گفتوگو با سعید مستغاثی درباره کتاب «فرانکلین در تهران»
ضمیمه فرهنگی کودتای 28 مرداد 1332 چه بود؟!
ادب و هنر:
«فرانکلین در تهران» شصت و چهارمین کتاب مجموعه «نیمه پنهان» و تازهترین اثر دفتر پژوهشهای موسسه کیهان است که در نمایشگاه کتاب امسال عرضه شد و مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت. این کتاب مهمترین عملیات روانی سرویس اطلاعاتی آمریکا در ایران پس از کودتای 28 مرداد 1332 را هدف بررسی قرار داده که تحت عنوان چاپ و نشر کتاب و برگزاری برنامههای به اصطلاح فرهنگی عرضه شد و به نوعی میتوان گفت که ضمیمه فرهنگی کودتای یاد شده محسوب گردید. درباره این کتاب با سعید مستغاثی نویسنده آن به گفتوگو نشستهایم.در حالی که پس از کتاب قبلی شما یعنی «حکایت سینماتوگراف» که جلد اول واکاوی تاریخ سینمای ایران به شمار آمد، اغلب منتظر جلد دوم آن بودند، یک دفعه کتابی درباره موسسه فرانکلین و انجمن ایران و آمریکا و همچنین بنگاه ترجمه و نشر کتاب به نام «فرانکلین در تهران» منتشر کردید، چرا موسسه فرانکلین؟ و جلد دوم «حکایت سینماتوگراف» چه شد؟
حتما اطلاع دارید کتابهایی که توسط دفتر پژوهشهای موسسه کیهان تهیه میشود (از جمله همین «حکایت سینماتوگراف» و «فرانکلین در تهران») قبلا به صورت پاورقی در روزنامه کیهان منتشر شده و حالا با اصلاحات اندکی در یک مجموعه به صورت کتاب به چاپ رسیده و به بازار کتاب عرضه میگردد. در خرداد سال 1395 که ماجرای «حکایت سینماتوگراف» تمام شده بود، یعنی مراحل تحقیق و نوشتن آن به پایان رسیده و آماده انتشار در روزنامه بود، چند پروژه تحقیقاتی در برنامه داشتم از جمله برای جلد دوم «واکاوی تاریخ سینمای ایران» (که البته هنوز نیاز به اسناد مختلفی دارد) ولی با توجه به اشاره کوتاهی که در یک پروژه دیگر به نام «نفوذ فرهنگی» به ماجرای موسسه فرانکلین داشتم و با توجه به سابقه مطالعاتی دفتر پژوهشها برروی این موسسه، مرحوم حاج حسن شایانفر(مشاور فرهنگی و رئیسدفتر پژوهشهای موسسه کیهان) که همواره در این سالها راهنما و دستگیر ما بود، کار بر روی پروژه موسسه فرانکلین را پیشنهاد کرد. اسناد مفصل و نسبتا جالب توجهی را هم طی این سالها آماده کرده بود که مثل خیلی از پروژههای نیمه تمام دیگرش تا آن زمان در آرشیو مانده بود.
اما شما در کتاب «فرانکلین در تهران» به جز موسسه فرانکلین به موسسات دیگر مثل «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» و «انجمن ایران و آمریکا» هم پرداختهاید.
تحقیقات و اسناد ما خیلی گسترده بود و بسیاری از موسسات به اصطلاح فرهنگی دوران پیش از انقلاب را دربر میگرفت. مثلا اسناد «نخستوزیری» که به فعالیتهای به اصطلاح فرهنگی این نهاد در دوران شاه میپرداخت یا اسناد «انجمن ملی روابط فرهنگی» وابسته به دفتر فرح دیبا که مجموعهای از ارتباطات برخی از عناصر فرهنگی با دفتر فرح بود. از طرف دیگر تک تک آنها هم ظرفیت یک مجموعه یا کتاب جداگانه را نداشت. بنابراین تصمیم گرفته شد که در این مجموعه به مهمترین این موسسات و مراکز پرداخته شود که اولا به طور مستقیم در رابطه با محافل خارج کشور و آمریکایی بودند، ثانیا در ارتباط با کتاب و نشر فعالیت کرده و بالاخره عمدتا هم بعد از کودتای 28 مرداد 1332 بوجود آمده و یا فعالیت دوباره خود را از سر گرفته بودند یعنی «بنگاه ترجمه و نشر کتاب»، «موسسه فرانکلین» و «انجمن ایران و آمریکا».
