چه کسانی و چرا ایران را به جنگطلبی متهم میکنند؟
9 نکته درباره یک اتهام
احمدرضا هدایتی
یکی از موضوعات آزاردهندهای که این روزها بیش از گذشته در فضای مجازی به چشم میخورد، نسبت دادن اتهام جنگطلبی به ایران اسلامی است، طراحان داخلی این ادعا، خواسته یا ناخواسته و در یک هماهنگی آشکار با نظام سلطه تلاش میکنند تا با دستآویز قراردادن هر سند معتبر و غیرمعتبر و هر رخداد و ماجرای واقعی و غیرواقعی، نهتنها نظام جمهوری اسلامی، بلکه جهان اسلام را متهم به خشونت و جنگطلبی نمایند.
این افراد که متأسفانه بسیاری از آنها دارای ضعف اطلاعاتی در مورد اسلام عزیز بوده و بعضاً با گرایش ناسیونالیستی و تعصبات جاهلانه و کور به موضوعات میپردازند، معمولاً در اثبات مدعای خود میکوشند تا در راستای برداشت ناقص و شاید مغرضانه و نادرست خویش، مسائل را مورد تحلیل و قضاوت قرار دهند.
عملکرد برخی از آنان نیز بدینگونه است که در بسیاری از موارد، کاملا مغرضانه و همسو با اهداف پلید دشمن، از طُرق مختلف مانند؛ تحریف تاریخ، اجتناب از ارائه دلایل واقعی رخدادهای تاریخی و یا بیان ناقص و هدفمند مطالب تاریخی و حتی استفاده گزینشی و نابجا از آیات و روایات اسلامی و طرح سؤالات بیپایه و اساس، انحرافی و شبههبرانگیز، زمینه بروز شک و تردید را در ذهن مخاطبین و افکار عمومی جامعه ایجاد نمایند.
بهعنوان مثال؛ با اینکه بسیاری از این افراد از مخالفت صریح اسلام برای حمله به سایر کشورها با هدف کشورگشایی آگاهی دارند و میدانند که حمله اعراب به ایران از یکسو منشأ صرفا دینی نداشته و از سوی دیگر مستندات تاریخی با تناقضات فراوان و اغراقگویی برخی از مورخین همراه است، با اینحال همواره از بیان علت شکست و تسلیم ایرانیان در برابر اعراب طفره میروند و این رخداد را مصادره به مطلوب میکنند.
آنها نهتنها به این مطلب که حملات اعراب به ایران در صدر اسلام، پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) صورت گرفته و امیرمؤمنان علی(ع) در وقوع آنها (مگر در مشورت دادن به هنگام دفاع در برابر حمله متقابل ایرانیان) نقشی نداشته و همواره جنگجویان تازهمسلمان عرب را از اِعمال رفتارهای خشونتگرایانه و تجاوزکارانه به مردم سایر بلاد از جمله؛ شهرها و روستاهای ایران منع نمودهاند، اشاره نمیکنند، بلکه ناجوانمردانه حضرت و حتی فرزندان بزرگوار ایشان را به شرکت در این جنگها متهم مینمایند.
این افراد نمیگویند؛ حتی همان لشکرهایی که چنین حملاتی را تدارک دیده بودند، قبل از ورود به شهرها ابتدا سه گزینه شامل؛ پذیرش قلبی و منطقی اسلام و در نتیجه پرهیز از هرگونه جنگ واشغالگری شهرها و یا رهایی از جنگ و ادامه حیات با ساختار و شرایط قبل، مشروط به پرداخت خراج و جزیه و قبول تابعیت دولت اسلامی و در نهایت جنگ در صورت عدم پذیرش دو شرط اول را پیش روی مردم و حکام وقت قرار میدادند.
آنها نمیگویند؛ که همه این موارد بهخاطر این است که در اسلام کشورگشایی هدف نیست و حمله به ادیان الهی و اهل کتاب جایز شمرده نشده است و مسلمان شدن از طریق اِعمال زور و قدرت نیز جایگاهی در آن ندارد و درست به همین دلایل است که حمله به دیگران فقط هنگامی مجاز دانسته شده است که؛ اولاً دشمنان علیه مسلمین توطئه کرده و قصد حمله به آنها را داشته باشند، یا اجازه تبلیغ مسالمتآمیز دین اسلام را از آنها سلب کرده باشند و یا زندگیشان بر آیین کفر و شرک و بیدینی استوار و استمرار داشته باشد.
