kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۵۸۸۸
تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۹:۵۴
نگاهی به اسکار 2019

.... و اسکار تعلق می‌گیرد به نژادپرستان




سعید مستغاثی

گویا آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا (و البته انجمن‌ها و کانون‌ها و اتحادیه‌ها و مراسم سینمایی وابسته)، امسال به سیم آخر زده و از هرآنچه از دستشان برآمده در سرازیر کردن فیلم‌ها و عوامل سیاهپوست و رنگین پوست در میان نامزدها و برندگان دریغ نکرده بودند!
در واقع می‌توان به نوعی اسکار امسال را اسکار رنگین پوستان و به خصوص سیاهپوستان لقب داد و از طرف دیگر اسکار آدم‌هایی که درجه دو تلقی شده، آنها که در طبقات غیر‌اشرافی یا پایین قرار دارند و در مجموع همه اینها همیشه در فرهنگ نژادپرستانه آمریکایی «دیگران» محسوب شده و می‌شوند.
در فیلم‌های اسکار امسال«دیگران» که همواره در فرهنگ ایدئولوژیک و نژادپرستانه آمریکایی، در مکان اجتماعی پایین‌تر از قهرمان یانکی با همه خصوصیات فرهنگ ایندویدوالیسمِ کول (cool) و بی‌بند و بارِکابوی قرار داشته، حالا با کمک همان قهرمان ایدئولوژیک آمریکایی که سفیدپوست و بعضا موطلایی چشم آبی هم هست، مدارج ترقی را طی کرده و به رتبه‌های بالا می‌رسد.
اما این تغییر مکان و رسیدن از پایین به بالا برخلاف همه شعر و شعارهای فرهنگ غرب، دقیقا در مقابل و متضاد با ایدئولوژی نژادپرستانه آمریکایی به نظر می‌رسد و به هیچوجه برای فرهنگ یاد شده قابل تحمل نیست. از همین روی برای حل این پارادوکس در این نوع نگرش، وقتی آن آدم‌های درجه دو یا همان «دیگران» در واقع بوسیله قهرمان ایدئولوژیک آمریکایی به رتبه بالا یا هم رده وی دست می‌یابند، اغلب دچار نابهنجاری‌های رفتاری و روحی گشته تا این نکته القاء شود که به جز قهرمان آمریکایی هیچ فرد دیگری از جمله همان «دیگران» نمی‌توانند در مقام کنش گر یا منجی قرار گرفته و در نهایت فقط می‌توانند به کمک و یاری همان قهرمان ایدئولوژیک آمریکایی از مکان پیشین خود قدری ارتقاء یافته اما باز تحت سلطه عملکرد قهرمان آمریکایی قرار دارند.
این عمق نگاه نژادپرستانه و ایدئولوژیک آمریکایی است که تِم یا درونمایه فیلم‌های امسال اسکار را تشکیل می‌داد و تقریبا در قصه و درام تمامی فیلم‌های نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم و سایر جوایز اصلی و غیر اصلی این مراسم به گونه‌ای بارز خود را نمایان ساخت.
در مطالب سال‌های گذشته به طور مفصل درباره تم و درونمایه هر سال مراسم اسکار توضیح داده‌ام که چگونه هر سال تم محوری خاصی با توجه به چالش‌های روز غرب در فیلم‌های نامزد جوایز و منتخب مراسم مشاهده می‌شود که در کنار سایر درونمایه‌های رایج و همیشگی مثل اومانیسم، سکولاریسم، سرمایه سالاری، امپریالیسم، کابوییسم و لیبرالیسم و بی‌و بندوباری و... هر فیلمی به این تِم و درونمایه محوری نزدیکتر باشد، رتبه و جوایز مطلوبتری در مراسم اهدای جوایز آکادمی دریافت می‌کند.
اینکه چرا امسال و در اسکار نود و یکم،چنان تِم و درونمایه‌ای محور گزینش فیلم‌ها قرار گرفته، نگاهی به چالش‌های یکسال گذشته غرب و سیاست‌های آمریکا در قبال دیگر کشورها و حتی اروپا و سمت و سوگیری و برتری جویی صریح ایالات متحده در قبال این کشورها و جوامع، نشان می‌دهد که این تِم و درونمایه، درواقع ترجمان تصویری نتایج عملکرد و اظهارات سران آمریکا است که مثلا اگر ایالات متحده نباشد، هیچکدام از این نظام‌ها اعم از عربستان یا اسرائیل و یا اروپا (مجموعه‌ای که در نظر آمریکا «دیگران» را تشکیل می‌دهند) نمی‌توانند سرپای خود ایستاده و به جایی برسند، در حالی که اغلب آنها این منجی‌گری آمریکا را فراموش کرده و حتی در مقابل آن موضع گرفته‌اند. بنابراین دائما این واقعیت بایستی به آنان تذکر داده شده از جمله از طریق فیلم و سینما و با زبان‌اشاره و ایهام تصویر که تنها این آمریکاست که می‌تواند این«دیگران» را نجات داده و به موقعیت‌های بهتری برساند و عدم توجه به این واقعیت، موجب نابهنجاری‌ها و حتی فجایع اجتماعی و زیستی خواهد شد. از همین روی طی یکی دو سال اخیر، ایالات متحده آمریکا با همه این کشورها و جوامع و حتی موسسات و نهادهای وابسته مثل سازمان ملل و یونسکو و حتی پیمان نظامی ناتو از موضع برتری جویانه مواجه گردیده و برخی را ترک و بقیه را تهدید کرده است.
