمله بر گرفته از مقالهای مشهور در باب بازیگری با عنوان ظرافت در برابر شور نوشته توماس الساس است. اودر این مقاله می گوید :
"شکسپیر، واژگان هاملت را نوشت، اما این واژگان، نه تنها هاملت را به طور قطع تعریف نمیکنند، بلکه جایی نیزبرای آفرینش هاملتهای گوناگون، حتی هاملتهای متضاد، به روایت بازیگران مختلف، باقی میگذارند. همان فرایند را در شیوهای میتوان دید که جک لمون همه نقشهایی را که به عهده میگیرد «لمونیزه میکند»، آن هم نه به مثابه یک تیپ تکراری، بلکه همچون طیفی از شخصیتها، چیزی در حد یک توانایی مؤلفانه.»
تمامی این توصیفات بدان معنا است که بازیگری چیزی ورای استعداد ،توانایی ، تکنیک و تجربه تعریف می شود. یک بازیگر در اصل خالق است. آفریننده است . زایشگر است. که اگر غیراز این باشد جان بخشی به نقشی که به لحاظ ویژگی های شخصیتی، اجتماعی و حتی جغرافیایی فرسنگها از او دور است تقریباً غیر ممکن می نماید و اگر خارج از محدوده آفرینشگری و صرفا در قالبی ماشینی و در راستای انجام وظیفه رخ دهد باور پذیر نخواهد بود .دقیقا به همین دلیل است که چهره های شاخص و ماندگار این حوزه درایران و جهان هیچگاه به این حرفه به چشم شغل نگاه نکرده اند. همین آفرینندگی است که سبب می شود بازیگر در مرتبه بالاتر هنرپیشه نام گیرد.
اما نکته کلیدی همین جاست این زایندگی و هنر آفرینی مستلزم طی سلسله مراتبی است. به بیان دیگر بازیگر با تعمق و تدبیر در درون خویش و پالایش و تزکیه روح، توانایی مضاعفی را در خود ایجاد می کند تا انسان دیگری را در وجود خود پرورانده، ساعاتی از شبانه روز، از خود واقعیاش فاصله گرفته و در کالبد او زندگی کند . عملی که در شکل ایده آلیستی آن، سخت و دشوار است و به همین دلیل است که «بن هور» با «چالتون هستون» «کورلئونهِ پدرخوانده» با «مارلون براندو» ، «باربارایِ میخواهم زنده بمانم» با «سوزان هیوارد»، «حاج کاظمِ آژانس شیشهای» با «پرویز پرستویی» و «قاضی شارحِ سربداران»، «ابوالفتحِ هزار دستان»، «دایی غفور ِ بوی پیراهن یوسف»، «یونس فتوحیِ میوه ممنوعه»، «بزرگ آقایِ شهرزاد» و «کریم بوستان برادرجان» با علی نصیریان ماندگار شدهاند.
زمانی که چندان هم دور نیست شاید تا همین سه دهه قبل، نوآموز این حرفه با یك نیزه قدم به صحنه می گذاشت و به این ترتیب مهارت های لازم را به تدریج از بزرگان این هنر می آموخت اما امروز حتی اگر چرخه پول های دادو ستد شده ناسالم برای گرفتن نقشهای دهان پرکن را با نگاهی خوشبینانه از این پروسه حذف کنیم ، از راه رسیدگان این فن توقع دارند با حداقلِ دانش و تجربه، بار اصلی یک اثر نمایشی بر دوششان گذاشته شود چون اصولاً به چیزی غیر از نقش اول و نهایت دوم قانع نیستند . و جالب تر اینکه در این سوی گود یعنی تهیه کنندگان و صاحبان اثر نیز به هزار و یک دلیلِ از دید خود موجه و گاه غیر موجه به این خواسته تن می دهند چون ویترین کارشان حتی از محصول نهایی که قرار است در اختیار مخاطب طلب فرهنگ گذاشته شود مهمتر است و شاید تضمینی برای شروع کارهای بعدی.
اما مسئله این است که قائله به همین شکل سهل و ممتنع ختم به خیر نمی شود و این افراد به دلیل «خالی بودن از بار محتوایی» گاه حواشیشان بیش از متن پررنگ میشود. حاشیههایی که آنقدر در شکل و شمایل مختلف شاهدشان بوده ایم که ضرورتی نیز برای بازگوییشان وجود ندارد.
اینکه چه عواملی سبب شد تا در طی سال ها، تلمذ و تزکیه در «هنرپیشگی» به مرور جایش با پیمودن های یک شبهِ ره صد ساله عوض شود مقال و مجالی جدا و مفصل را می طلبد اما در اینجا سوال این است حال که نگاه به این ساحت فرهنگی در میان نسل جوان امروز تا این حد سطحی شده است آیا باید صورت مساله را پاک کرد و نوظهوران این حوزه را از چرخه اصلی تولید حذف نمود و یا نه می توان در همین شرایط نامطلوب، موقعیتی را بهوجود آورد تا نگاه این نسل به «فرایند درست بازیگر شدن» به بزرگان این عرصه نزدیک شود .