آنها نمیگویند؛ رفتار جاهلانه و غلط برخی از اعراب تازه مسلمان در این جنگها و ایضاً مسلماننماهای عصر حاضر را نباید به حساب اسلام گذاشت، آنها هرگز نمیگویند، همراهی بسیاری از ایرانیان با اعراب در جنگهای صدر اسلام، ناشی از به ستوه آمدن مردم از خوی استبدادی و ظلم و ستم پادشاهان متکبر آن دوران بوده است.
آنها فقط در جستجوی نقاط تاریک و مبهم و غیرواقعی تاریخ هستند و از آنجا که دین اسلام همواره در پی رشد مادی و معنوی و تعالی و سعادت انسانها بوده است، هیچگاه قادر نیستند، حتی یک سند معتبر و موثقی را ارائه نمایند که این دین الهی، افراد جامعه را به انتخاب مسیرها و انجام اقداماتی توصیه کرده باشد که منافع و مصالح آنها را در معرض خطر قرار دهد.
البته داستان غرضورزی و در یک نگاه خوشبینانه، ناآگاهی افراد مورد اشاره نسبت به اصول و مبانی اسلامی، فقط به ماجرای حمله اعراب به ایران در صدر اسلام محدود نمیشود، بلکه در عصر حاضر نیز بهانههای جدید دیگری مستمسک آنها قرار گرفته است.
بهانههایی مانند اینکه؛ چرا جنگ تحمیلی عراق با ایران، هشت سال به درازا کشید؟ چرا ایران اعلام کرده اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود؟ چرا ایران در جنگ سوریه و عراق مشارکت میکند؟ چرا انقلاب اسلامی ایران از جبهه مقاومت در لبنان، فلسطین، یمن، نیجریه و سایر بلاد اسلامی و حتی غیراسلامی حمایت و حتی علیه کشتار مسلمانان میانمار موضعگیری میکند؟ آیا حملات و جنایات گروههای تروریستی در عصر حاضر، نشانه جنگطلبی اسلام نیست؟
کجفهمی برخی از این افراد در حدی است که حتی تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ابتدای انقلاب اسلامی، توسط دانشجویان مسلمان که از قشر فرهیخته و تحصیلکرده ایران بوده و با آگاهی کامل از خیانتها و خباثتهای آمریکا، چنین حرکت هوشمندانهای را انجام دادند و نیز شعار مرگ بر آمریکای ایرانیان، را نیز به حساب جنگطلبی نظام اسلامی میگذارند.
با اینحال ضمن یادآوری این نکته که؛ دریافت پاسخ دقیق این سؤالات، مستلزم صرف وقت و مطالعه دقیق و عمیق منابع اسلامی و آگاهی کافی از مبانی فقهی است، بهنظر میرسد، پاسخ اجمالی به شبههآفرینی سالهای اخیر آنها در مورد علت طولانی شدن جنگ تحمیلی و سایر موارد مشابه، با طرح چند سؤال اولیه به راحتی امکانپذیر است، سؤالاتی مانند اینکه:
1- با توجه به اینکه رژیم بعثی عراق با هدف نابودی انقلاب و کشورگشایی جنگ با ایران را آغاز نموده و از همان ابتدا از حمایت همهجانبه کشورهای غربی و شرقی برخوردار بوده و متقابلاً جمهوری اسلامی ایران در تحریم کامل تسلیحاتی و اقتصادی قرار داشت، کشور چگونه میتوانست با حداقل امکانات، پایان دهنده فوری جنگ باشد؟ آیا افراد مورد اشاره انتظار داشتند، که دولت شهرها و هموطنان ساکن شهرهای مرزی را تحویل عراقیها بدهد و جنگ را زودتر به پایان برساند تا آقایان خاطرشان آزرده و نگران نشود؟
