چگونه رهبر انقلاب بار دیگر دوگانه ملیت و مذهب را پایان دادند؟
هیوا بالانی
در تحلیل ماجرای شگرف حسینیه امام در شب عاشورا، ابعاد مختلفی را میتوان در نظر آورد. اهمیت بافتار، موقعیت، تأثیرات داخلی و بینالمللی تنها بخشی از لایههای در هم تنیده آن است. نوشتار حاضر سعی دارد به توجه رهبر بر مداحی «ای ایران» بپردازد. قول و فعل، آن هم وقتی از رهبری صادر میشود که در استفاده از واژگان و حتی در تقسیم نگاه، مبتنی بر حکمت و ملاحظات بسیار است، پیامهای آشکار و نهانی دارد که با تأمل در آن میتوان به فهم عمیقتر و تبعیت مؤمنانه دست یافت. پیام آشکار این حضور همانا برهمزدن خط روایتی دشمن و تزریق آرامش در نهاد جامعه و پیام پنهانش، عمل بموقع بر سر بزنگاههای حساس و پیچهای تاریخی است.
منظور از پیام، معنای قصد شدهای است که در قول و فعل عامل پدید میآید. و با کنار هم قراردادن آنها میتوان به مجموعهای از روشوارهها رسید که در یک چینش منطقی و مرتبط منجر به پدید آمدن ساختاری پویا و چندوجهی میشود که تمام ساحتهای زیست انسانی و هستی مرتبط با او را دربرمیگیرد. به این ساختار پویا میتوان سیره یا مکتب گفت. قرآنکریم با ارجاع به وجود مبارک حضرت رسول(ص) تعبیر «اسوه» را بهکار میبرد. اسوه، همان ساختار پویای چندوجهیِ سیره است که در نبی متبلور شده و از آنجا که ولیّفقیه از نظر حقوقی هم اعتبار نبی است، میتواند و میبایست اسوه باشد، پس در یک مهندسی عمیق عاقلانه- عاشقانه، میتوان به کشف سیره یا مکتب ولیفقیه نائل گردید که در عین ارتباط و تنیدگی مضمونی، در هر یک از روشوارههایش بخشی از پرسشها و چالشهای اساسی اکنون و آینده انسان ایرانی را پاسخی جامع و مانع میدهد.
با این رویکرد در واکاوی قول و فعل امام جامعه میتوان به دو روشواره اشاره کرد؛ واقعیت آرمانی و کنش مؤثر!
دوگانههای آرمانی- واقعی موارد بسیاری را شامل میشود که هرکدام در برههای خود را نشان میدهند. دوگانههایی نظیر تخصص- تعهد، سنت- مدرنیته، هنر متعهد- هنر برای هنر و در این ماجرا ملیت- اسلامیت. پرداختن به هرکدام از موارد فوق نیازمند بحثی جداگانه است اما در یک روند کلی، حل ریشهای و همیشگی این بر ساختهها با نگاهی به روشواره مقام معظم رهبری در ماجرای حسینیه قابل طرح است.
اجرای تصنیف «ای ایران» در قالب مداحی، حاوی پیام توأمان آشکار و پنهانی بود که با در هم آمیختن ملیگرایی و اسلامگرایی پیام آشکار وحدت حقیقی و از سر عقیده قلبی را به اذهان مخابره کرد. انصاف این است که «ایران» «خاک»، «منافع» و «تبار ایرانی» و هرآنچه ذیل عنوان ملیت میگنجد نه در زمان و شرایط حاضر و از سر مصلحت و تصنع بلکه عقیده قبلی و قلبی ولیفقیه بوده و ضمن زدودن آلودگیهای ملیگرایی خیالی و البته خطرناک، همواره از آن پاسداری نمودهاند، چه در دوران زعامت و چه پیش از آن.
باید پرسید چند تن از فریادکنندگان شعار سخیف «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» در جنگ تحمیلی ۱۲روزه فدای ایران شدند؟! اما ریشه این گرایش به القاء شرقشناسان و پژوهشگران بومی از تاریخ درازدامن ایران برمیگردد که آن را در یک برش طولی به دو تاریخ مجزای تاریخ ملی و تاریخ اسلامی تقسیم کردهاند.
همچنانی که یک فرد انسانی، دارای پیکر و روح است، ملت نیز دارای پیکر و روح است. پیکر ملت، وطن است و روح او، نقطه کانونی فرهنگ آن ملت. منظور از نقطه کانونی، روح جمعی ملت و رأس هرمی است که تمام اضلاع فرهنگ و تمدن بر آن استوار است. اگرچه زبان مشترک، جغرافیای مشترک، تبار مشترک و ویژگیهایی از این دست را عناصر تشکیلدهنده ملت میدانند اما عیان است که فراتر و عمیقتر از اغلب ویژگیهای گفتهشده درباره ایران، آنچه اقوامی مختلف را با زبانها، گویشها و پوششهای متفاوت و جغرافیایی گونهگون و خردهفرهنگهای متنوع به عنوان ملت گرد هم آورده است، اسلام است.
نگرهای که ایران را بدون اسلام تخیل میکند، اسلام را حذف و دانشمندان و هنرمندان و آثار و مفاخر ملی را باقی میگذارد، نمیداند که ساختمان باشکوهی که فردوسی و حافظ و مولانا بنا کردهاند بدون اسلام، فرو میریزد بلکه اصلا وجود نخواهد داشت. و شاید این، تفسیر کلام سردار وطن حاج قاسم سلیمانی قدسسره باشد که فرمود؛ «ما ملت شهادتیم، ما ملت امام حسینیم.»
