گزیدهای از رازهای دهه شصت -2
اتمام حجت امام (ره) با سران گروهک مجاهدین
براساس خاطرات ديگري، حتي برخي از هواداران سازمان مجاهدين خلق (منافقين) در بيرون زندان با ادعاي اينكه بايد خود را براي اداره كشور پس از پيروزي انقلاب آماده كنند، يكديگر را از حضور در تظاهرات خونين و درگيريهاي خياباني با نيروهاي مسلح رژيم شاه برحذر ميداشتند.
منافقين پس از پيروزي انقلاب اسلامي تشكيلات جديدي را تعريف كردند. در اين تشكيلات يك شبكه زيرزميني وجود داشت كه اعضاي برجسته سازمان به بهانه حفاظت از مراكز آن، به آموزش «جنگ چريكي» مشغول بودند. اين شبكه همچنين با اعـزام نفـوذيهـاي خود به درون نيــروها و نهـادهاي جمــهوري اسـلامي، آنـان را سازماندهي و هدايت ميكرد.
هسته مركزي اين شبكه شامل اطرافيان و حاميان مسعود رجوي در زندان قصر (آخرين محل دوران حبس وي) بود كه در ميان آنان نامهايي مانند حسين جنتي (فرزند آيتالله احمد جنتي)، علي زركش، حسين ابريشمچي، مهدي افتخاري و... وجود داشت. در كنار اين شبكه، تشكلهاي ديگري همچون سازمان جوانان مجاهد كار جذب نيروهاي جديد از ميان دانشجويان و دانش آموزان را آغاز كرد. دام منافقين در اين تشكيلات متأسفانه جواناني مثل كاظم محمدي گيلاني (فرزند آيتالله محمد محمديگيلاني) را نيز به كام هلاكت كشاند. اين تشكلها با ظاهر NGOهاي امروزي و با عنوانهايي مثل جنبش كارگران مسلمان، كانون توحيدي اصناف و سازمان زنان مسلمان (شامل انجمن مادران مسلمان و انجمن خواهران مسلمان) كادرسازي براي پروژههاي سياه و خطرناك منافقين را تعقيب ميكردند.
بخش اجتماعي كه ركن اصلي سازمان منافقين را تشكيل ميداد، از پنج نهاد «دانشآموزي»، «محلات و امداد»، «كارگري»، «دانشجويي»، «كارمندي و اصناف» تشكيل ميشد. به عنوان مثال در نهاد كارگري، اعضاي برجسته سازمان مثل ابراهيم ذاكري و عذرا علوي طالقاني ماهها در كارخانههاي مشهوري همچون كفش ملي، بلا، وين، فاستوني مقدم و گروه صنعتي آزمايش حضور مييافتند. آنان با مطرح كردن لزوم شورايي شدن كارخانهها، تلاش البته بيثمري را براي تزلزل بيشتر وضعيت لرزان كارخانهها داشتند. نهاد محلات جزء ديگر بخش اجتماعي، از حمايتهاي مادي و معنوي محمد توسلي (شهردار وقت تهران و عضو فعلي مركزيت نهضت آزادي) برخوردار بود. اعضاي اين نهاد وابسته به منافقين با عناويني همچون «امداد پزشكي»، «مشاركت در تشكيلات اسكان گودنشينان شهرداري تهران» و... سعي در جذب ساكنان مناطق فقيرنشين داشتند.
وجه مشترك تمامي فعاليتهاي منافقين، طرح مطالبات فراتر از توان نظام تازه تأسيس و اقتصاد تخريب شده كشور بود. ادبيات ماركسيستي اين گروه التقاطي، دائماً به تقابل بين اقشار اجتماعي دامن ميزد. منافقين همراه با گروههاي چپ و راست و گروهک تروريستي فرقان، «روحانيت» را توجيهگر بهرهكشي از محرومان معرفي ميكرد. منافقين پس از ترور متفکراني مثل شهيد مطهري توسط فرقان، مدعي مرزبندي با اين گروه شدند. آنان بعضي از اعضاي كادرهاي خود را در بدنه مديريتي دولت موقت قرار داده بودند. حتي دو تن از معاونان وزير ارشاد ملي (مهدي ممكن و يزدان حاج حمزه، همراهان قبل از انقلاب حبيبالله پيمان و ميرحسين موسوي در «جنبش مسلمانان ايران») آن زمان در حال پيوستن به سازمان منافقين بودند. در وزارت كشور نيز سايه سنگين اين گروه مشاهده ميشد. نتيجه حضور منافقين و برخي از گروههاي همپيمان مثل جنبش مسلمانان مبارز در نهادهايي مانند جهاد سازندگي به افراطيگريهاي چپگرايانه در نحوه برخورد با مالكيتهاي كشاورزي منجر شد. تمايل امام به اصلاح سران منافقين و يا حداقل، اتمام حجت با آنها سبب شد كه ايشان در روز ششم ارديبهشت 1358، مسعود رجوي سركرده منافقين و ديگر اعضاي محوري اين گروهك مثل موسي خياباني، احمدي و داوري را به حضور بپذيرند. متاسفانه گزارش اين ديدار در كتاب صحيفه امام، تنها شامل محتواي خبر روزنامه كيهان است؛ روزنامهاي که آن روزها بيشتر اعضاي تحريريه آن را روزنامهنگاران ماركسيست و التقاطي تشكيل ميدادند.