به نظرمی آید فیلم‌های امسال اسکاری به نوعی بازتاب این موضع گیری‌ها درعرصه سینما باشدکه اولا درجه دومی‌ها و «دیگران» ناگزیر تنها بوسیله قهرمان ایدئولوژیک آمریکایی قادر به ارتقاء درجه خود هستند و ثانیا القاء این موضوع که اگر به موضع بالاتر از او دست یابند، شرایط نامطلوب و نابهنجار بر دنیا و محیط زندگی خودشان حاکم خواهند ساخت.
مثلا در فیلم‌های «روما» (آلفونسو کوارون) و «بلک کلنزمن» (اسپایک لی) و «کتاب سبز» (پیتر فارلی) شخصیت رنگین پوست که درجه دو تلقی می‌شود، توسط کاراکتر‌اشرافی و خانواده ثروتمند و یا قهرمان سفید پوست فیلم به نقطه قابل ذکر و امنی دست پیدا می‌کند. در فیلم «ستاره‌ای متولد می‌شود» (برادلی کوپر) وقتی فرد درجه دو و زیر دست توسط شخصیت پولدار و درجه یک به نقطه اوج می‌رسد، نجات دهنده خود را فراموش کرده و او را پشت سر می‌گذارد. در فیلم‌های «راپسودی بوهمی»(برایان سینگر) و «معاون»(آدام مک کی) فرد درجه دو که رنگین پوست جهان سومی است و یا از طبقه پایین‌تر احتماعی و سیاسی، پس از اینکه توسط شخصیت‌های بالاتر اجتماع، به جایی می‌رسد، فرد و یا افرادی که مدیونش هست را زیر پا می‌گذارد و در فیلم «سوگلی»(یورگس لانتیموس) فرد درجه دو نسبت به مرشد خود دست به انتقام زده و زندگیش را به نابودی می‌کشاند و بالاخره در فیلم تمام سیاهپوستی «پلنگ سیاه» (رایان کوگلر) شخصیت درجه دو که سیاهپوستی افراطی است و برای دفاع از نژادش در مقابل همه دنیای سفید می‌جنگد، در مقابل قهرمان درجه یک که صلح‌طلب است و با سفید پوستان نیز همکاری دارد، می‌ایستد و او را تا سر حد مرگ و دنیا را تا آستانه نابودی می‌برد.
حضور فیلم سوپرهیرویی مثل «پلنگ سیاه» در میان نامزدهای اسکار بهترین فیلم سال از آن نکات سؤال برانگیز مراسم امسال بود که به نظر می‌آید از همان گرایش سیاهپوستی دو سه سال اخیر آکادمی اسکار بیاید! همان گرایشی که حتی اسپایدرمن کارتونی را هم به یک پسر سیاهپوست تبدیل کرد!
از طرف دیگر، بودن فیلم «پلنگ سیاه» در میان کاندیداهای اسکار بهترین فیلم از آن شاهکارهای! آکادمی است که شاید تا سال‌های دیگر تکرار نشود. اگرچه در سال‌های قبل هم فیلم‌هایی داشتیم مانند «سلما» یا «چهره‌های پنهان» یا در همین سال گذشته فیلم «تاریک‌ترین ساعت» که علیرغم نبودن حتی در میان نامزدهای اسکار بهترین کارگردانی و فیلمنامه(از پارامترهای اصلی قرار گرفتن یک فیلم در میان نامزدهای بهترین فیلم) اما به میان کاندیداهای بهترین فیلم راه یافتند ولی آنها لااقل در بین کاندیداهای بهترین فیلمبرداری یا بازیگری و یا تدوین حضور داشتند، ولی گویا حرص آکادمی به نامزد کردن فیلم‌های سیاهپوستی باعث شده تا علیرغم کاندیدا نبودن این فیلم در هیچ یک از رشته‌های اصلی و حتی فیلمبرداری و تدوین و... اما در میان نامزدهای بهترین فیلم قرار گیرد!!!
