قدردانی از مقام شامخ معلم و رفع چالشهای زندگی معلمی - بخش پایانی
آمیختگی عشق و هنر در نفس حیات بخش معلم
گروه گزارش
بچههایی که به مدرسه میروند گلهایی در دست دارند که روی شان با جمله «معلم عزیزم روزت مبارک» مزین شده است. چه خوب است که هنوز دانشآموزان قدردانی از معلمانشان را فراموش نکردهاند. البته گل بهانهای است برای قدردانی؛ قدردانی حقیقی از معلم این است که در پی آنچه از او آموخته ایم در بالاترین قلهها بدرخشیم. بزرگی میگوید: «اگر شاگرد در برابر استاد خود قد علم نکند، حق استاد را به جا نیاورده است.»
امروز با وجود برخی مشکلات در میان فرهنگیان هنوزهم هستند معلمانی که با عشق به کلاس درس میآیند. در همین چند مدت اخیر باخبر شدیم که در یکی از مدارس مناطق محروم تهران یک معلم در حالی که با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکند، اما هنوز هم به موقع در کلاس حاضر میشود و با همان توان قبلی مشغول به کار است. حال آنکه چه چیز باعث میشود اینچنین معلمانی انرژی مضاعف دریافت کنند، دلیلی ورای مادیات دارد.
معلم پیشکسوتی میگفت:« یکی از شیرینترین لحظات زندگیم آنجا بود که وقتی در بیمارستان گرفتار بیماری بودم یکی از شاگردانم را پس از سالها در لباس پزشکی مشاهده کردم و همان لحظه که مرا شناخت خیلی به من کمک کرد.»
چه بهانه خوبی شد تا به هفته و روز معلم برسیم و پای گفتوگوهای شنیدنی تعدادی از معلمان عزیز سرزمینمان بنشینیم.
خاطرات تکرار نشدنی تدریس
در روستا
وقتی با معلمان مختلف صحبت میکنیم، بسیاری از آنها میگویند که به طور عجیبی در مسیر تعلیم و تربیت قرار گرفته اند، اما به مرور احساسی نسبت به این کار پیدا کردهاند که دوری از آن را دشوار میسازد.
پای گفتوگو با یکی دیگر از معلمان دلسوزی که هم اکنون مشغول به تعلیم و تربیت دانشآموزان هستند، مینشینیم. خودش را ربابه محیط معرفی میکند و میگوید: « 28 سال سابقه تدریس در رشته ریاضی دوره اول متوسطه را دارم و در منطقه 10 خدمت میکنم و 2سال است که در دوره ابتدایی تدریس میکنم.»
محیط در ادامه درباره اینکه چگونه در مسیر تعلیم و تربیت قرار گرفته است، میگوید:« من دیپلم خود را در رشته ریاضی گرفتم؛ قرار بود در کنکور شرکت کنم و به رشته مهندسی علاقه داشتم، اما به دلیل فوت پدرم در همان روز نتوانستم کنکور بدهم و بعد از مدتی به عنوان معلم حقالتدریس در یکی از روستاهای ساوه بخش حزقان مشغول به کار شدم.»
وی در ادامه اظهار میدارد که به تدریس علاقهای نداشته، اما کم کم با دیدن محیط روستا و بچهها علاقمند شده است. محیط در گفتوگو با گزارشگر کیهان میگوید:« خدا را شکر میکنم که این راه را در مسیر من قرار داد و من بعد از آن با علاقه مشغول به کار شدم.»
ربابه محیط پس از دو سال در رشته ریاضی دانشگاه تربیت معلم پذیرفته شد و ناگزیر آن روستا را ترک کرد. او معتقد است با وجود مشکلات زندگی و داشتن فرزند، همه سختیها را تحمل و با آنها مبارزه کرده تا به کار مورد علاقهاش، تدریس برسد.
این معلم با تجربه، شیرینترین خاطرهاش را همان لحظاتی میداند که در محیط روستا با همکاران و دانشآموزان در آن فضا گذرانده است و میگوید: «تلخترین خاطره من خاطره دور شدن از محیط آن روستا و دانشآموزان بسیارعزیزم بود و هر وقت یاد آن روزها میافتم اشک در چشمانم حلقه میزند و سری به دفتر آن خاطرات خوب و بیادماندنی میزنم.» محیط ضمناشاره به آنکه قبل از آموزش مهمترین مسئله تعلیم است، میگوید: «مهمترین آموزش یک معلم به دانشآموزانش درس زندگی و درست زندگی کردن است.» وی در پایان گفتوگوی خود با گزارشگر کیهان درباره ارتباط با دانشآموزان طی این سالها میگوید: «با توجه به تدریس در رشته ریاضی و مشکل بودن این رشته درحالی که در کارم جدی هستم اما به موقع رفتار دوستانه و کلامی شاد را برای آنها محیا میکنم. تمام دانشآموزانم را بسیار دوست دارم و گاهی اوقات مادرانه آنها را نصیحت میکنم.»