از همین روی در ابتدای کتاب و به عنوان مقدمه به طرح عظیم کتاب سازمان CIA در سالهای جنگ سرد و دهه 1950 میلادی اشاره داشتید که مقارن با همان سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332 است؟
همینطور است. شما ملاحظه میکنید که براساس اسنادی که در همین کتاب آمده، پروژه فرانکلین به سازمان CIA وابسته بوده و مستقیما از سوی این سازمان حمایت میشد. در واقع بخشی از همان طرح عظیم کتاب شورای برنامهریزی روانی سازمان CIA بود. خصوصا که مرکزش هم در نیویورک قرار داشت و نمایندهاش در ایران یعنی همایون صنعتیزاده هم از عوامل اطلاعاتی سفارت انگلیس بود و در ارتباط با عوامل اصلی پروژه در نیویورک قرار داشت.
این نکته جالبی است که تا حالا تقریبا هر چه درباره همایون صنعتیزاده به صورت کتاب یا مقاله چاپ و منتشر شده، در تجلیل و تحسین از وی بوده و او همواره با القابی مانند پدر نشر و چاپ و مانند آن همراه شده اما شما در این کتاب ، وی را عضو اداره اطلاعات سفارت انگلیس و مرتبط با عوامل اطلاعاتی سفارتهای خارجی به خصوص آمریکا دانستهاید که حتی زمانی در دوران جنگ جهانی دوم و روزگار اشغال ایران توسط متفقین، مترجم سربازان خارجی شده و حتی پیشتر از آن توسط دکتر جردن در کالج آمریکاییها به ارتشهای اشغالگر معرفی میشود.
نمیدانم آنها بر چه اساسی و چه منابع و اسنادی به تعریف و تمجید از همایون صنعتیزاده پرداختند. اما آنچه ما درباره ایشان در این کتاب آوردهایم همه بر اساس موثقترین اسناد مکتوب و شفاهی حتی به روایت خویشان و نزدیکان و دوستان صنعتیزاده بوده و از خودمان و یا بدون سند و مدرک ادعایی نکردهایم. مثلا مهدخت صنعتی یعنی خواهر همایون صنعتیزاده در گفتوگو با روزنامه شرق، قضیه دکتر جردن و مترجمی برادرش برای ارتشهای اشغالگر را بازگو میکند و یا اسناد پرونده موسسه فرانکلین در ساواک روایتگر فعالیت صنعتیزاده در اداره اطلاعات سفارت انگلیس و ارتباطش با دیگر عناصر اطلاعاتی سفارتخانههای خارجی است که بعضی از آنها از جمله اصل تصویر همین سند بیوگرافیک ساواک درباره همایون صنعتیزاده را در ضمائم کتاب و بخش اسناد و تصاویر آورده ایم. حتی در همین سند که مربوط به بهمن 1341 میشود، صریحا ذکر شده که همایون صنعتیزاده غیرمذهبی و از فرقه ازلی بوده است.
خب اینها به گذشته او مربوط میشود، بعد از آن بود که موسسه فرانکلین در ایران را راهاندازی کرد و به چاپ و نشر کتاب مشغول شد.
در همین زمان هم براساس اسناد لانه جاسوسی آمریکا که در کتاب هم آورده ایم، با کارشناسان ارشد اطلاعاتی سفارت آمریکا ارتباط و چندین بار ملاقات داشته و به آنها درباره هدایت سیاسی کشور مشاوره میداده که چه کسانی را برای فلان پست در نظر بگیرند و یا چه افرادی را برای آینده کشور انتخاب نمایند. او همین مشاورهها را هم به شخص شاه میداده و با وی بسیار نزدیک بوده و حتی در مواردی به لحاظ رده، برای اداره اطلاعات آمریکا مورد اعتمادتر از شاه بوده، به طوری که بعضا شاه او را واسطه رساندن درخواستهایش به سفارت میکرده. نفوذ صنعتیزاده در دربار شاه بسیار عمیق بود و رابطه فسادآمیزش با اشرف به حدی گسترده شد که به نام او، کتاب جعلی چاپ کرد تا اشرف هم برای حمایت از او 150 هزار دلار بپردازد!
اینکه همایون صنعتیزاده ازلی بوده یا در اداره اطلاعات سفارت انگلیس فعالیت میکرده و یا مترجم ارتشهای اشغالگر بوده و حتی با سفارت آمریکا رابطه داشت، قبول! اما به هر حال وی موسسهای را در ایران راهاندازی کرد که در سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332 در ایجاد یک فضای فرهنگی و بهوجود آوردن و همراه ساختن بنگاههای مختلف انتشارات و چاپ و نشر دهها و صدها مجلد کتاب در این کشور سهم و نقش مهمی ایفا کرد.
