خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ) - 40
عقربهای زرد به اسارت سپاه درآمدند
عقرب زرد
در منطقهی غرب، ما علاوه بر مقابله با تحرکات ضد انقلاب و شناسایی و برخورد با هرگونه توطئه علیه نظام جمهوری اسلامی، حافظ امنیت جان، مال و ناموس مردم هم بودیم و بایستی با حرکات غیر سیاسی مثل قاچاق، شرارت، سرقت و مسائل ضداخلاقی و... که البته در نهایت هدفی سیاسی در آن پنهان بود، برخورد و مقابله کنیم.
گروهی به نام «عقرب زرد»، در استان همدان کشف و متلاشی شد که باندی فاسد، فاسق و فاجر بود و دانشآموزان و نوجوانان بسیاری را به منجلاب و فساد کشیده بود. آنها همچنین در سایر شهرهای مرزی ایران (زاهدان) و مناطق شمالی فعالیت داشتند و دست به جنایت میزدند.
باند تبهکار «عقرب زرد»، خیلی با مهارت پسر بچههای دانشآموز را از راه مدرسه میدزدیدند و پس از تعدی و تجاوز و اعمال شنیع، آنها را میکشتند و جسدشان را هم نابود میکردند.
کارهای کثیف «عقرب زرد»، خیلی تکاندهنده و وقیح بود و حکایت از یک بیماری روانی و جنونآمیز داشت. آنها درحاشیه شهر، در آغل مخروبهای نیات کثیف خود را عملی میکردند. آنها بچههای ربوده شده را با الاغ و قاطر به آنجا میآوردند و دست و پاهایشان را با زنجیر میبستند و مرتکب کارهای شنیع میشدند، و بعد بچهها را به طرز فجیعی میکشتند و در گودالهایی که در همان جا حفر کرده بودند؛ دفن میکردند.
افراد «عقرب زرد» خیلی حرفهای عمل میکردند و از خود ردی به جا نمیگذاشتند. برادران پاسدار برای کشف آنها خیلی زحمت کشیدند و پس از کلی تعقیب و گریز آنها را دستگیر و به سزای اعمالشان رساندند.
رهبر این باند در وجه تسمیه «عقرب زرد» میگفت که عقرب سیاه وقتی موجود زندهای را نیش میزند او را میکشد، ولی نیش عقرب زرد موجب مرگ ناگهانی نمیشود بلکه به تدریج جانش را میگیرد، شیوهی کار ما نیز این طور بود.
پس از دستگیری آنها، مردم شهر که از اعمال جنایتکارانه آنها خشمگین بودند، دیگر طاقت نیاورده خواهان مجازات سریع آنها بودند. از این رو من به تهران رفتم و حکم اعدام رهبر باند را از آقای قدوسی گرفتم و شبانه به سمت همدان بازگشتم. اما نزدیک همدان به شدت تصادف کردم و دو تا از مهرههای گردنم شکست. وضعیت وخیمی داشتم به همین خاطر با هواپیما از همدان به تهران منتقل شدم، و مدتی تحت درمان و مداوا بودم. در زمانی که من در بیمارستان بستری بودم، حکم رهبر باند عقرب زرد به اجرا گذاشته شد و تا حدی دلهای خانوادههای قربانیان و مردم شهر التیام و تسکین یافت.
بروز و اطفای ناآرامیها در همدان
با تنگ شدن عرصه فعالیت گروهکها در مرکز و برخی شهرهای ایران، غرب به صورت محل و مأمنی برای اختفا و یا جولان برخی گروهکهای طرد شده درآمد، در همدان نیز برخی چهرههای نفاق خود را میان مردم پنهان کرده و هر از گاهی به بهانههای مختلف مردم را به تحرک و ابراز نارضایتی میکشاندند.
در اولین گامهای اصلاحی نظام جمهوری اسلامی، قرار شد که نظام قدیم آموزش و پرورش لغو و نظام جدید جایگزین شود. با اجرای چنین برنامهای کسانی که در سالهای پیش موفق به دریافت دیپلم متوسطه نشده بودند، مشکل پیدا میکردند. از این رو برای آن دسته از دانشآموزان سال ششم متوسطه که موفق به اخذ نمره قبولی نشده بودند اجازه داده شد که امتحان نهایی از آنها برای آخرین فرصت گرفته شود.
این تصمیم خوشایند دانشآموزان نبود و معترض بودند. آنها برای مخالفت و اعتراض در مقابل اداره کل آموزش و پرورش استان اجتماع کردند و شعار «نمره، نمره» سردادند. برای آن که این مسئله بحرانی نشود، تعدادی از برادران سپاه را در مقابل اداره آموزش و پرورش گماردیم تا از ورود جمعی معترضان جلوگیری کنند.
موافقت شد که تعدادی به عنوان نماینده وارد اداره شده خواستهها و مشکلاتشان را با مسئولان طرح کنند. نمایندگان از مسئولان خواستار ارفاق و اخذ نمره قبولی بدون امتحان بودند، رئیس آموزش و پرورش با این خواسته به شدت مخالفت کرد و گفت که حتی از ارفاق یک صدم نمره هم جلوگیری میکند.
دانشآموزان سر و صدا کردند و رفته رفته شعارهای تندتری دادند، حدس زدم که این شیوه اعتراض نمیتواند بدون هدایت منافقان و ضد انقلاب باشد. از این رو با تعدادی از پاسداران رفت و آمدها را زیر نظر گرفتیم و به برخی مشکوک شدیم، آنها را شناسایی کردیم و بعد برادران به میان جمع رفتند و به آرامی بیست نفر از آنها را دستگیر کردند. با دستگیری این بیست نفر ناآرامی خود به خود به پایان رسید،مشخص بود که برخی گروهکها پشت سر این جریان بودند و دانشآموزان را نیز تحریک میکردند.
یک روز صبح خبر رسید، کارگردان کارخانه مینو و نوشابهسازی و شیشه و چند کارخانه دیگر اعتصاب کردهاند و در تالار شهرداری جمع شده میگویند؛ ما تأمین جانی نداریم. مشخص بود که افرادی در به وجود آمدن چنین تجمعاتی دخیلاند. من پس از دریافت خبر خیلی سریع به سالن شهرداری رفتم، وقتی به آنجا رسیدم، دریافتم که اوضاع خیلی وخیم است و اینها (اعتصابیون) هیچ شباهتی به کارگران ندارند، تعدادی از اراذل و اوباش محلههای خاص، در این میان به راحتی شناخته میشدند و حتی در این مدت برخی از آنها را برادران سپاه به خاطر شرارت و اذیت و آزار مردم دستگیر کردهاند، که بعد از ندامت و مجازات، دوباره آزاد شده بودند. برادران پاسدار پس از ورود به سالن در قسمتهای مختلف با اسلحه موضع گرفته بودند. من به روی سن رفتم و با آنها صحبت کردم. دو نفر از برادران مواظب بودند، وجود مسلح آنها، اقدامی پیشگیرانه برای حمله احتمالی اعتصابیون بود.