2- در مورد شعار «ضرورت حذف اسرائیل از صحنه روزگار» نیز، علاوه بر یادآوری ضرورت توجه به توصیههای مکرر آیات و روایات اسلامی مبنی بر ضرورت مبارزه با ظالمین، این سؤال مطرح است که؛ اگر خدای ناخواسته بهجای فلسطین، کشور ما توسط غربیها یا یک رژیم جعلی و نوظهور مانند؛ رژیم جنایتکار صهیونیستی اِشغال میشد، آیا این افراد منورالفکر انتظار نداشتند، سایر کشورها بهویژه کشورهای اسلامی به کمک آنها بشتابند و خواهان نابودی متجاوزین بشوند و حداقل رفتار متجاوز را محکوم نمایند؟
3- در پاسخ به شبهه سوم (حضور ایران در عراق و سوریه برای مبارزه با تروریسم) باید پرسید؛ با توجه به اینکه حضور ایران در عراق و سوریه، بنا بر درخواست رسمی دولتهای قانونی این کشورها از کشور همسایه خود برای مبارزه با تروریسم صورت گرفته، چگونه این اقدام نشانه جنگطلبی تلقی میشود و حضور آمریکا و کشورهای غربی که به شکل کاملا غیرقانونی و بدون اجازه مراجع بینالمللی و یا درخواست کشورهای قربانی تروریست، از آنسوی دنیا (به بهانه حفظ منافع) به این کشورها لشکرکشی و حتی پایگاه نظامی ایجاد کردهاند، نشانه صلحطلبی محسوب میشود؟
4- در مورد حمایت از جبهه مقاومت و گروههای مبارز در سایر کشورهای جهان نیز، افراد مذکور هیچگاه نمیگویند، چرا حضور غرب در منطقه وحمایت آنها از گروههایی مانند؛ داعش و النصره که به ظاهر از نظر فرهنگی و شعائر دینی هیچگونه سنخیتی با دولتهای غربی، از جمله؛ آمریکا ندارند یا حمایت از عربستان که مدتهاست یمن را مورد حملات وحشیانه خود قرارداده و یا پشتیبانی از سایر گروههای تروریستی و آشوبطلب در جهان، مجاز است؟ اما حمایت از گروههای همسو و طرفدار ایران و یا همکیشان و مردم مظلوم و بیدفاع کشورهایی مانند؛ لبنان، فلسطین، نیجریه، یمن، میانمار، بحرین و سایر بلاد که تحت ظلم و ستم ظالمین زمانه قرار دارند، نامشروع و جنگطلبی است؟
5- در مورد رفتارهای غلط و غیرانسانی گروههای تروریستی نیز باید گفت؛ آیا میشود، رفتار متحجرانه و افراطی تروریستهای دستپرورده غرب که همه مسلمین واقعی و همه دولتهای اسلامی (حتی دولتهایی مانند؛ عربستان و امارات که به شکل پنهان و بعضاً آشکار از این گروهها حمایت میکنند) عمل آنها را تقبیح و از آنها اعلام برائت و بیزاری نمودهاند را به حساب اسلام گذاشت؟
6- متقابلا آیا میشود ادعای صلحدوستی و رفتار منافقانه کشورهایی که مدعی مبارزه با تروریسم هستند، را پذیرفت و ایران اسلامی را جنگطلب معرفی نمود؟ در حالیکه؛ این آنها هستند که همواره تسلیحات تروریستها را تأمین میکنند، سیستمهای ارتباطی و تبلیغاتی در اختیارشان میگذارند، مشورت نظامی و اطلاعات ماهوارهای به آنها میدهند، مانع از تردد آنها از مرزهایشان نمیشوند، مجروحین آنها را مداوا میکنند، در شرایطی که ناجوانمردانه و به راحتی کشورهایی مانند؛ ایران و یا حزبالله را تحریم کردهاند، نفت و میراث فرهنگی غارت شده توسط تروریستها را خریداری میکنند و از تحریم و قطع ارتباط مالی با آنها اجتناب میورزند.