بله حق با شماست، او ظاهرا فضای فرهنگی چاپ و نشر کتاب را در ایران به وجود آورد اما اولا صنعتیزاده فقط نماینده یک موسسه آمریکایی در ایران بود و براساس اسنادی که در کتاب آوردهایم، طبق صلاحدید و برنامههای آنان کار میکرده است. ثانیا او چه کتابهایی در ایران چاپ و چه نشری را در ایران راهاندازی کرد؟ در 16 جولای سال 2009 وب سایت رسمی دولت آمریکا گزارشی از بهوجود آمدن و فعالیتهای موسسه فرانکلین در ایران انتشار داد که بخشی از اسناد آن را در این کتاب آوردهایم.
در این گزارش آمده است که از حدود 800 جلد کتابی که موسسه فرانکلین با کمک دیگر ناشران، منتشر کرد، تنها 50 جلد آن از نویسندگان ایرانی بوده و بقیه عمدتا آمریکایی و تعدادی انگلیسی و کمی هم فرانسوی بوده است. اصلا در اساسنامه موسسه فرانکلین که اصل آن را در این کتاب به چاپ رساندهایم، هدف اصلی موسسه «برانگیختن علاقه مردم دیگر کشورها به تاریخ، حکومت، فرهنگ، اقتصاد، تکنولوژی، علم و تعلیمات مردم ایالات متحده» ذکر شده، یعنی نوعی شیفته ساختن مردم سرزمینهای دیگر به فرهنگ و آیین آمریکایی. همان که «انجمن ایران و آمریکا» و «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» هم به طریقی دیگر انجام میدادند. کاری که سالهاست به نام تهاجم فرهنگی غرب در کشورهای شرقی در حال انجام بوده و هدف آن، بوجود آوردن خودباختگی و دور شدن از هویت و باورها و ریشههای ملی و اعتقادی است. او حتی کتابهای فارسی هم که چاپ میکرده یا در تجلیل از رژیم شاه و دربار بوده، یا رمانهای ضد اخلاقی و مغایر با عرف و ارزشهای جامعه انتشار میداده یا به عقاید مادیگرایانه میپرداخته و یا باستانگرایی را ترویج مینموده، آنچنانکه خواهر صنعتیزاده اظهار میکند که برادرش او را شیفته تاریخ ایران باستان کرده است.
و همین نگاه و شیوه است که به کتابهای درسی مدارس و مجلات پیک و... هم کشیده میشود؟
بله دقیقا و بعد سایر مراکز مهم نشر مانند «امیرکبیر» و «شرکت سهامی کتابهای جیبی» و «خوارزمی» و همچنین موسساتی مانند «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» که تلاش عظیمی برای سمتوسو دهی به اوقات فراغت بچهها بوده و بالاخره روزنامههای سراسری و پرتیراژی مثل «آیندگان» از دل همین موسسه یا بهتر بگویم پروژه فرانکلین بیرون آمدند و اینجاست که مرحوم جلال آل احمد میگوید: «میدیدیم که چگونه فرهنگ مملکت دارد بدل میشود به شعبهای از شعبات بنگاه فرانکلین...»
بخش مهمی از کتاب «فرانکلین در ایران» را به «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» اختصاص دادهاید و موسس آن یعنی احسان یار شاطر که هنوز زنده است و در آمریکا زندگی میکند.
بله «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» هم از دیگر موسسات به اصطلاح فرهنگی بود که پس از کودتای 28 مرداد 1332 برای پروژه انتشار کتاب در ایران به دستور شخص شاه و با تولیت بنیاد پهلوی و فراماسونهایی مثل جعفر شریف امامی تاسیس شد و برخلاف موسسه فرانکلین، حتی در عنواناش هم صریحا کلمه «ترجمه کتاب» آمده است که اساسا برای ترجمه آثار خارجی و بهخصوص غربی و آمریکایی بهوجود آمده بود.
خوب بالاخره بایستی کتاب خارجی ادبیات و جامعهشناسی و اقتصاد و مانند آن هم در این کشور چاپ و نشر میشد.
