kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۳۴۷۹
تاریخ انتشار : ۱۸ شهريور ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۰

غفلت؛ دام ابلیس


* حسن توحیدلو
در مطلب حاضر نویسنده با اشاره به تلاش‌های ابلیس برای کشاندن انسان به وادی غفلت، اهمیت و جایگاه ذکر و یاد خدا را به عنوان تنها راهکار دوری از غفلت تشریح کرده است.
***
چرایی غفلت!
غفلت بیماری همگانی است. شخص غافل با آنکه دشمن دائمی خویش را در کمین می‌بیند ولی کاری می‌کند که به دشمن فرصت توطئه، یورش و کنش می‌دهد. این‌گونه است که امام صادق(ع) با شگفتی می‌پرسد: ان کان‌الشیطان عدوا فالغفلهًْ لماذا؟ اگر شیطان دشمن است، پس چرا مردم گرفتار غفلت هستند؟! (امالی صدوق: 56 ح5 مجلس2)
انسان که می‌داند ابلیسی سوگند خورده همواره هوشیارانه در کمین اوست تا به او ضربه بزند و او را به هلاکت و نیستی بکشاند، چگونه از هوشیاری بیرون می‌آید و نسبت به آن غافل می‌شود و اجازه می‌دهد که ابلیس ظن خویش را به یقین تبدیل کند و ضربات کاری پیاپی بر پیکر نحیف انسانیت انسان وارد سازد؟ این درحالی است که دشمن از ساز و کار برتر پنهان شدن و دیده نشدن برخوردار است و می‌تواند همواره در پس پرده‌ای از برزخ قرار گیرد و با استتار دایمی هرگز دیده نشود، پس چرا انسان با افکندن پرده غفلت بر دیده‌های قلب، هوشیاری خویش را کاهش می‌دهد و امکان ضربه زدن و تحرکات بیشتر را به او می‌دهد؟ شگفت‌تر آنکه انسان با علم و آگاهی به دشمنی چنین کینه‌توز و توانمند در استتار، به بازیگوشی مشغول می‌شود و توجهی به تحرکات آن نمی‌کند؟ انسان می‌بیند که چگونه این دشمن غدار و کینه‌توز در بیشه انسانیت، زمانی شیر می‌شود که انسان را غافل و ضعیف می‌بیند و حضور دشمن را هیچ می‌شمارد و با بازیگوشی و بی‌توجهی زمان می‌گذراند و چگونه در هنگام هوشیاری انسان روبهی مکار می‌شود و با هزاران حیله و چاره و وسوسه می‌کوشد تا بر زمین انسانیت وارد شده و گام پیش گذارد و توطئه‌های خویش را اجرایی کند.
انسان با آنکه این همه زیرکی و هوشیاری و توطئه‌های شبانه‌روزی را از دشمن برای تصاحب سرزمین دل را می‌بیند، با این همه خود را به غفلت می‌زند و یا نمی‌خواهد از خواب غفلت بیدار شود.
این درحالی است که همه چیز دنیا او را به شکلی به حضور می‌خواند و از غفلت بازمی‌دارد. مرگ دوستان و همسایگان از سویی و مصیبت‌های روزانه برای او و دیگران و هزاران تغییر روزمره در خود و دیگران ندای ای غافل! بیدار شو و هوشیار باش می‌دهد. یعنی هوش‌دار! که دنیا همواره در تغییر است و دشمن با هزاران نیرنگ و ترفند می‌کوشد تا از یاد خدا و رستاخیز و هدف و فلسفه خلقت و آفرینش غافل شوی! هدف دشمن این است که تو در خواب غفلت عمر خویش سپری سازی و دست کم عمر نقد را با غفلت از دست بدهی.
غلبه ابلیس بر عارف
یکی از عارفان که دارای چشم برزخی و اهل بصیرت بود، با شیطان در اثر مکاشفه‌ای دیداری می‌کند. ابلیس از وی می‌خواهد که پیش رود! اهل بصیرت به خود نهیب می‌زند که مبادا که فرمان او را گوش کنی و به فرمان او گام به سوی او برداری. مقاومت می‌کند تا آنکه ابلیس پیش او می‌آید و در کنارش می‌نشیند. آنگاه ساعتی به بحث و گفتگو باهم بودند و هر چه ابلیس دلیل و برهان می‌آورد، این اهل بصیرت و معرفت آن را باطل می‌کرد؛ بحث‌های علمی که اگر نوشته می‌شد خود کتابی پندآموز و دانشی مهم بر ابلیس و ابلیسیان بود. ساعتی که گذشت اهل بصیرت گفت: به هرحال تو را شکست دادم و بطلان مدعاهایت را اثبات کردم. ابلیس گفت: من هم به چیزی که می‌خواستم رسیدم. اهل بصیرت و معرفت گفت: چگونه؟ ابلیس گفت: ساعتی عمرت را گرفتم و تو را از خدا غافل ساختم و به خود مشغول داشتم و همین برایم کافی است.