ظاهراً اعضاي منافقين به صورت مخفيانه از اين ديدار يك نوار صوتي تهيه كردند. به گفته يكي از مسئولان مهم اين گروهك به نام كيوانزاد امام دراين ديدار با يادآوري انحراف اعتقادي گذشته (ماركسيست شدن سازمان) خواستار رفع انحرافات پيشين و پيوستن به مردم در امر سازندگي كشور شده بودند. اين ديدار درست پس از سوءاستفادههاي تبليغاتي منافقين از ماجراي دستگيري فرزند كمونيست آيتالله طالقاني و خروج گلايهمندانه آن مرحوم از تهران انجام گرفت. امام قبل از اين ديدار از منافقين خواسته بودند كه ابتدا مواضع اعتقادي خود را بهطور رسمي اعلام كنند و سپس به محضر ايشان تشرف يابند.
رجوي نيز در بيانيهاي رسمي، اعتقاد اعضاي اين گروهك به اصول پنجگانه دين را با ادبياتي سنتي و به دور از تفسيرهاي رايج منافقين اعلام كرد. اين نامه كه اوج تظاهر منافقانه رجوي پس از انقلاب بود، با اين جملات شروع ميشد:
حضور پدر بزرگوارمان رهبري انقلاب حضرت آيتالله العظمي امام خميني، پس از عرض سلام، كمترين فرزندان مجاهد آن حضرت، حسب الامر آن پدر گرامي كه از اركان اعتقادي اينجانبان سؤال فرموده بوديد، معروض ميدارند كه: اركان مجاهدين همان اركان عقيدتي دين اسلام و مذهب حقه جعفري اثنيعشري است. همان تشيع علوي و همان اركان عقيدتي قرآن، يعني كتابي كه از ابتدا تا انتها بدون كمترين خدشهاي تا ابد راهنماي بشريت و مورد اعتقاد مسلمانان بوده و خواهد بود. با اين همه حسب فرامين شفاهي پدر گراميمان كه در اين مورد سؤال كرده بوديد، مختصر اركان عقيدتي خود را كه برخلاف نظرگاههاي مادي است به شرح زير اعلام ميداريم...
شايد به جرات بتوان اين نامه را از جمله عوامل اغواي فرزندان برخي از اقشار سنتي و دور ساختن اذهان آنان از ماهيت واقعي گروهک تروريستي منافقين و پيوند خوردنشان با اين گروهك پليد دانست.
نخستين شركاي فتنه نفاق
اصل انقلابي «نه شرقي ـ نه غربي» با همه جوانب اعتقادي، سياسي و اقتصادي آن، محكي براي ميزان وفاداري نيروهاي سياسي به نظام برآمده از انقلاب اسلامي بود. طبيعتاً نزديكي عناصر سياسي به هر يك از اين دو قدرت شيطاني (آمريکا و شوروي)، سبب طرد دفعي يا تدريجي آنان توسط مردم ميشد. نكته جالب اينكه گاه جبهه واحدي از نيروهاي متكي بر قدرت جهاني چپ (شرق) و قدرت بينالملل راست (غرب) در مقابل جريان اصيل خط امام شكل ميگرفت. منافقين به عنوان يك نيروي چپگرا و با پوستهاي از تمسك به مذهب شناخته ميشدند، اما كمتر كسي از ارتباط آنها با ابرقدرت شرق خبر داشت. درست همان روزي كه رجوي در قم به ديدار امام رفته بود، يك عضو قديمي منافقين به نام محمدرضا سعادتي در هنگام ملاقات با ولاديمير فيسينكو، مأمور سازمان جاسوسي شوروي K.G.B بازداشت شد. او درحال انتقال اسنادي درباره يك سرلشكر ارتش رژيم شاه به نام مقربي ـ كه در آن رژيم به جرم جاسوسي براي شوروي اعدام شد ـ به فيسينكو بود. براساس برخي قرائن، سعادتي از ده سال قبل از انقلاب به واسطه اشتغال به كار در ذوب آهن اصفهان، از طريق كارشناسان شوروي در اين تأسيسات صنعتي با دستگاه جاسوسي شوروي ارتباط يافته بود، اما اولين تماسهاي او در بعد از انقلاب، مربوط به روز 25 بهمن 1357 و در دانشگاه تهران است. كوزيچكين عضو برجسته K.G.B در ايران مينويسد كه در آن روز با اعضايي از سازمان مجاهدين خلق و فدايي خلق برخورد كرده