بله صحیح است ولی این کار قبلا هم انجام گرفته بود و بسیاری از رمانها و آثار ادبی مهم دنیا نه تنها از آمریکا بلکه از روسیه و فرانسه و آلمان و هند و ژاپن و... ترجمه و منتشر شده بودند و از قضا این موضوع بسیار هم برای مخزن معلومات ادبی و فرهنگی یک جامعه مورد نیاز است. اما این عمل، در کنار چاپ و انتشار آثار ایرانی صورت میگرفت، آن هم در سرزمینی که گنجینه عظیمی از ادبیات و اندیشه و فلسفه و مکتوبات مختلف را در طول قرنها و سدهها برای بشریت به ارمغان آورده است. اما وقتی علیرغم چنین گنجینهای، موسساتی بهوجود آمدند که با پول ملت و هدایت بیگانه تنها به چاپ و نشر آثار خارجی آن هم صرفا غربی و به ویژه آمریکایی اقدام کردند، موضوع سؤالبرانگیز میشود.
«بنگاه ترجمه و نشر کتاب» چه ارتباطاتی با محافل خارجی داشت؟
براساس اسناد منتشره در همین کتاب و همچنین تازهترین گفتوگوی احسان یار شاطر در خارج کشور که در کتابی هم منتشر شده است، هم خود وی و هم همسرش، عضو اداره اطلاعات آمریکا در سفارت این کشور بودهاند. یار شاطر از همان اوایل تاسیس این بنگاه به استخدام دانشگاه کلمبیا در آمده و به آمریکا رفت و در آنجا مقیم شد. ضمن اینکه وی از اعضای محفل بهاییت هم بوده و اصلا نزد بهایی معروف مهدی میثاقیه زندگی کرده و تربیت شده. او هماکنون در آمریکا با پول و سرمایه موسسات وابسته به سازمان CIA مانند «بنیاد دموکراسی برای ایران» «NED» در حال تحریف تاریخ و فرهنگ و ادبیات ایران در مجموعهای به نام «دائرهًْالمعارف ایرانیکا»ست که چندین جلد آن نیز منتشر شده است.
و بالاخره میرسیم به «انجمن ایران و آمریکا» که بخش سوم کتاب «فرانکلین در ایران» را تشکیل میدهد
این انجمن نیز تقریبا از اوایل سلطنت رضاخان توسط اداره اطلاعات آمریکا در تهران با حضور برخی عوامل اطلاعاتی و امنیتی آمریکایی و همچنین شخصیتهای سیاسی و نظامی بهوجود آمد، اما در واقع فعالیتهایش بعد از کودتای 28 مرداد 1332 جدی شد. براساس اسناد توضیح دادهام که فعالیتهای اداره اطلاعات آمریکا در ایران، پرحجمترین عملیات این اداره در دیگر کشورهای بوده، با راهاندازی کلاس زبان و کنسرت و تئاتر و سخنرانی و نشریه و تلویزیون و ساخت فیلم مستند و دهها برنامه دیگر برای آنچه ضمیمه فرهنگی کودتای 28 مرداد خوانده شد.
به جز اسنادی که گفتید مرحوم شایانفر در اختیارتان گذاشت و در کتاب، منبع آن را «آرشیو دفتر پژوهشهای موسسه کیهان» نام ذکر کردهاید، چه تحقیقات و پژوهشهای دیگری برای این کتاب داشتید؟
تقریبا هر کتاب و مکتوب و مقاله و مطلب و مصاحبه و فیلم و صوتی که درباره صنعتیزاده و فرانکلین و یارشاطر و «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» و «انجمن ایران و آمریکا» وجود داشت و حتی از طریق فضای مجازی در دسترس بود را زیر و رو کردم. چنانکه مشاهده میکنید بخش مهمی از اسناد کتاب مربوط به همین مصاحبههای و سخنرانیها و نقل قول از دوستان و نزدیکان و خویشان این افراد و یا اشخاص موثر در موسسات یاد شده است و همین موضوع بر سندیت کتاب و علمی بودن تحقیق افزوده است. به هرحال حتما مطالب و مستندات دیگری در این موارد وجود دارد، چنانچه پس از انتشار کتاب به برخی آنها دست یافتم و از همین روی بازهم کتاب «فرانکلین در ایران» را فقط فتح بابی برای پی بردن به واقعیات برخی عناصری میدانم که سالهاست از خارج کشور و توسط عوامل خود در داخل سعی در تطهیر و قهرمانسازی از آنان شده و ما تنها سعی کردیم بخشی از این سانسور عجیب و غریب تاریخی را پاک کنیم.