ابلیس حتی نسبت به اهل بصیرت به شکل روبهی مکار ظاهر می‌شود تا دمی از عمر گرانبهای آدمی را بگیرد و او را به خود مشغول دارد حتی اگر باشد این مشغول داشتن به بحث و جدل و استدلال سپری شود.
ابلیس می‌داند که سرمایه اصلی انسان زمان است و این زمان، آنچنان ارزشمند است که خداوند بدان سوگند خورده است. (والعصر) همه انسان‌ها در ارزش سرمایه زندگی خویش بی‌توجه هستند و زمان کوتاه زندگی خود در دنیا را بیهوده تلف می‌کنند. این‌گونه است که مصداق اهل خسران و زیان می‌شوند و از سرمایه هزینه می‌کنند و سودی به دست نمی‌آورند. هر کسی در این دنیا عمر خویش را تلف می‌کند و سرمایه از دست می‌دهد و چیزی نمی‌اندوزد و ره‌توشه سفر آخرت نمی‌کند. در این میان تنها برخی هوشیارو  بیدار هستند و با ایمان و عمل صالح گام در راه رستگاری و خوشبختی می‌نهند. (سوره والعصر)
گردش روزگار و تغییرات گوناگون آن می‌بایست همه را بیدار کند ولی انسان در دام ابلیسی گرفتار است که همواره او را به غفلت می‌خواند. از پیامبراکرم(ص) روایت شده است: اغفل الناس من لم یتعظ بتغیر الدنیا من حال الی‌حال؛ غافلترین مردمان، کسی است که از دگرگونی احوال دنیا پند نگیرد و به خود نیاید.
(من لایحضره الفقیه، 4، 394)
هر روز مرگی را می‌بیند و ناپایداری سلامت و خوشی و ثروت را می‌نگرد، با این همه خود را برای سفر و رفتن آماده نمی‌کند. این غفلتی است که دل‌ها را چنان دربر گرفته است که با هیچ چیزی بیدار نمی‌شود.
در روایت است که همه چیز دنیا فریاد بیدار باش و هوشیار باش می‌دهد ولی کدام گوشی است که بشنود و کدامین چشمی است که ببیند و پند پذیرد.
روایت شده است که ذکر و زمزمه خروس‌ها در شبانه‌روز این است: اذکروا الله یا غافلین؛ ای بیخبران، به یاد خدا باشید و از غفلت بیدار شوید. آن که خود به سبوح قدوس مشغول است دیگران را به یاد خدا می‌افکند و هر ساعتی یک بار خروش برمی‌دارد که بیدار باش و هوشیار باش که زمانی دیگر رفته و خسران از سرمایه نصیب گشته است.
در کتاب لباب‌الالباب این روایت آمده است که: اهل الجنهًْ لایحتسرون علی شیء فاتهم من الدنیا کتحسرهم علی ساعهًْ مرت من غیر ذکرالله یعنی: بهشتیان، بر هیچ چیز که در نیا از دستشان رفته است، به قدر آن ساعت که بی‌خبر از یاد خدا نشسته بودند، حسرت و تاسف نمی‌خورند.(ارشاد القلوب دیلمی)
موش‌های سپید و سیاه
شیخ بهائی در کتاب اربعین خود تمثیل ذیل را از کتاب کمال‌الدین نقل می‌کند که: آدمی که فریفته دنیا و غافل از مرگ و دشواری‌های روز حساب است و در لذت زودگذر و آلوده به گرفتاری‌‌های این جهان غوطه‌ور است، به آن کس ماند که به وسیله ریسمانی به درون چاهی عمیق، فرو آویخته شده است. چون خوب بنگرد، بیند که در قعر چاه اژدهای بزرگی دهان گشوده و منتظر فرو افتادن و بلعیدن اوست و در بالای چاه، دو موش سیاه و سپید نشسته و مدام، نخ نخ آن ریسمان را به دندان می‌جوند، لیکن با همه این احوال پر خطر، مرد آویخته در چاه به خوردن مقداری عسل که بر دیواره چاه با خاک آلوده شده است و زنبوران به دورش پرواز می‌کنند، مشغول و به لذت آن شیرینی دل بسته و با زنبوران به ستیز سرگرم است و دیگر از آنچه در بالا و پایین چاه می‌گذرد، غافل و بی‌خبر مانده است.