واقعا چه انگیزه و هدفی باعث شده تا آکادمی اسکار تا این حد تمامی ظاهر سازی‌های خود را کنار گذاشته و تنها به موضوعات و تم‌های ایدئولوژیک خود پایبند نشان دهد؟!
تکرار تاریخ درباره فیلم‌های سیاهپوستی
در تاریخ هالیوود یک بار دیگر نیز چنین اتفاقی در اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50 میلادی افتاده است. فرانسیس ساندرس مورخ بریتانیایی و نویسنده و تحلیل گر معروف نیویورک تایمز در کتاب مشهورش به نام «جنگ سرد فرهنگی» درباره آن دوران می‌نویسد:
«... (در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم) شوروی‌ها برای تاکید برعملکرد ضعیف آمریکایی‌ها در روابط نژادی از هیچ فرصتی فروگذار نکردند. در سال 1946 جیمز بایرنز، وزیر خارجه دولت ترومن، هنگامی که تلاش می‌کرد تا به عدم پذیرش حق رای در بالکان از جانب شوروی اعتراض کند، با شنیدن پاسخ به حق شوروی مبنی بر اینکه «آقای بایرنز، سیاهان که مالکان منطقه کالیفرنیای جنوبی هستند از همین حقی که آمریکایی‌ها از آن دفاع می‌کنند، محروم شدند»، احساس گیجی و شکست نمود...»
از اینجا کارلتون آلسوپ از کارشناسان سازمان سیا وارد معرکه شد تا در هالیوود مبارزه‌ گسترده‌ای را آغاز کند که ادعاهای شوروی در مورد تبعیض نژادی، حقوق ناکافی، عدالت نابرابر و خشونت بر ضدآمریکایی‌های آفریقایی تبار و عوامل مشابه دیگر در آمریکا را ابطال نماید.
یک کارشناس اطلاعاتی  که مسئول ارائه تم‌های مخصوص برای هالیوود بود
فرانسیس ساندرس در همان کتاب «جنگ سرد فرهنگی» می‌نویسد: «...کارلتون آلسوپ که مخفیانه در استودیوهای طراز اول کار می‌کرد، در حقیقت یک تهیه‌کننده و عامل بود که در متروگلدوین مه یر در اواسط دهه 30 به فعالیت مشغول بود و بعد با جودی گارلند در اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50 در کارگاه جنگ روانی فرانک ویسنر همکاری کرد و در اوایل دهه 1950 ، گزارش فیلم منظمی برای سازمان CIA و شورای برنامه‌ریزی روانی آن تنظیم می‌کرد. او همچنین سرپرستی یک گروه فشارمخفی را برعهده داشت که مسئول ارائه تِم مخصوص در فیلم‌های هالیوود بودند. آلسوپ در ژوئن 1953طی گزارشی بر مسئله کلیشه سیاهان در هالیوود متمرکز شد...»
سی دی جکسون (رئیس‌بخش برنامه‌ریزی روانی سازمان CIA) از جانب خود قصد داشت تا مستقیما با این مسئله برخورد کند و استدلال نمود وقت آن رسیده که ما بحث در مورد این نقطه سیاه را در پرونده مان متوقف سازیم و دنیا را با بصیرت نگاه کنیم.
ساندرس می‌افزاید: «... برای تحقق این امر، کارشناسان جنگ روانی در حوزه هماهنگ سازی عملیات‌ها (در همکاری نزدیک با وزارت امور خارجه آمریکا) یک کمیته مخفی نمایش فرهنگی را که فعالیت عمده آن، طرح و هماهنگی تورهای هنرمندان سیاه آمریکایی بود، ایجاد نمودند. ظهور بر صحنه جهانی افرادی همچون لئونتین پرایس، دیزی گیلزپی، ماریان اندرسون، ویلیام وارفیلد، گروه رقص مارتا گراهام و گروه دیگری از افراد مستعد سیاه آمریکایی، که دارای چندین نژاد بودند، بخشی از تلاش‌های این برنامه مخفی سازمان داده شده صادراتی بودند...»