در طول دو سال گذشته، سیاستی در معاونت سیمای جمهوری اسلامی ایران و مرکز سیمافیلم تعریف و نهادینه شد مبنی بر بهکارگیری چهرههای جدید در جایگاه اهرمهای پیش برنده درام در مجموعههای تلویزیونی. دلیل این سیاست و انتقادهایی بود که از سوی مخاطبان درباره تکرار شدن بیش از حد تعداد محدودی از چهرهها در سریالهای مختلف مطرح میشد که حتی به غیردلچسب شدن قصه ها ولو قدرتمند ضربه میزد. طبیعتا چنین تصمیمی متهورانه می نمود چرا که مستلزم آزمون و خطای بزرگی بود و امکان داشت با شکست مطلق مواجه شود. اما از آنجا که اندیشه و تحول نو نیازمند خطر کردن است این تصمیم به سازندگان آثار ابلاغ و این مسیر آغاز شد. اما همچنان این خطر سطحینگری و غرور کاذب در میان نسل جوان و تعمیم آن به روند تولید و ضربه خوردن محصول نهایی وجود داشت. این شد که سیاستگذاران تلویزیون و تولیدکنندگان، سازوکاری را برای محقق شدن درست این تصمیم تعریف کردند. در این ساز و کار نخست تلاش شد تا بیشتر از چهرههایی استفاده شود که سابقه قابل توجهی در تئاتر دارند چون تئاتر فی نفسه یک «تربیت حرفهای» برای بازیگر است در درجه بعد قرار دادن تعمدی این نسل، تا حد امکان در کنار نمایندگانی با اخلاق، حرفهای و بیحاشیه از حرفهایها بود و وقتی بازیگر جوان که در دشوارترین حالت، هیچگونه سابقهای ولو کوتاه در این حوزه نداشت و برای نخستین بار این فضا را تجربه میکرد، به شکل ناخودآگاه در یک کلاس عملی قرار میگرفت و با دیدن مسلک و جنس رفتار بازیگر مقابل خود از نسل دیگر میآموخت که راه رسیدن به «حرفهای شدن»، «حرفهای رفتار کردن است»...
خوشبختانه این طرح بیش از حد تصور با توفیق روبهرو شد و اقبال گسترده مخاطبان را نیز در پی داشت و تماشاگران تلویزیون با این چهرهها به سرعت ارتباط برقرار کردند که اگر نگاهی گذرا به مجموعههای موفق و پربیننده رسانه ملی در طول یک سال و نیم گذشته داشته باشیم به این دریافت میرسیم که نسلی از طریق این آثار به بینندگان معرفی شدند که به جرات میتوان به سکاندار بودنشان در آینده سینما و تلویزیون امیدوار بود... مجموعههایی همچون «پایتخت 5» با معرفی نیلوفر رجاییفر، «دلدادگان» با معرفی سامان صفاری و سانیا سالاری، «بانوی عمارت» با معرفی حسام منظور، مریم مومن و محمدصادق ملک، «مینو» با معرفی مهدیه نساج، «لحظه گرگ و میش» با معرفی المیرا دهقانی و تعداد متعددی از بازیگران جوان، «نون.خ» با معرفی هدیه بازوند، ندا قاسمی، صبا ایزدپناه و...
البته که در این حرکت نوپا اشتباهاتی نیز اتفاق افتاد همچون بازیگر سریال پدر که حضورش حواشی را در پی داشت و یا انتخاب به شدت اشتباه بازیگر نقش اول مجموعه «از یادها رفته» که مزید بر علتی شد بر انبوه نواقص ریز و درشت این مجموعه از فیلمنامه مشتت ملغمهوار گرفته تا عدم کارگردانی یکدست و بسیاری از مشکلات دیگر که از این مبحث خارج است. اما خوشبختانه ناکامیهای این پروژه در مقایسه با توفیقات آن حداقل بود و این اتفاق موید آن است که هرگاه در رسانه مدیران و سیاستگذاران از محافظهکاری بیدلیل فاصله گرفته و با رعایت اصول و ارزشهای ایرانی -اسلامی قدمهای جدیدی را برداشتهاند ماحصل آن همسویی و همدلی مخاطبان و صاحبان اندیشه بوده است.
ما در ماه رمضان امسال جدای از انتقادهایی که بر ساختار سریالها وارد بود بهویژه خشونت و تلخی آزاردهنده مجموعهها، شاهد یک حضور درخشان بودیم: یک استاد مسلم بازیگری که ثابت کرد ماحصل نزدیک به هفتاد سال ممارست، تهذیب، مطالعه و زندگی سالم چگونه میتواند در 85 سالگی یک شخصیت را قدرتمندانه جان ببخشد . چنانکه همبازیهای علی نصیریان در «برادرجان» که عموماً برآمده از فضای حرفهای تئاتر بودند اما از چند نسل بعد، حضور چندماهه در کنار او را غنیمتی برای «بیشتر دانستن» عنوان کردند و برجستهتر آنکه از او به عنوان اسطوره اخلاق و تواضع یاد کردند و اگر نسل نوپای بازیگری قرار باشد چند دههِ بعد، در این نقطه از افتخارآفرینی بایستند باید این مسیر طی شده پرفراز و نشیب اما پربار را با دقت نظاره نماید و سیری جدا از زندگی «سلبریتیوار افسارگسیخته اپیدمی شده امروز» را که معمولا جای بسیار از ارزشها در آن خالی است را برای خود برگزیند.
از لحظه اول برخورد بازیگر با کاراکتر تا لحظهای که وی روی صحنه است یک فضای خالی است و کلمات تئوریسینها برای پر کردن این فضای خالی مثل وضعیت کهکشانها در فضای لایتناهی است. یعنی فضاهای خالی و بیتوضیح، بسیار بیشتر از کلمات و توضیحهای ارائه شدهاند. شاید بتوان گفت این حفره با ارزشهای انسانی پر میشود. بازیگر بدون در دست داشتن نظامی از ارزشهای فردی هیچ است، حتی اگر استعدادی شگرف را دارا
باشد.