وظايف و حقوق مالي یک مسلمان (1)(زلال بصیرت)
رسيدگى به خويشاوندان و همسايگان وظايف اخلاقى است كه در قرآن كريم هم به صورتهاى مختلف مورد تأكيد واقع شده است. شيوه قرآن كريم در بيان احكام و دستورات اين نيست كه واجبات را از مستحبات جدا كند. معمولاً سفارشات قرآن كريم براي انجام اعمال نيك اينگونه است كه عناوين كلى و ذومراتبى را بيان مىكند تا كساني كه عذري دارند، كمترين مراتب آن را به جا آورند و افرادى كه فراغت بيشتر وهمت عاليترى دارند، به مراتب بالاتر آن بپردازند. مثلاً امر به اقامه صلاة؛ در قرآن انحصار به نماز واجب ندارد؛ بلكه مطلق نماز مورد تأكيد است. همچنين آيه : وَمِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ(1)؛ فقط زكات واجب را نمىفرمايد؛ بلكه اصل انفاق را مورد تأكيد قرار مىدهد كه مرتبهاي از آن، واجب مؤكد است؛ مراتب ديگرى هم دارد كه هر كس به اندازه توان و همتش آنها را انجام مىدهد. اين قبيل اوامر در مقام بيان واجبات نيست؛ بلكه براي تشويق به اصل انجام اين اعمال با مراتب مختلف آنهاست. از جمله مؤكدترين سفارشات الهى به همه انبيا، اوليا و همه اقوام و ملل و صاحبان اديان در درجه اول، نماز ودر درجه دوم، زكات بوده است. حتى حضرت عيسى(ع) هنگامي كه با اعجاز الهي در گهواره با مردم سخن گفت، خود را اينگونه معرفى كرد:قَالَ إِنِّي عَبْدُاللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ... وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا(2)؛ من بنده خدا هستم، خدا به من كتاب مرحمت فرموده و سفارشاتى به من كرده؛ اولين اين سفارشها نماز ودومين آنها زكات است. اين دو عمل جداي از يك ديگر هم ذكر نشده است. گويا اين دو، مكمل يكديگر و اجزاى يك مركبند. آيات ديگر هم كاملاً نشان مىدهد كه از نظر قرآن كريم بعد از نماز هيچ كاري مهمتر از اداى حقوق مالى نيست.
معناي عام و خاص زكات
نكته ديگرى كه لازم است در اينجا به آن توجه داشته باشيم اين است كه اصطلاح قرآنى «زكات» غير از اصطلاح فقهى آن است كه امروزه در عرف شايع است. منظور قرآن از «زكات» ،مطلق وظايف مالى است. اما فقها براى اينکه هر يك از اعمال، اصطلاح خاصى داشته و بهتر قابل تفهيم و تعليم باشد، عنوان «زكات» را به حقوق مالي كه طبق فتواى مشهور به نه چيز تعلق مىگيرد و مصرف آن بر ذريه پيغمبر اكرم(ص) حرام است، اختصاص دادهاند. در مقابل، «خمس» به غنايم، ارباح مكاسب و بعضی موارد ديگر تعلق ميگيرد و براي مصارف حكومتى و كمك به سادات فقير استفاده ميشود. كاربرد «زكات» در قرآن به معناى لغوي آن است: الَّذِي يُؤتِي مالَهُ يَتَزَكّی(3)؛ اين آيه در مقام ستايش كسى است كه از اموال خودش بخشش مىكند و همه اموالى را كه در راه خدا و براى انجام وظيفه پرداخت شود، شامل ميشود. همه اين موارد در لغت «زكات» ناميده ميشود و استعمالات قرآنى هم طبق معناى لغوى وارد شده است؛ اعم از اينكه به عنوان زكات واجب باشد يا خمس.