7- چگونه باید اظهارات بشردوستانه این کشورها که مدعی برخورداری از پیشرفتهترین تجهیزات و تسلیحات هستند را قبول کرد و آنها را صلحطلب معرفی کرد؟ در حالی که؛ بهطور مستمر(میگویند: اشتباهاً!؟) زیرساختها و مواضع نیروهای مردمی و ارتش کشورهای عراق و سوریه را بهجای تروریستها مورد هدف قرار میدهند و متقابلاً کمکهای بهظاهر انساندوستانه خود را بجای مردم محروم و محاصره شده، روی موقعیت و مقر تروریستها تخلیه میکنند، هواپیمای مسافربری ایران را بهجای هواپیمای نظامی ساقط میکنند، مراسم عروسی در افغانستان را بهجای کاروان تروریستی به خاک و خون میکشند و پیوسته مرتکب صدها و بلکه هزاران جنایت (اشتباه!؟) مشابه دیگر میشوند.
8- در مورد تسخیر لانه جاسوسی آمریکا نیز همانگونه که اشاره شد؛ این اقدام یک حرکت کاملاً خودجوش مردمی بود که چون بر اساس آگاهی دانشجویان و سایر اقشار مردم از خیانتها و خباثتهای دولت آمریکا صورت گرفت، لذا در اوج انقلاب یک رفتار طبیعی تلقی میشود و لذا نمیتوان نقدی بر آن وارد نمود.
9- در مورد شعار مرگ بر آمریکا نیز باید توجه معترضین این شعار را به این نکته جلب نمود که در قرآن کریم بیش از۲۹۰ آیه وجود دارد که همگی به ضرورت مبارزه با ستم، ستمکاری و دفاع از مظلومان اشاره دارند. البته ظلم در سه سطح شامل؛ ظلم به خداوند مانند، شرک و کفر و نفی آیات قرآن، ظلم به دیگران مانند، قتل و دزدی و نیز ظلم به نفس مانند، پیروی از هواهای نفسانی دستهبندی شده است.
در بسیاری از این آیات از جمله؛ آیه ۱۶۵سوره اعراف، خداوند به مسئله چگونگی احتمال مشارکت در ظلم پرداخته است. از نظر علامه طباطبائی نکتهای که در فراز اول این آیه «فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ» آمده این است که؛ سكوت در برابر فسق و فساد و عدم قطع رابطه با ستمگران، شركت در فسق و ظلم موجباشتراك با ظالمين در عذاب است، بنابراین اعلام برائت جستن از دشمن و تقبیح عمل وی کمترین اقدام وجدانهای بیدار انسانی است.
در واقع، معنا و مفهوم لعن و نفرین به کفار و ظالمین در اسلام و یا شعار مرگ بر آمریکا در ایران این است که ظلم و جور استکبار، عمل مذمومی است که همواره مورد نکوهش مسلمین جهان، قرار دارد و نیکی به همنوعان و پرهیز از ستمگری، عملی است که پیوسته مورد تأیید و تشویق جامعه خواهد بود.
با این توصیف، این سؤال همچنان باقی است که؛ چرا این گروه از افراد جامعه فکر میکنند، خانوادههای مذهبی که متحمل بیشترین آسیب از جنگ تحمیلی شدهاند و بسیاری از عزیزانشان را در این جنگ تحمیلی و خانمانسوز از دست داده و یا خودشان مجروح و مصدوم شدهاند، مایل به وقوع جنگ دیگری هستند؟
در پایان ذکر این نکته نیز ضروری است که؛ قطعا هیچ انسان عاقلی به دنبال جنگ و درگیری با دیگران نیست، اما هیچ، انسان مؤمن و یا حتی هیچ ایرانی دلسوزی هم نیست که حاضر باشد، صرفاً برای رفاه خود و خانوادهاش، در برابر قدرتطلبی، زیادهخواهی و ظلم ستمکاران سر تعظیم فرود بیاورد و پذیرای سلطه دیگران باشد.
کلام آخر اینکه؛ صلح و آرامش در اسلام، هنگامی معنا دارد که مبتنی بر عدالت و بر اساس احترام و منافع متقابل باشد و به شکل فراگیر و عمومی عینیت پیدا کند، نه اینکه فقط منافع برخی از افراد، جریانها و یا کشورهای خاص را تأمین نماید.