روشواره واقعیت آرمانی، بر آن است تا ضمن بازتعریف آرمان و واقعیت، بیآنکه بخواهد به آشتی تصنعی و مصلحتی بینشان دست بزند، در اصل وجود دوگانه تشکیک کرده، بین آرمان و واقعیت اشتراک حقیقی برقرار کرده و از دل واقعیت مادیِ رو به حقایق الهی مسیر خود را پیش ببرد. سیره رهبر انقلاب همواره دوگانه ملیت و مذهب را پاسخ داده و ناکام گذاشته است. ماجرای حسینیه امام خمینی نیز برای همیشه به این دوگانه پایان داد. اگر قبلاً برای برخی چنین تصوری وجود داشت که ملیت و ایرانیت و تاریخ کهن ایران در تقابل با اسلام و مکتب اهلبیت علیهمالسلام قرار دارد، پس در چنین کنش شگرفی، جدای از پیام سیاسی صریح و شجاعانهاش، پیام روشن سینه زدن و بغض کردن برای وطن را از مرجع تقلید و رهبری انقلاب در مراسم مذهبی و در مکانی کاملاً اعتقادی (حسینیه) باید دریافت و جعل دروغین دوگانه ملی- مذهبی را از ذهن زدود.
اگر در تعریف کنش، قصدیت را لحاظ کنیم، اقوال و افعال طیفهای مطرحشده در بالا در محدوده بحث این نوشتار، به همراه پیامهای آشکار و نهانشان میتوانند در تعریف و گسترش موضوعات مبتلابه اجتماع نقش مهمی داشته، باعث ایجاد، گسترش و تعمیق تعارض و یا عامل حل و رفع آن شوند اما گاهی کنش، هوشمندانه، در لحظه خود، با ابزار درست و بهترین شکل ممکن صورت میپذیرد که تأثیر آنگاه به صورت انفجاری و ماندگار خواهد بود. به این نوع کنش اگر کنش مؤثر گفته شود، فهم پیام نهفته در ماجرای حسینیه امام رضواناللهتعالیعلیه آسان میگردد. ساخت چنین نوحه حماسی توسط حاج محمود کریمی کنش هوشمندانهای بود که با کنش مؤثر امام خامنهای چنان برکاتی را به بار آورد. درک اینکه از یک عنصر فرهنگی همچون یک مداحی چند دقیقهای میتوان چه بهرهبرداری عظیم سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کرد، عناصر جبهه انقلاب را به آموختن یکی از مبانی مکتب شگرف رهبری وامیدارد. روشواره مقام معظم رهبری؛ کنش موثر!
چنین کنش مؤثری میآموزد که در مقام و موقعیت جبهه انقلاب اسلامی، هر کنشی باید عناصر هوشمندانه و تأثیر و زمانشناسی را در خود داشته و تقویت کند. جبهه انقلاب اسلامی یعنی عناصری که خود را تحت این عنوان بازتعریف میکنند و فعال جهاد تبیین هستند، حول ولایت آقا گردآمده و براساس ایمان عمیق و سلوک بسیجیگونه شهدا، درصدد جامعهپردازی و بنیانگذاری نوین تمدن اسلامی هستند.
در مقابل انبوه کنشهای دشمنان مسلط به ابزارهای مختلف هنر و رسانه، افسران جنگ نرم که رسالت خود را «جهاد تبیین» تعریف میکنند، در هر نوع کنش، میبایست به شکل و قالب و نحوه عرضه و بستر پیام به طرز عمیق و دقیق توجه کنند، آغاز به آموختن مبانی آن نمایند و کنش خود را ملزم به رعایت الزامات خلق و ارائه مؤثر بدانند. قطعاً کنش مؤثر تنها با رعایت مقتضیات آن شکل خواهد گرفت.
بازخوانی مجموعه کنشهای مؤثر امام خامنهای در سه دهه گذشته میتواند راهی فراروی مجاهدان تبیین قرار دهد که ضمن نوسازی و نوآوری از بدعت و ابتذال و تکرار قالبهای کهنه و کماثر رهایییافته و در یک مطالعه تشکیلاتی و دامنهدار منجر به طراحی روششناسی اقدام با نگاه به سیره ایشان و شهدای شاخص، فهم جامعهشناسانه اسلامی از متن اجتماع ایرانی و ترسیم مختصات نقشه راه جبهه انقلاب در مسیر جهاد تبیین برای جامعهپردازی و تمدنسازی شود. از جمله مهمترین الزامات در این موضوع، تجهیز افسران جنگ نرم به رسانه و هنر است. فهم هنر به عنوان نفخهای الهی و پذیرش و آموختن بایستههای آن و تسلط بر ریزرسانهها، مجاهد تبیین را مجهز نموده، دستشان را در فضای داخلی و حتی جهانی اندیشه و سبک زندگی پر مینماید.
آیتالله خامنهای استاد فرصتشناسیها هستند. فرصتهایی که همچون ماجرای حسینیه فقط با فهم روشن از امر واقعیت آرمانی و کنش موثرِ ناشی از آن قابل بهرهبرداری میشوند. از همینرو میتوان از دلایل خوشبینی حضرتش به آینده ایران را غیر از اعتماد به وعده الهی طی سه دهه کنش موثر، این دانست که با پدید آوردن جبههای در تمامی عرصههای علمی، فرهنگی، هنری، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی، مجاهدان و روشنفکرانی را تربیت و سازماندهی کرده که ایران اسلامی را نهتنها به قلهها نزدیک کرده بلکه در فردایی روشن صحنههای جهانی را فتح نماید.
مجاهدانی که اسوههای ملی و سربازان آخرالزمانی حضرت سیدالشهداء(ع) هستند. همانان که میروند تا وارثان زمین گردند و پا در رکاب صاحبِ زمان!