آری، آن چاه، دنیاست و آن ریسمان، عمر آدمی است و آن اژدهای دهان گشود، همان مرگ است و آن دو موش سیاه و سپید، شب و روزند که مدام، رشته عمر آدمی را می‌گسلند و آن عسل آلوده به خاک، لذت دنیوی است که با انواع کدورت‌ها و دردها آلوده است و آن زنبوران، مردم این جهانند که برای خوردن آن عسل آلوده، با یکدیگر در مزاحمت و جدالند (تمثیل فوق، با اندک تفاوتی، در باب برزویه طبیب از کتاب کلیله و دمنه آمده است).
ریشه گناهان
آدمی با غفلت خویش به هر کاری می‌پردازد و خواسته و ناخواسته راه شیطان را می‌رود و با او همراه و همگام و همسفر به سوی دوزخ می‌شود؛ زیرا غفلت از خدا، غفلت از آخرت و بازخواست و قانون‌های الهی و حدود آن است. از این رو نه چیزی را می‌پرستد و نه به اصول اخلاقی و قانونی پایبند است و نه خدایی را می‌شناسد که از او ترس بازخواست داشته باشد. از این روست که گفته‌اند: راس الذنوب، الغفلهًْ من‌الله؛ بی‌خبری از یاد خدا، سرآغاز همه گناهان است.
راه‌ رهایی از غفلت
برای رهایی از غفلت می‌بایست ذکر الهی را تنها عامل غفلت‌زدایی شمرده و بدان تمسک جست. هرچند که برای ذکر مانند هر عمل معنوی و عبادی مراتب و درجات بسیاری است که از ذکر زبانی آغاز و به ذکر وجودی ختم می‌شود که همه وجود شخص ذکر خداوندی است، با این همه هرکسی در هر مرتبه‌ای از حضور باشد از آثار آن بهره‌مند می‌شود. ذکر، همان‌گونه که دارای مراتب است و در هر مرتبه‌ای برای آن اثری است، تنها عبادتی است که برای آن نهایت و زمانی نیست. ذکر تنها عبادتی است که می‌توان از آن به عبادت دايمی یاد کرد.
در کتاب کافی از حضرت امام‌صادق(ع) روایت شده است.
هر چیزی حدی دارد که بدان منتهی می‌شود مگر ذکر که برایش حد و انتهایی نیست، خداوند متعال نمازهای واجب را قرار داد که هر کس آنها را ادا کرد، همان حدش خواهد بود. اگر کسی ماه مبارک رمضان را روزه گرفت، حدش را ادا کرده است اگر کسی حج را انجام داده، حدش را ادا نموده است، اما ذکر اینگونه نیست، خداوند سبحان در مورد ذکر، به کم راضی نشد و برای آن حد و انتهایی قرار نداده است. آنگاه حضرت این آیه را تلاوت کرد: یا ایها الذین امنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوا بکرهًْ و اصیلا (احزاب/ 42) ای کسانی که ایمان آورده‌اید! خداوند را فراوان یاد کنید و هر بامداد و شامگاه تسبیحش نمایید. بنابراین، خداوند متعال برای ذکر، حد و انتهایی قرار نداده است سپس فرمود: پدر من کثیرالذکر بود، با او راه که می‌رفتم، ذکر خدا می‌کرد. با او غذا هم می‌خوردم، ذکر خدا را داشت و اگر با مردم هم سخن می‌گفت، از ذکر خدا غافل نمی‌ماند. خودم دیدم که زبان مبارک حضرت به کامش چسبیده لااله‌الاالله می‌گوید. ما را جمع می‌کرد و دستور می‌داد تا طلوع آفتاب، ذکر داشته باشیم. به هر یک از ما که توانایی قرائت قرآن را داشت، دستور می‌داد که قرآن تلاوت کند و هر کس که این توانایی را نداشت، دستور می‌داد که ذکر بگوید.
