برگرد و شهر را پر از امواج نور کن(چشم به راه سپیده)
خیمه ماتم
روزی هزار بار که شکر خدا کنیم
شاید که حق آمدنش را ادا کنیم
شبهای ماتم آمده باید که خویش را
آماده تا برای دو ماه عزا کنیم
امسال هم بدون تو سر زد هلال غم
کی با رخ تو دیده به این ماه وا کنیم
ما عهد کردهایم، به هر بزم روضهای
اول برای روز ظهورت دعا کنیم
صاحب عزا، بیا که به اذن نگاه تو
در سینه باز خیمه ماتم بهپا کنیم
دستی بده که سینهزن نوحهها شود
اشکی بده که خرجی این دیدهها کنیم
شاگرد مکتب شهدا و ولایتیم
هیهات اگر که بیرقتان را رها کنیم
یک روز میرسد که همه در جوار تو
عزم زیارت نجف و کربلا کنیم
محمدعلی بیابانی
نرگسانه
اتاق بسته و دري كه تكيهگاه میشود
ز پشت پرده كوچهاي كه راه راه میشود
كدام راه، راه تو به سمت خانه من است؟
به هر كدام میروم كه اشتباه میشود
تكان خودنويس من در آفتاب اسم تو
به روي سقف خانهام شبيه ماه میشود
و اين شروع بازي دوباره دل گرفتن است
ظهور كن سپيد من، دلم سياه میشود
ز خوشههاي گندمیكه روي پرده میتپد
دوباره ذهن بادها پر از گناه میشود
بيا كه بيتو روزها چو رشتههاي موي من
يكي سپيد میشود، يكي سياه میشود
چه رسم نرگسانهاي به نقطهاي رسيدهام
كه دل به جاي گفتوگو فقط نگاه میشود
تمام دلخوشي من به چهرههاي عابران
كه فكر میكنم تويي كه اشتباه میشود
رزیتا نعمتی
چتر آبی
با چتر آبیات به خیابان که آمدی
حتماً بگو به ابر، به باران، که آمدی
نمنم بیا به سمت قراری که در من است
از امتداد خیس درختان که آمدی
امروز، روز خوب من و روز خوب توست
با خنده روییات بنمایان که آمدی
فوارههای یخزده یکباره وا شدند
تا خورد بر مشام زمستان که آمدی
شب مانده بود و هیبتی از آن نگاه تو
مانند ماه، تا لب ایوان که آمدی
زیبایی رها شده در شعرهای من!
شعرم رسیده بود به پایان که آمدی
پیش از شما خلاصه بگویم ادامهام،
نه احتمال داشت، نه امکان، که آمدی
گنجشکها ورود تو را جار میزنند
آه ای بهار گُمشده... ای آنکه آمدی
فرهاد صفریان
بیتو
دنياي بينگاه تو تاريك و مبهم است
بيتو تمام زندگي ما جهنم است
اي آفتاب سيصد و چندين قمر بگو
تا جنگ بدر ديگرتان چند تا كم است
نور تو خامُشيِ همه اعتراضهاست
اين راز سجدههاي ملائك به آدم است
با پنجههاي ظلم، به روي گلوي عدل
ديگر بهار آمدن تو مسلّم است
صبح طلوع جمعه دلم آفتابي است
اما غروب مثل غروب محرم است
روشن كنيد مرگ كجا میبرد مرا
ای مردمان، بهشت من اكنون در عالم است
میثم مؤمنی
عطر حضور
دل را پر از طراوت عطر حضور کن
آقا تو را به حضرت زهرا ظهور کن
آخر کجایی ای گل خوشبوی فاطمه
برگرد و شهر را پر از امواج نور کن
شبهای جمعه یاد تو بیداد میکند
آدینهای ز کوچه دنیا عبور کن
آقا چقدر فاصله اندوه انتظار
فکری برای این سفر راه دور کن
زین کن سمند حادثه را تکسوار عشق!
جان را پر از شراره غوغا و شور کن
آقا چقدر ضجه زنیم و دعا کنیم
یا بازگرد یا دل ما را صبور کن
پروانه نجاتی