در قرآن كريم و همچنين در كلمات معصومين(عليهم السلام) اطلاقاتى داريم كه امروزه مأنوس نيست و در اصطلاح رايج، مفهوم ديگري از آن برداشت ميشود؛ مثلاً گاه مفهوم عامي بوده كه در عرف خاص يا در شرايط خاصى معناي جديدي پيدا كرده و امروزه به عنوان يك اصطلاح جديد استفاده ميشود. به عنوان نمونه كلمه «تقيه»در لغت همان معناى «تقوا» را دارد. در نهجالبلاغه هم اين كلمه به معناى «تقوا»؛ به كار رفته است(4). همچنين كلمه «تقاة»؛ كه در قرآن دو بار استعمال شده: «إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً»(5)؛ كه اشاره به خوف از كفار دارد و«اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»؛ كه درآن خوف از خدا مورد نظر است. هر چند هر دو آيه معناى لغوي را كه خوف و پرهيز از خطر است، شامل ميشود؛ اما در آيه اول خوف از كفار مورد نظر است و آيه در صدد بيان اين امر است كه اگر از ناحيه كفار احساس خطر مىكنيد و مىخواهيد خود را از خطرحفظ كنيد، ميتوانيد، بر خلاف واقع عمل كنيد، تا جانتان محفوظ باشد؛ يعنى همان اصطلاح «تقيه» كه امروزه رايج است.اما در آيه دوم خوف از خدا مورد نظر است؛ يعنى «تقوا». واژه «تقيه» هم مثل بسيارى از واژههاي ديگر است كه در آغاز بعثت، در قرآن يا روايات به معناي لغوياش مورد استفاده قرار گرفته است، اما تدريجاً به اصطلاحي خاص تبديل شده و امروز در عرف ما «تقيه»؛ معنايى غير از اصطلاح رايج ندارد و معناي قبلي خود را از دست داده است. اين تحولات در لغت زياد پيدا مىشود و بايد به اين نكته توجه داشته باشيم. بر همين اساس «زكات»در عرف قرآنى به معناي لغوىاش به كار رفته؛ يعني هر مالى كه انسان در راه خدا صرف كند، بنا بر اين حتى بر صدقات مستحب هم «زكات» اطلاق مىشود. همچنانکه در عرف قرآني عنوان «صدقه»براي زكات واجب هم استعمال مىشود. مثل آيهاي كه در مقام تعيين مصارف زكات ميفرمايد: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ...(6).
مراتب وظايف ديني
در ميان تكاليف مالى آنچه مهمتر است رسيدگى به نزديكترين كساني است كه با انسان رابطه خويشاوندى دارند؛ طبعاً در درجه اول پدر و مادر و بعد از آنها ساير خويشاوندان مثل خواهر و برادر، عمو، عمه، دايى، خاله و فرزندان آنها. هرچه نسبت خويشاوندي نزديكتر باشد وجوب رسيدگي به آنها مؤكدتر و از اولويت بيشترى برخوردار است. اين مطلب در اين آيه از سوره نساء مورد تأكيد واقع شده است: وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبی وَ الْيَتامی وَ الْمَساكِينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً(7). در اين آيه ابتدا بر پرستش خدا كه واجبترين واجبات است تأكيد و از شرك نهى مىكند.عبادت خدا منحصر به واجبات نيست؛ بلكه هر عمل عبادى پرستش خداست. اين قسمت از آيه ترغيب به همه كارهاى خيرى است كه تحت عنوان عبادت خدا مىگنجد. متقابلاً نهى از شرك فقط بت پرستى را شامل نمىشود؛ بلكه هر نوع شركى مذموم است؛ حتى شركهاى خفى مثل ريا وسمعه، تامراتبي از شرك كه مخفيتر است مثل اعتماد و اميد بستن به غير خدا كه منزه بودن آنها اختصاص به اولياي الهي دارد. اين آيه انسان را از آنها هم بر حذر ميدارد. ذكراين نمونهها شاهدي است بر اينكه ما به واسطه انس با اصطلاحات فقهى و مانند آنها تصور نكنيم كه الفاظ مورد استفاده در آيات كريمه قرآن و روايات شريفه همگي ناظر به اصطلاحات امروزي هست. بلكه مراد از آنها مفاهيم عامى است كه بعضى از مصاديق آنها فقهى است و اغلب آنها مصاديقي است كه در دايره مستحبات يا مسايل اخلاقي جا ميگيرد.