نتیجه تلاش‌های برنامه‌ریزی شده سازمان CIA برای پاک کردن ذهنیت نژادپرستانه در فیلم‌های هالیوودی، ساخته شدن فیلم‌هایی مانند «ستیزه جویان» (استانلی کریمر) در سال 1959، «در گرمای نیمه شب» (نورمن جویسون) در سال 1968 که جایزه اسکار بهترین فیلم را گرفت و «حدس بزن چه کسی برای شام می‌آید؟» (استنلی کریمر) بود که در آن فیلم‌ها برای سیاهپوستان نیز همردیف سفیدپوستان، حق و حقوقی در نظر گرفته می‌شد اما در اغلب این دسته آثار همچنان نگاه عمیق نژادپرستی باقی می‌ماند. چنانچه در این فیلم‌ها، سیاه پوستان علیرغم تصاویری که از ظلم و ستم و بی‌عدالتی درحق آنها نمایش داده می‌شد اما به لحاظ ماهیتی و خصوصیت ذاتی،در نهایت افرادی درجه دو نشان داده می‌شدند که همواره سفید پوستان باعث نجات و رشد و حتی عملکردهای درست آنها می‌گردیدند.
اغلب سیاهپوستان در فیلم‌هایی که بعدا هم درباره آنها ساخته شد، بدون حضور سفید پوستان، هیچکاره و منفعل و بدون توانایی خاصی نشان داده می‌شدند که تنها با حضور سفید پوستان، می‌توانستند در میادین مختلف حاضر شوند. در واقع در نگاه ایدئولوژیک آمریکایی، حتی در فیلمی که ظلم و ستم سفیدپوستان به سیاهان نمایش داده می‌شد نیز همواره نگاه و رژیم ارباب و برده وجود داشت و ارباب خوب، سفید پوست برتری بود که برده سیاه خویش را عادلانه استثمار می‌کرد! و برده خوب هم سیاه پوست پایین دستی بود که نسبت به ارباب سفید خود، حرف شنوی داشت. این فرمول نژادپرستانه را حتی در سال‌های اخیر و فیلم‌هایی که ظاهر ضد نژادپرستی داشتند مانند «12 سال بردگی» و «خدمتکار» هم می‌توان مشاهده نمود.
همجنس گرایی؛ تم برجسته دیگر اسکار 2019
همجنس گرایی، دگرباشی و تراجنسیتی، از تم‌های ضداخلاقی است که هر سال به طور مشخص یک یا دو فیلم اسکاری را در برمی گیرد. اما امسال این ویژگی همیشگی بخش کوچکی از برگزیدگان اسکار سال‌های قبل، به اکثریت جایزه بگیران این مراسم گسترش یافت. در سه فیلم نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم، یعنی «راپسودی بوهمی» (برایان سینگر)، «کتاب سبز» (پیتر فارلی) و «سوگلی» (یورگوس لانتیموس)، شخصیت‌های اصلی همجنس گرا بودند و جوایز اصلی هم به همین فیلم‌ها و بازیگرانی داده شد که نقش این شخصیت را بازی می‌کردند. جایزه بهترین فیلم به «کتاب سبز» تعلق گرفت که ماجرای واقعی یک پیانیست سیاهپوست همجنس گرا را روایت می‌کرد و «ماهرشالا علی» (ایفاگر نقش همین پیانیست) اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را گرفت. اسکار بهترین فیلمنامه اصلی نیز به همین فیلم تعلق گرفت.
اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد به رامی مالک ایفاگر نقش فردی مرکوری (خواننده همجنس گرای گروه «کویین») در فیلم «راپسودی بوهمی» رسید و اولیویا کولمن بازیگر نقش «آن استوارت»، ملکه همجنس گرای قرن هجدهم انگلیس، در فیلم «سوگلی»، اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را دریافت کرد. همچنین هر دو کاراکتر اصلی فیلم «هیچوقت می‌تونی من را ببخشی؟» که بازیگرانشان نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگری شدند نیز همجنسگرا بودند.
البته غلبه تم همجنسگرایی در اسکار 2019 از آن زمان قوت گرفت که «کوین هارت»، مجری منتخب مراسم به دلیل برخی اظهارات ضد همجنسگرایی در توییتر خود، از اجرای این مراسم کنار گذارده شد و صدای هیچ یک از رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی هم در اعتراض به این سانسور و سرکوب علنی ابراز آزادانه عقیده درنیامد. و مراسم اسکار امسال پس از گذشت 60 سال، برای اولین بار بدون مجری برگزار شد و به صورت مراسمی کسالت بار و خسته‌کننده و یکنواخت جلوه کرد که دیگر از شوخی‌ها و برنامه‌های آنتراکت گونه مجری در آن خبری نبود و اهدا گنندگان جایزه به طور یکنواخت به روی صحنه می‌آمدند و اسامی را اعلام کرده و جوایز را اعطاء می‌کردند.
آغاز مراسم نیز با اجرای گروه کویین یعنی همان گروه موسیقی فیلم «راپسودی بوهمی» و به یاد فردی مرکوری (همان خواننده همجنس گرای گروه) همراه بود که به جای مرکوری، یک خواننده همجنس گرای دیگر در گروه به اجرا مشغول بود.