نشانههای اهل شـقاوت
علی جواهردهی
آدمي به طور فطري به سوي كمال گرايش دارد و از نقص مي گريزد. از اين رو جوياي هر كمالي و گريزان از هر نقصي است. در بسياري از موارد به دليل عدم درك درست از نظر مصداقي دچار اشتباه ميشود و يا گرفتار جهل و ناداني شده و از كمالي بودن امري آگاه نيست و يا با آنكه بدان علم و شناخت دارد و حتي مصداق امر كمالي را مي شناسد ولی به عللي گرفتار غفلت است و با آنكه آن چيز در برابرش است ولي آن را نمیبيند و بدان سوي گرايش ندارد و اين گونه است كه از گرايش و يا خواستن امر كمالي باز مي ماند.
البته گاه شخص به كمالي بودن امري شناخت دارد و حتي مصاديق عيني آن را مي شناسد و دچار غفلت از آن نيست اما عواطف و احساسات وي به گونه اي شده است كه خواهان امر كمالي نيست و بدان ايمان نمیآورد و گرايشي به آن ندارد. اين گونه است كه گرفتارشقاوت یا بدبختی ميشود و از راه خوشبختي باز مي ماند. به اموري گرايش و علاقه پيدا ميكند كه وي را از هدف متعالي و كمالي باز مي دارد. اينها كساني هستند كه قرآن آنان را اهل شقاوت دانسته است. اینگونه افراد از انتخاب راه راست و كوتاه و آسان باز مي مانند و در مسير سقوط قرار ميگيرند و عواملی را در زندگي خويش بر مي گزينند كه آنان را از پيمودن مسير خير و شايسته و كمال مادي و معنوي باز مي دارد.
از آنجا كه بررسی چرایی دچار شدن به شقاوت و علل و آثار آن مي تواند آدمي را در انتخاب سعادت و گزينش راه درست ياري دهد، به اين مسئله از ديدگاه قرآن پرداخته شده است.
عوامل شقاوت
مهمترين مسئله براي هر انساني كه مطابق فطرت عمل میکند و خواهان رسیدن به كمال واقعي است، آگاهي از علل و عوامل شقاوت است؛ زيرا هر كسي به طور طبيعي و فطري خواهان دستيابي به كمال است ولی بنا به عللی، عدهای خود را در مسيری میاندازند كه جز شقاوت و بدبختي در دنيا و آخرت بهرهای ندارند. از اين رو در آغاز به عوامل بهوجود آمدن شقاوت از نگاه قرآن پرداخته ميشود و پس از شناخت آنها آثار و راههای رهایی از این وضعیت بیان میگردد.
قرآن عوامل چندي را براي شقاوت بشر و دوري از فطرت پاك و سليم بر مي شمارد كه يكي از مهمترين علل و عوامل آن، احساس بي نيازي از خدا و دستگيري اوست. در آيه 8 و 15 سوره ليل با اشاره به كساني كه گرفتار شقاوت و سقوط در پرتگاه ضد تكاملي جهل و ناداني شدهاند به ارزيابي و تحليل افكار و انديشه و رفتار برخي از انسانهاي گرفتار شقاوت اشاره ميكند و بيان مي دارد كه سبب اصلي آن مربوط به نگرش انسانهاي بدبخت و شقي است.
اهل شقاوت از نگرش نادرستي برخوردارند. آنان بر اين باورند كه از خداوند بي نيازند و از آنجا كه در مسير رشد جسماني و عقل مادي قرار گرفتهاند ميتوانند با اين توان و قدرت كه همه موجودات را مهار و زير كنترل خود در آوردهاند از خدا بي نياز شوند. اين استغنا و بي نيازي از خدا موجب ميشود كه در رفتار اجتماعي نيز اهل بخل شوند تا بتوانند اقتصادي كه به نظرشان عامل آرامش و آسايش يعني سعادت است حفظ كنند. نگرش اين دسته افراد اين است كه سعادت و كمال اين است كه شخص از نظر مادي در آسايش و رفاه كامل باشد. از نظر آنان همه گونه نيازها و انگيزههاي انساني كه در روانشناسي بيان ميشود مانند انگيزهها و نيازهاي جسماني، اعتماد به نفس و عزت به نفس و عشق و علاقه و شكوفايي، از راه دستيابي به رفاه و آسايش فراهم ميشود. حتي عشق و عواطف را مي توان خريد ونيازي به خدا نيست تا دست به سوي او دراز كنند و از او ياري بخواهند. چنين تفكري است كه سعادت را مساوي با آسايش و آرامش مادي مي داند و امور معنوي و عاطفي را بخشي از آسايش مادي بر مي شمارد. اين افراد در ارتباط اجتماعي و انگيزههاي عاطفي خود نيز اهل ارتباط واقعي عاطفي نيستند و عواطف در نگرش آنها همان برآوردن نيازهاي مادي و جسماني و جنسي است و همه چيز را براي خود مي خواهند، به گونهاي رفتار مي كنند كه همگان را اسير و برده و بنده مال و ثروت خويش مي شمارند. اين گونه است كه روابط اجتماعي و خانوادگي آنان به شكلي گسسته و مبتني بر داد و ستد سودجويانه مادي است.
