به ياد طلبۀ بسيجي شهيد «عبدالله گوينده»
بيتابِ سالار شهیدان(ع)(حدیث دشت عشق)
طلبۀ بسيجي شهيد «عبدالله گوينده»، زيباترين لحظه حضورش در زندگي، زماني بود كه آفتاب معصوميتش در آن خانه ساده اما پر از صفا، در سال 1346 در نجف آبادِ اصفهان طلوع كرد. در نگاه مادرش قد كشيد و پا به عرصه علم و دانش گذاشت، تا نهتنها درسِ علم و دانش، بلكه درسِ ايثار و شهادت را بياموزد. در آن زمان كه ديوارهاي ظلمت فرو ميريخت، او كه در گذر زمان بزرگ و بزرگتر ميشد، به امواج مردمي در خيابانها پيوست و شعار آزاديخواهي سرداد.
وي ميدانست كه معرفت مقدمه عاشقي است، به همين خاطر براي آموختن اين درس، وارد حوزه علميه نجفآباد شد و پس از چندي به مدرسه صدر رفت و به مدت پنج سال مشغول فراگيري علوم ديني شد. او در حين تحصيل عزم جبهه كرد و راهي آن ديار شد.
عبدالله يك سالي كه در جبهه ماند، فقط دوبار به مرخصي آمد. او در لشكر امام حسين(ع) خدمت مينمود، وقتي حاج حسين خرازي به شهادت رسيد، از فراق او بسيار بيتابي ميكرد؛ تا در گردان يازهرا(س) در عمليات كربلاي 5 (شلمچه)، و در دوازدهمین روز از اسفند ماه سال 1365 خود شربت شهادت نوشيد.
پيكر پاك و مطهرش چندماهي ميهمان خاك داغ و سوزان آن ديار شد و سرانجام تابوتي سبكبار بر دستان گرم مردم شهيدپرور تشييع و به خاك سپرده شد.
وي ميدانست كه معرفت مقدمه عاشقي است، به همين خاطر براي آموختن اين درس، وارد حوزه علميه نجفآباد شد و پس از چندي به مدرسه صدر رفت و به مدت پنج سال مشغول فراگيري علوم ديني شد. او در حين تحصيل عزم جبهه كرد و راهي آن ديار شد.
عبدالله يك سالي كه در جبهه ماند، فقط دوبار به مرخصي آمد. او در لشكر امام حسين(ع) خدمت مينمود، وقتي حاج حسين خرازي به شهادت رسيد، از فراق او بسيار بيتابي ميكرد؛ تا در گردان يازهرا(س) در عمليات كربلاي 5 (شلمچه)، و در دوازدهمین روز از اسفند ماه سال 1365 خود شربت شهادت نوشيد.
پيكر پاك و مطهرش چندماهي ميهمان خاك داغ و سوزان آن ديار شد و سرانجام تابوتي سبكبار بر دستان گرم مردم شهيدپرور تشييع و به خاك سپرده شد.