خانه‌ای که در آن قرآن قرائت می‌شود و خدا یاد می‌گردد، برکتش زیاد است، ملائکه در آنجا حاضر می‌شوند و شیاطین آنجا را ترک می‌کنند چنین خانه‌ای برای اهل آسمان، نور می‌دهد، همچنانکه ستارگان، برای اهل زمین نور می‌رسانند.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: آیا دوست دارید بگویم نیکوترین عملی که موجب رفعت درجه و مقام شما خواهد شد چیست؟ عملی که  پاکترین اعمال نزد رب‌العالمین و بهتر از زر و سیم است و از کشتن و کشته شدن در راه خدا اولی و ارجح است؟ گفتند آری یا رسول‌الله. فرمود: ذکر کثیر و اینکه پیوسته به آن مشغول باشید. امام صادق سپس فرمود: کسی از پیامبر خدا پرسید: چه کسی در این مسجد از همه بهتر است؟ فرمود: آن کس که ذکر خدا بیشتر کند، همچنین آن حضرت می‌فرمود: آن را که زبان ذاکر داده‌اند، خیر دنیا و آخرت به او عنایت شده است. (کافی/ ج 1 ص 7 ح 8)
نیز در کافی ابوبصیر از حضرت امام صادق(ع) روایت کرده است: شیعتنا الذین اذا خلوا ذکرو‌الله کثیرا: یعنی شیعیان ما کسانی هستند که چون فراغتی دست دهد، فراوان به ذکر حق‌تعالی پردازند. (همان، ح 3/ ص 268)
«مرحوم فیض کاشانی در کتاب خلاصهًْ‌الاذکار گوید: باید دانست که ذکر پنهانی هفتاد برابر از آشکار آن افضل است و از حضرت امام رضا(ع) نیز افضلیت ذکر پنهانی تایید شده است؛ زیرا که اینگونه ذکر، به اخلاص نزدیک‌تر و از ریا دورتر است. خداوند متعال فرماید: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفهًْ و دون الجهر من القول بالغدو والآصال و لاتکن من الغافلین؛ ذکر پروردگار خویش را در دل، با زاری و بیم بدون آنکه چیزی بر زبان بگویی در هر صبح و شام به جای آور و از زمره غافلان مباش. (اعراف آیه 205)
روایت است که فرشته موکل بر انسان، ذکری را که بشنود، ثبت می‌کند لیکن در مورد ثواب ذکر خفی که خداوند متعال در قرآن مجید به آن امر کرده است: اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفهًْ؛ کسی جز خداوند به آن آگاه نیست.
مراتب ذکر
مرحوم فیض، پس ازعبارت فوق گوید: (به طوری که ارباب معرفت گفته‌اند ذکر را چهار مرتبه است: نخست: آنکه ذکر، تنها بر زبان جریان یابد؛ دوم: آنکه علاوه بر زبان، قلب نیز ذاکر و متذکر باشد، بدیهی است که برای حضور قلب، مراقبت و مداومت لازم است؛ چه اگر قلب را به حال خود رها کنند، در وادی انکار، سرگردان خواهد شد؛ سوم: آنکه ذکر خدا چنان در قلب متمکن شود و بر آن مستولی گردد که بازگیری توجه قبل از آن، دشوار است، همان طور که در نوع دوم، حضور قلب نسبت به ذکر مشکل صورت می‌گرفت؛ و بالاخره چهارم: آنکه بنده خدا یکسره در مذکور- جل شاءنه و ذکره - مستغرق شود که دیگر نه به ذکر و نه به قلب خود توجه دارد. در چنین حال است که اگر توجه ذاکر به ذکر مصروف شود، همان‌ ذکر، حجاب جان او می‌گردد و این حال، همان است که در عرف عارفان، به فنا تعبیر می‌شود و آن است تمام منظور و منظور تمام و کمال مطلوب از ذکر حضرت باری‌تعالی.
در چهار مرتبه ذکر، مرحله چهارمین لب لباب است و سه مرتبه دیگر همه قشرند و فضیلتشان در آن است که راهی به سوی حصور مرتبه چهارم باشند.
روایت شده است که مجاشع از رسول خدا(ص) پرسید: طریق ذکر خداوند کدام است؟ فرمود: نسیان النفس یعنی آنکه بنده خدا، خود را فراموش کند.
ابوسعید ابوالخیر(ره) در پیروی از سخن پیامبر اکرم گوید: الذکر نسیان ماسواه یعنی: ذکر فراموش کردن همه‌چیز جز پروردگار عالم است.
مروی است که: ثلثهًْ لایوزن عندالله بجناح بعوضهًْ: الصلوهًْ علی العادهًْ، والذکر علی غفلهًْ و الصلوهًْ علی النبی بغیر حرمهًْ؛ سه‌چیز را نزد پروردگار، قدر بال پشه‌ای ارزش نیست، نمازی که صرفا بر حسب اقتضای عادت گزارند و ذکری که در حال غفلت گویند و صلواتی که بر پیامبر اکرم فرستند بدون آنکه حرمت آستان آن حضرت و احترام شریعتش را نگاه دارند.»
(برگرفته از: نشان از بی‌نشانها؛ آیت‌الله نخودکی اصفهانی)