اين مسئله نشانه آن است كه اسلام به حد خاصى از كمال دعوت نمىكند؛ بلكه معمولاً ارزشهايي كه اسلام مطرح مىكند ذومراتب است، بگونهاي كه فاصله بين مرتبه نازل با مرتبه عالى و اعلا را خدا مىداند و فهميدن اين مراتب بسته به اين است كه ما براى تسهيل در فهم و انتقال مطالب آنها را چگونه دستهبندى كنيم. مثلاً در بعضى روايات براى ايمان هفت بخش شمرده شده است: سَبْعَةِ أَسْهُم(8). بعضى افراد يك سهم از ايمان دارند، بعضى دو سهم و بعضى بيشتر. در اين روايت سفارش مىفرمايد كساني كه سهم عاليتري از ايمان را دارند، نخواسته باشند مرتبه خود را به مرتبه پايينتر تحميل كنند. چون هر كسى ظرفيت خاصى براى ايمان دارد. همه نمىتوانند ايمان سلمان و ابوذر را داشته باشند. ابتدا بايد ظرفيت افراد سنجيده شود، تا به اندازه ظرفيت هركس در جهت بالا بردن ايمانش سعى شود. در غير اين صورت او نمىتواند تحمل كند. همچنانکه مىدانيد در ميان اصحاب پيغمبر(ص) نزديكترين افراد از نظر ايمان به يكديگر سلمان و ابوذر بودند. در بعضي روايات ايمان به ده درجه تقسيم شده و در ادامه گفتهاند ابوذردر مرتبه نهم و سلمان در درجه دهم از ايمان قرار گرفتهاند. بقدرى ايمان اين دو به هم نزديك بود كه: لَقَدْ آخَى رَسُولُ اللَّهِ(ص) بَيْنَهُمَا(9)؛ پيغمبر اكرم(ص) بين سلمان و ابوذر عقد اخوت بستند؛ در عين حال در همين روايت و روايات متعدد ديگرى داريم كه: لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ. گرچه اين دو در ايمان فقط يك درجه با هم اختلاف داشتند، اما ظرفيت ابوذر به اندازهاى بود كه اگر معرفت سلمان به او عرضه مىشد، طاقت نمىآورد و مىگفت او از اسلام خارج است.
ظرفيتهاى افراد در فهم و معرفت و درك معارف بلند متفاوت است و اگر بيش از حد به آنها عرضه شود، ممكن است براي ايشان باعث فتنه شود. ساير ارزشهاى اسلامى هم اينچنين است؛ يعني به حد معينى منحصر نميشود؛ بلكه طيفى از مراتب را شامل ميشود. از جمله مفاهيم زكات، تقوى و حتى عبادت هر يك مراتب فراوانى دارند.چنين تصور نشود كه اعْبُدُوا اللّهَ؛ يعنى فقط اقامه نماز واجب؛ بلكه هر امري را كه پرستش خداست شامل ميشود. مفهوم عبادت ،مراتبى را شامل ميشود كه عقل ما به آنها نمىرسد؛ بلكه در بين افراد متعارف، كسي مثل سلمان و بالاتر از او، ائمه اطهار(ع)اين مراتب را درك كردهاند؛ عبادتهايى كه ما از درك آنها عاجزيم؛ همچنانکه لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً؛ مراتبي از شرك را شامل ميشود كه ما بهدرستي نميفهميم.
سخنرانی آيتالله مصباح يزدى(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى قم ؛ 24/06/87
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بقره / 3. 2. مريم / 31. 3. ليل / 18.
4. ر.ك: نهجالبلاغه، ص 109، خطبة الغراء: «فَاتَّقُوا اللَّهَ تَقِيَّةَ مَنْ سَمِعَ فَخَشَع».
5. آلعمران / 28. 6. توبه / 60. 7. نساء / 36.
8. وسائلالشيعة، ج 16، ص 159، باب 14، «استحباب الرفق بالمومنين».
9. الكافي، ج 1، ص 401، باب «فيما جاء أن حديثهم صعبٌ مستصعب.»
زلال بصیرت روزهای پنج شنبه منتشر میشود.