نگاهی به فیلم «بیست و یک روز بعد» بهکارگردانی محمدرضا خردمندان
خون تازه در رگهای سینمای اجتماعی
آرش فهیم
«بیستویک روز بعد» فیلم سر به زیر و بیادعایی است که در میان همهمه بیمحتوای فیلمهای مبتذل و روشنفکرنما، همچون برکهای زلال در میان کویر سوزان است. بویژه اینکه با فیلمی روبرو هستیم که اولین ساخته کارگردان آن محسوب میشود. به همین دلیل هم میتوان این فیلم را پدیده امسال سینمای ایران دانست. فیلمی با ساختار و ضرباهنگی درست و ساده که از همان ابتدا، مخاطب را با داستان، فضا و آدمهای درون فیلم، همراه میکند.
مهمترین ویژگی «بیست و یک روز بعد» احیای دوباره سینمای دغدغه مند اجتماعی است. متأسفانه طی یک دهه اخیر، آثاری به عنوان سینمای اجتماعی به خورد مخاطب داده میشدند که روایتیاشتباهی و پر غرض از کژتابیهای جامعه نشان میدادند. از آنجایی که این طیف از فیلمها عمدتا برای جشنوارهها و نهاهای خارج از کشور تولید میشدند، تماشاگر داخلی نداشتند.
اما این بار فیلمی روی پرده سینماها رفته که برخلاف فیلمهای به اصطلاح اجتماعی که در فضایی سترون، تیره و پوچ مصائب جامعه را به تصویر میکشند، تصویری روشن از زندگی در بستری توأم با امید و اضطراب است. «بیست و یک روز بعد» هم روایت دست و پنجه نرم کردن انسان با شرایط نامطلوبی است که از سوی جامعه بر او تحمیل میشود، اما این بار مردم مبتلا به این مسائل، در دوران رکود و بحران اقتصادی نه تنها دچار فرسایش نمیشوند، بلکه در مسیر مبارزه، جوهر وجودی خود را کشف میکنند و پرورش میدهند.
«بیستویک روز بعد» ماجرای نوجوانی به نام مرتضی است که آرزو دارد فیلمساز بزرگی بشود؛ اما مرگ پدر، بیماری مادر و هزینههای زندگی برای او مشکلاتی را به وجود میآورد. با وجود این، مرتضی تسلیم مشکلات نمیشود و برای رسیدن به آرزوهایش به مبارزه با شرایطی که به آن دچار شده، بر میخیزد. وی که همراه مادر و برادر کوچکترش در یک محله فقیرنشین در حاشیه شهر تهران زندگی میکند، یک روز تصمیم میگیرد نمایشی را اجرا کند، درست شبیه یک فیلم تخیلی. این نمایش، متوقف کردن قطار به دست مرتضی است؛ به همین دلیل هم مانند سینما و تئاتر گروهی را دعوت میکند و از آنها پول میگیرد و بلیط میفروشد؛ اما...
همان طور که از خلاصه داستان فیلم مشخص است، «21 روز بعد» یادآور حال و هوای آثار کودک و نوجوان دهه 70 است و شباهت زیادی به فیلمهایی چون «بچههای آسمان» دارد. با این تفاوت که در فیلم مجیدی، نگاه و سیطره جامعه جدید پس از دولت سازندگی و شهری که توسط کارگزاران سازندگی ساخته شده بود را بررسی میکند. اما فیلم خردمندان، جامعه را از زاویه دید یک نوجوان نگاه میکند. جامعهای که البته در این فیلم، چندان شناخته نمیشود و فقط یک بخش از جنوب شهر در قاب این فیلم به نمایش در آمده است. به همین دلیل هم فیلم «بیستویک روز بعد» تنها در سطح نمایش یک موقعیت انسانی باقی میماند. مشکل بزرگ این فیلم ارائهندادن راه حلی فراتر از مبارزه و مقاومت شخصی برای عبور از بحرانهای اجتماعی و اقتصادی است. پایانبندی نمادین فیلم، به جای توقف خیالی قطار به دست قهرمان فیلم، میتوانست در جهان واقعی، علیه عوامل و زمینههای اصلی مشکلات جامعه ختم شود که همان پندارهای سرمایهسالارانه و لیبرالیستی است. همان چیزی که معمولا در فیلمهای به ظاهر اجتماعی و سیاه نمایانه سینمای ما سانسور میشود.
به لحاظ ساختاری، فیلم «21 روز بعد» تلفیقی از رئالیسم و فانتزی است؛ چون حوادث فیلم در جهان واقعی میگذرد؛ اما بخشهایی از آن هم تخیلی است. تخیلات نوجوانی که آرزوهای بزرگی دارد، اما مشکلات بزرگتری هم سد راه او میشوند. در یکی از صحنههای فیلم، مرتضی به مغازه گیمنت میرود و در یکی از بازیهای رایانهای با غولها میجنگد. این سکانس را میتوان خلاصهای از کل فیلم دانست. نوجوانی که با غولها میجنگد و در این رقابت نابرابر، از کودکی عبور میکند و به بلوغ میرسد. حرفی که از زبان مادر مرتضی هم بیان میشود. جایی که او خطاب به پسرش میگوید: «دنیا مثل بازی میمونه، هر غولی رو میکشی یه غول بزرگتر میاد، اما کار به جایی میرسه که تو هم قویتر شدی و میتونی همه رو بکشی.»
«بیستویک روز بعد» فیلمی پرهیجان است که هم برای کودکان و نوجوانان جذاب است و هم به درد بزرگسالان میخورد. برای بچهها مناسب است؛ چون قهرمان این فیلم، نوجوانی است که در دنیای خیال و واقعیت، برای رسیدن به پیروزی و موفقیت مبارزه میکند. برای بزرگسالان هم خوب است؛ چون موضوعی اجتماعی دارد. طی سالهای اخیر، فیلمهای بسیار زیادی درباره جامعه و معضلاتی که مردم با آنها دست و پنجه نرم میکنند، ساخته شده است؛ البته بیشتر این فیلمها قدرت جذب و همراهی مردم را ندارند، چون اغلب برای جشنوارههای خارجی ساخته میشوند. همچنین، فیلمهایی که درباره فقر و مشکلات اقتصادی آدمها ساخته میشوند، معمولاً فیلمهایی غمگین، ناامید و خستهکننده هستند؛ اما «بیستویک روز بعد» فیلمی سرحال و پر از امید و حرکت است؛ چون قهرمان این فیلم به جای یأس و ناامیدی، به مبارزه با موانع و سدهای پیش روی خودش میپردازد. تلاش این نوجوان فیلم برای اینکه تسلیم مشکلات نشود و برای رسیدن به آرمانهایش مبارزه کند، میتواند برای بچهها یک الگو باشد. فیلم به جای متوقف شدن روی فقر و درد و رنج، داستانی پر از ماجراهای گرم و ملتهب را نشان میدهد؛ به گونهای که تماشاگر فیلم، دائم نگران سرنوشت شخصیتهای درون فیلم است و یک لحظه هم از داستان جدا نمیشود.