اعتراف به پلشتیهای غرب مدرن
علی عینی
فیلم «مجمع کاردینالها» اثری است اقتباسی از رمان رابرت هریس که در سال 2016 با ساختار کلاسیک و ژانر معمایی به کارگردانی ادوارد برگر ساخته شده و ساختار داستان روایت دارد بر مرگ پاپ اعظم و قضیه جانشینی او به واسطه مجمع (تجمع) کل کاردینالها (کشیشهای اعظم) از سراسر کشور که توسط رأی گیری جانشینی برای او انتخاب کنند و فیلم روایتکننده فسادی است که در اثنای انتخاب جانشین پاپ اعظم رخ میدهد.
قضایا ابتدا به صورت مخفی و معمایی و تعلیقمند پیش میرود اما در نهایت به وضوح از آن پرده برداشته میشود. وقایع رخ داده دور از انتظار فضای مذهبی کلیساست (از جمله رشوه دادن برای رأی خریدن به یکدیگر تا رسوا کردن همدیگر به جرم تجاوز جنسی با زنان نامحرم در گذشته) و پیگیری و افشای فسادها و بازیهای سیاسی رأیگیری همه توسط شخصیت اول داستان رالف فاینزر سمت مدیر رأیگیری در داستان صورت میپذیرد و در نهایت قصه با یک غافلگیری برای مخاطب به پایان میرسد بهطوریکه دقیقاً کسی که هیچکس انتظار جانشینی او را ندارد جانشین پاپ اعظم میشود!
در بخش ساختار قصه میتوان از موسیقی و دکور و طراحی لباس، بازیگری و شخصیتپردازیها تمجید کرد چرا که دلنواز، چشمنواز و تخصصی نمایش داده میشود... اما در ادامه با توجه به ماهیت و حساسیت موضوع، قصه قدری به علت تکرار روزهای رأیگیری برای انتصاب جانشینیِ فرد مورد نظر گاه با ریتمِ کُند پیش میرود و قصه دچار تکرار و یکنواختی میشود هرچند فسادها و رقابتهای کثیف ما بین همین روزهای تکرار رأیگیری شکل میگیرد اما در کل رابرت هریس کارگردان میتوانست با جامپ کاتهایی هوشمندانه اثر را با ریتم سریعتری پیش ببرد.
از طرفی قصه باید با درام یا تعلیق بیشتری پیش میرفت. اما قصه بسیار ملودرام پیش میرود و بیشتر زمان فیلم نشسته و صرف دیالوگ میشود و جدای از چند کُنش و واکنش توسط شخصیت اول داستان برای حل معماها در جهت افشای فساد شاهد صحنههای هیجانبرانگیز دیگری نیستیم.
در ادامه چیزی که پیام داستان را پررنگتر میکند جز فسادهای تعجببرانگیز تجملگرایی و سهلانگاریهای بعید در حیطه واتیکان است. جایی که باید اخلاص کامل داشت و فقط در راه خدا خدمت کرد اما اینچنین نیست و فساد و تجملگرایی و سهلانگاری در اعماق وجود کلیسا نفوذ کرده تا جایی که به لحاظ موقعیت و شخصیتپردازی نیز مجمع آنها شبیه به یک دورهمی یا مهمانی مجلل است و شخصیتهای آنها هم بسیار معمولی و بدون کاریزما و خِرَد و دانش نسبت به کاردینال (کشیش اعظم ) به نظر میآیند و طبیعتاً در جاهایی شاهد سرسری بودن رفتارها و گاهی متلکگویی و حرفهای گزاف هستیم و قطعاً ایجاد چنین فضاها و شخصیتهایی توسط خالق اثر تعمدی و نشانی برای انتقاد تصویری اوست.
براستی جدایی دین از سیاست در غرب از دید خالق اثر یک شعار است یا حقیقت؟! آنهم در فضای واتیکان. البته از نکات حائز اهمیت داستان که هم ریشه در قصه و هم پیام قصه دارد و به همین دلیل نمیتوان از توضیح آن گذر کرد قضیه دو جنسه بودن جانشین پاپ اعظم در داستان است که اهل کابل افغانستان است و در طول داستان با یک سخنرانی کوبنده در یک موقعیت استثنایی نسبت به اینکه هیچکدام از کاردینالهای آنجا پاک و مخلص نیستند و برای راه خدا تلاش نمیکنند و این رأیگیری نشانی مشخص برای برملا شدن این مهم است که هرکس برای کرسی و جایگاه خود تلاش میکند گویی چون موعظهای معجزهآسا همه را به درون خود و فکر فرو میبرد و باعث میشود که وجدان آنها بیدار و بر حرص و طمعشان غلبه کند و همه روی به سوی او آورند و رأیها به سمت او سرازیر شود و او به عنوان جانشین پاپ اعظم انتخاب شود. البته قضیه دو جنسه بودن جانشین پاپ اعظم (با ظاهر مردانه) طبق کشفیات مستند و محرمانه شخصیت اول داستان مشخص میشود اما افشا نمیشود! همچنین همین قضیه از چشم پاپ قبل از مرگ هم گویا پوشیده نمانده بوده اما سر بسته مانده بود. همین رویگردانی همه کاردینالها با سخنرانی کاردینال کابلی چون قهرمانان آثار کلاسیک و قضیه انتخاب او و منصوب ماندنش در سمت پاپ اعظم سوژهایست که (با توجه به دوجنسه بودنش) خود بیش از حد گویی غلو شده به نظر میرسد و خود دست ترحمی است بر سر واتیکان! حال یا به جهت حفظ آبرو یا حفظپرستیژ دموکرات بودن!
در کل میتوان گفت اثر مذکور اعتراف یا انتقادی از پلشتیهای عصر مدرنیته حاضر و کم شدن ایمان بشریت در اثر نفوذ نئورالیسم حتی در کلیساهاست که چنین سوژهای، بیربط و بیمنظور و به دور از واقعیت حتی به شرح خالق نویسنده کتاب رمان نیست. چرا که ساخت چنین اثری با هزینههای هنگفت و سرسامآور تولید در هالیوود حتماً میبایست دارای اهمیت ویژهای در مفهوم و محتوا باشد، آنهم در مورد مهمترین شخصیت مذهبی جهان غرب (پاپ اعظم) و پاکترین و مقدسترین مکان مذهبی غرب (کلیسای واتیکان).