قدم در عمق سراب!
پژمان کریمی
طی چهار دهه گذشته، طیفی از شاعران و نویسندگان و سینماگران و...از ایران رفتهاند، به دلیل توامان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی!
این طیف معاند مشخص، تصور کرده بودند که در ایران مجالی برای سرودن و نوشتن و فیلم ساختن و...ندارند. اما در بیرون از مرزها، دست آنان برای خلاقیت و هر چیزی را گفتن و سرودن و نوشتن و خواندن و هر فیلمی ساختن کاملا باز و رها است. پول، فراوان است. احترام دولتها و مخاطبان هموطن و غیر هموطن هم موجود است و رنگی از واقعیت دارد.
پرسش منطقی قطعا این است که آیا بواقع تصور طیف یاد شده، درست بود و هست؟!
اسبابکشی یک هنرمند به بیرون از کشورش، با انگیزه مادی و غیر مادی، برای او چه میوههایی و دستاوردهای کلان و رشکبرانگیزی دارد؟!
در یک نگاه کلی و بیغرضانه، با بررسی کارنامه همه منسوبان به طیف مذکور که فرنگ را عرصهای برای زندگی درخشان هنری و فرهنگی خود یافته بودند، میتوان به این نتیجه رسید: تصور آنها از محیط غیرایرانی، تخیلی صرف، نگاهی سطحی و سرانجامشان سرابی تلخ و بنبستی نومیدانه بوده است.
اینان – این بختبرگشتگان- دو مشخصه کلی مشترک دارند:
«ضدیت با اسلام و انقلاب اسلامی، ولنگاری در بستر هنری!»
شما نه صد نفر، نه پنجاه نفر، نه سی نفر...یکی و تنها یکی از منتسبان به طیف یاد شده را سراغ ندارید که به اسلام و انقلاب اسلامی وتعهد اخلاقی و ارزشی در هنر، مقید و مصر باشد!
یک نفر را سراغ ندارید اما؛ تا دلتان بخواهد، ملحد و مرتد و مشرک، چپ و لیبرال و التقاطی و پناهنده و جاسوس در طیف منحوس، وجود دارد.
آثار اینان بوی عفونت ولنگاری میدهد. حب به خداوند، معرفت به دین الهی، حب به وطن، احترام به حقوق بشر، عشق به خانواده، ایثار، فداکاری... در کدام اثر عناصر یادشده، قابل ردگیری و نظر است؟ در کدامشان؟
شاعر ملحدی مانند «اسماعیل.خ»، نویسنده لاقید چون «مسعود.ب» که پادوی بیبیسی است، آهنگسازی مرتد مانند«اسفندیار.م»، منافقصفتی چون «ابراهیم.ن» که مدتی مسخره پیشه صدای آمریکا بود، ترانهسرای ضددینی چون«ایرج. ج.ا» که نمایشنامهای ضد نیروهای مدافع امنیت ایران را در آمریکا به روی صحنه برد... اینان واجد کدام خصلت ارزشی و فضیلت اخلاقی هستند؟
اگر درد دین دارند؛ چرا آثارشان علیه دین است؟! چرا در کارهاشان، آموزهها و دستورات دینی را بر نمیتابند؟! چرا علما الهی را هدف میگیرند؟! چرا به انقلاب و حاکمیت اسلامی شبهه وارد میکنند؟!
اگر بنا به ادعای خود اخلاق مدارند؛ چرا در کارهای خود اخلاق را با معیار حیوانی نمایش میدهند و تمامی آثارشان حکم علیه بایستگیهای اخلاقی است؟! چرا اخلاقیات را تابع زمان و مکان معنی میکنند؟! چرا بیعفتی را ترویج مینمایند؟!
اگر حب وطن دارند؛ به دامن بیگانه پناه بردن و پناهندگی را گدایی کردن و علیه مملکت و پیشرفتهای آن داد سخن گفتنشان چه توجیهی دارد؟!
در داخل هم رسانههایی از آنان ستایش میکنند که نشانی از پایبندهای اخلاقی و دینی ندارند؟ مثل روزنامهای که به صراحت از فتنه آمریکایی و اسرائیلی 88 دفاع مینماید!
اصلا، جایگاه عنودان مهاجر و سهمشان در دستیابی به افتخاراتی مانند، دفاع هشت ساله از ایران در برابر یورش ارتش بعث عراق کجاست؟
این افراد، نزدیکان خود را در ایران رها کردهاند و رفتهاند، چطور میشود برای آنان ذرهای مهر و تقید قائل بود؟
خوانندهای لس آنجلسی «د.ا» که در وصف نبود عاطفه و سقوط اخلاقی ترانهخوانی میکند؛ برادر معتادش را در شرایطی وحشتناک تنها گذاشت تا حدی که این برادرتنی، در خیابان جان داد!
نویسندهای که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت موسوم به اصلاحات بود، زن دوم و پسر خود را در ایران واگذاشت و از لندن پناهندگی گرفت. این قلم بدست چه نسبتی با دین و اخلاق دارد؟
طیف معاندان در بیرون از مرزها در واقع دچار مرگ«سیاسی، اجتماعی و فرهنگی» شدند.کیفیت نازل و تعداد اندک شمارگان آثار آنها، گواه مرگ یاد شده است.
مهاجران عنود، هنوز نمیفهمند و نمیبینند که مردم ایران ماهیت روشن دینی دارند. مردم با آثار ضد دین هیچ انسی و رابطهای درونی برقرار نمیکنند. چنین مردمی که مملکت خود را هم دوست دارند، با وطن فروش هم وارد انس و دوستی نمیگردند. از طرف دیگر؛ اغلب مهاجران عنود در واقع وا خوردگان هنری هستند. در ایران چیزی نشدند، فکر کردند اگر ولنگاری را پیشه خود سازند، چیزی میشوند که... نشدند و نمیشوند!
و در کنار همه اینها؛ سادهاندیشان این نکته کاملا بدیهی را بدانند که؛ هیچ دولت خارجی برای هنرمند ایران دلش نمیتپد. اگر دولتی مثل آمریکا، یک هنرمند و هنرمند نمای ایرانی را هدف استقبال و حمایت قرار میدهد در جهت منافع نامشروع است.
دو سال پیش یک گوینده زن رادیو که خانوادهای چپگرا دارد، به آمریکا پناهنده شد. چند روز او را بدون حجاب و بدون لباس مناسب پیش روی دوربین صدای آمریکا نشاندند و نمایشش دادند. زن، علیه ایران و نظام دینی حرف زد و تهمت زد و ناسزا گفت و آخر وقتی دیگر کارکرد خود را از دست داد، فراموشش کردند.
هفته پیش دو سینماگر به اقلیم کردستان عراق رفتند شاید که آنها هم به عنوان معترض به فضای سیاسی و فرهنگی ایران، در برابر دوربینها و نگاه فرنگی، مجال طرح و نام یابند. درست در زمانی که کردستان عراق بر طبل جدایی میکوبد و در حال اجرای یک سناریوی صهیونیستی است.
اینگونه افراد غافل البته قابل ترحماند. زیرا دنیاخواهی و سطحینگری و عناد با دین الهی و... آنان را در معرض همان سرابی گذاشته است که منجر به مرگ «سیاسی، اجتماعی و فرهنگی» هم سلفانشان شده است.