محیط در ادامه میافزاید: «در همان حین دانشآموزان احترام متقابل را نیز حفظ میکنند.»
مسئله تربیت
از تعلیم هم مهمتر است
تقریبا 25 سال است که در آموزش و پرورش مشغول کار است؛ وطن آرا از دبیران دلسوزی است که هنوز هم با گذشت این سالها در مناطق محروم شهر تهران مشغول به تدریس است. این معلم در گفتوگو با گزارشگر روزنامه کیهان میگوید: «راستش را بگویم پیش از ورود به این مسیر گاهی به مشاغل دیگری فکر میکردم که دوست داشتم در آنها فعالیت کنم، اما وقتی با پذیرفته شدن در دانشگاه تربیت معلم وارد این مسیر شدم، بسیار علاقمند گشتم.»
وطن آرا در حالی که معتقد است همیشه در کنار تعلیم، تربیت هم میآید، میگوید: «در مدرسه علاوهبر آموزش درس باید مطالب تربیتی نیز آموزش داده شود و به نظر من مسئله تربیت از تعلیم هم مهمتر است؛ اما از آنجا که تعداد دانشآموزان و همچنین مطالب درسی زیاد است، مجبور هستیم بیشتر به تدریس مطالب آموزشی بپردازیم.»
وی همچنین میافزاید: «شاید برای همین است؛ دانشآموزانی که از مدرسه فارغالتحصیل میشوند درحالی که انبوهی از حفظیات را به دوش میکشند، اما به میزان تربیت آنها خیلی کمتر از آن است. برای همین با کوچکترین ناراحتی به سرعت از کوره در میروند و حتی بعضا توانایی رویارویی با مشکلات زندگی را ندارند.»
وطن آرا آنچه که یک معلم قبل از آموزش درس باید به دانشآموزان بیاموزد، آموزش صبر و برخورد با مشکلات و مسائل زندگی میداند. این معلمچگونگی ارتباطش با دانشآموزان را از گذشته تا امروز اینچنین بیان میکند: «در سالهای ابتدای تدریسم رابطه بسیار خوبی با دانشآموزان داشتم و دانشآموزان هم در آن زمان بیشتر قدردان زحمات معلمانشان بودند و به درس هم اهمیت بیشتری میدادند، اما این روزها خیلی کمتر میتوان با دانشآموزان ارتباط صمیمانه داشت.» وطنآرا در پایان به خاطرات شیرین کارشاشاره میکند و میگوید: «شیرینترین خاطرات این سالها این است که دانشآموزانم را همکار با خودم میبینم که باهم در یک مدرسه مشغول تدریس هستیم.»
معلمی هنر است
برخلاف عدهای از معلمان که معتقدند با وجود آنکه ابتدا علاقهای به تدریس نداشتند، اما با قرار گرفتن در مسیر علاقمند شدهاند، برخی از معلمان هم هستند که تدریس و رویای معلمی را از سنین نوجوانی در سر داشتهاند. ماندانا قرهگوزلی حالا 26 سال است که در کلاس درس است و مشغول تدریس به دانشآموزان؛ هم اکنون در کلاس پایه اول ابتدایی دبستان دخترانه سعادت تهران مشغول به تدریس است. درباره اینکه پایه اول مهمترین پایه برای دانشآموزان است، گفتوگو میکنیم. وی میگوید: «کارم را با پایه پنجم آغاز کردم، اما بعد آن وارد مدرسهای شدم که معلم پایه اول نداشت و من بدون داشتن انتخاب وارد آن شدم، اما بعد از آن با وجود بازخورد خوبی که از نحوه تدریسم دیدند، هرگز نگذاشتند پایه دیگری را تدریس کنم.» قرهگوزلی دلیل علاقمندیاش به تعلیم و تربیت را اینچنین بیان میکند: «از نوجوانی به بچهها خیلی علاقه داشتم و همین باعث میشد آموزش به آنها نیز برایم لذتبخش باشد؛ همین شد که از سال دوم دبیرستان به بعد وارد دانشسرا شدم و برای معلم شدن تحصیل کنم و بعد از آن هم در دانشگاه وارد رشته روانشناسی و گرایش آموزش به کودکان استثنایی شدم و این تحصیل در این رشته حالا به یکی از مهمترین علتهای موفقیت در کارم تبدیل شده است»
نحوه برخورد او با دانشآموزانش بسیار با مهربانی و دلسوزانه است. این باعث شده که دانشآموزانش نیز بسیار علاقمند به او باشند. وی درباره مشکلاتی که تاکنون در کارش وجود داشته است، میگوید:«کارم را با تدریس در یک روستای محروم در حاشیه تهران آغاز کردم. شرایط سختی حتی برای رفت و آمد آنجا داشتم که راه روستا ماشین رو هم نبود و در آنجا معلم پایه پنجم یک کلاس 53 نفره بودم.» قرهگوزلی همچنین ادامه میدهد: «آن سالها حتی زنگهای تفریح هم برای استراحت نمیرفتم و برای دانشآموزانی که مشکلات درسی داشتند یا نیاز به مشاوره داشتند وقت میگذاشتم و علاوهبر آن کار من بسیار دشوار بود، چون اغلب پدرها و مادرها سواد نداشتند و نقش من برای بچهها اهمیت بیشتری داشت.»
ماندانا قرهگوزلی در گفتوگو با گزارشگر کیهان ضمناشاره به خاطرات شیرین دوران تدریس در آن روستا میگوید: «در آن کلاس چند دختر بودند که علاقه زیادی به رشتههای هنری داشتند، اما به دلیل موقعیت و فرهنگ روستا فراگیری رشتههای هنری برای آنها به یک رویا تبدیل شده بود و من تصمیم گرفتم به آنها اجازه دهم تا برای تدریس درسهای مختلف هنری بیایند و چند وقت پیش با خبر شدم که حالا هریک از آنها در رشتههای مختلف هنر مشغول به کار هستند. این بسیار برایم لذتبخش بود و یکی از آنها در مصاحبهای گفته است که موفقیتش را مدیون معلم کلاس اولش است.»
قره گوزلی قدردانی دانشآموزان و اولیاء آنها را بهترین نیروی فزاینده انرژی در سالهای کاریاش میداند و میگوید: «قدردانی گاهی همکاری با معلم است؛ متاسفانه امروز بعضا میبینم که اولیا نسبت به آموزش ما جبهه میگیرند و توصیهای خلاف آن به دانشآموزان میکنند یا حتی ذهن دانشآموز را نسبت به معلم تغییر میدهند و امروزه کاهش میزان قدرشناسی و حفظ احترام و جایگاه معلم نسبت به گذشته به خوبی مشهود است و باید با کارهای کارشناسی این مشکل را حل کرد.»
قره گوزلی در پایان میگویند: «اینکه گفته میشود معلمی یک عشق یا هنر است، کاملا درست است و من همیشه میگویم اگر کسی وارد این کار میشود هرگز نباید به دنبال منافع مالی آن باشد، چرا که تدریس منافع مالی چندانی ندارد و این عشق به بچهها و کار است که باعث ادامه این راه میشود.»
معلمی، یک ماراتن عاشقانه
از زبان یکی از معلمان شنیدم که میگفت: «معلمی یک ماراتن عاشقانه است، درست از اول مهر، معلم از راس ساعت هفت و ۳۰ دقیقه که زنگ آغاز مدرسه زده میشود تا ۱۴ و ۴۵ دقیقه، به مدت هفت ساعت و ۱۵ دقیقه در فضایی چالشانگیز خواهد بود.» در بین تمام مشاغل موجود در جامعه، بدون شك معلمی یكی از سختترین مشاغل است. این حرفه نقش مهمی در جامعهپذیری كودكان و نوجوانان ایفا میكند. امروزه همه افراد مشکل اصلی معلمان را مسائل معیشتی و مادی میدانند، در حالی كه مسائل و مشكلات جدیتر و مهمتری را میتوان در میان این قشر صبور دید كه تا به حال از آن غفلت شده است.
متناسب نبودن درآمد معلمان با میزان مسئولیت و سختیهایی كه متحمل میشوند، میتواند یکی از این مشکلات باشد. معلمان چون كارمندان مختلف بایگانی ادارات با پروندههای راكد سروكار ندارند، بلكه با انسانهایی سر و كله میزنند كه از قضا در دوران رشد و تغییر و تحول هستند. سر و كله زدن با كودك و نوجوانی كه یك لحظه یك جا بند نمیشود، مطمئنا هنری است كه از عهده هركسی برنمیآید و این تنها معلم است که میتواند با این قشر ساعاتش را بگذراند. نباید از توجه به نیازها، سختیها و مشکلات متعدد این قشر زحمتکش چشم پوشید.