چنين نگرشي موجب ميشود تا گرايش به ثروت را به عنوان عامل خوشبختي و كمال بشمارند و در انديشه گردآوري و جمع ثروت و مال باشند. (همان )
آنان سعادت را در آسايش و آرامش مادي ميدانند و از آنجا كه لذتهاي دنيوي به گونهاي است كه هركس در آن وارد شود بيشتر غرق ميشود و مانند آب شوري است كه تشنگي ميافزايد آنان را فريفته خود ميكند و همين فريفتگي دنيا موجب ميشود تا كمالات واقعي و اخروي را ناديده بگيرند و لذتهاي دنيوي را بر هر چيزي مقدم شمارند. (اعلي آيات 11 تا 17) آيه 32 سوره مريم به استبدادگرايي و تماميتخواهي اين دسته افراد اشاره ميكند و يكي از علل شقاوت را همين مسئله مي شمارد. شايد بتوان گفت كه نگرش منفي آنان به هستي و خدا و جايگاه و موقعيت خود در هستي موجب شده است كه رفتاري تماميت خواه داشته باشند و نسبت به ديگري استبداد ورزند. تفكر برتري دنيا و فريفته شدن به آن موجب ميشود كه سرمايههاي وجودي خويش را بر سر آن بگذارند و خود را وقف دنيا طلبي و ثروت اندوزي كنند(مؤمنون آيات 103 و 106) اين گونه است كه زيان بزرگي را مي بينند و جان و سرمايههاي خداداد را در راه ماديات و جمع ثروت هزينه مي كنند و
برخود ستم بزرگي روا مي دارند.(هود آيه 101 تا 106)
آنان اندك اندك از فطرت سالم و پاك خويش دور ميشوند و گناهان و زشتيها بر آنها چيره ميشود.(مؤمنون آيه 106) هر چه بيشتر در دام گناه و امور غيراخلاقي و غير هنجاري قرار ميگيرند از تقوای عقلاني و شرعي دور ميشوند و نسبت به اموري كه عموم مردم از آن پروا و پرهيز دارند بيباكانه وارد آنها میشوند. (ليل آيه 15 تا 17) از هشدارهاي خدا غافل ميشوند و مرگ اطرافيان و عزيزان و ثروتمندان پيرامونشان آنها را بيدار نمیکند و از ياد خدا همانند ياد امور خير غافل ميشوند.(طه آيات 123 تا 126)
گمراهي، آنان را در بر مي گيرد(طه آيه 12 و مؤمنون آيه 106) و متكبرانه و جبارانه با ديگران برخورد و رفتار مي كنند.(مريم آيه 32) از هنجارهاي اجتماعي و اصول اخلاقي به سوي ضد ارزشها و ضدهنجارها گرايش مي يابند و حتي در حق گراميترين و عزيزترين افراد منسوب به خود يعني پدر و مادر نيز رفتاري زشت و زننده در پيش ميگيرند و عاق والدين ميشوند. (مريم آيه 32)
امام جعفر صادق(ع) مي فرمايد: كسي كه در حق پدر و مادر خويش نيكي نورزد، او شقي و بدبخت است؛ زيرا عاق والدين شده است و همين عاق شدن است كه وي را به سوي سقوط كامل سوق مي دهد. آن حضرت با استدلال به آيه فوق مي فرمايد كه ريشه شقاوت چنين افرادي را باید در عاق والدينی دانست؛ زيرا به پدر و مادر خويش نيكي نكردند و اين گونه است كه در بدبختي را بر خود گشودند. (نگاه كنيد تفسير نورالثقلين ج 3 ص 335 و نيز تفسير الصافي ج 3 ص 281) به هر حال هر گونه اعمال و رفتار گناه آلود (مجمع البيان ج 7 و 8 ص 190) از جمله عدم نيكي به پدر و مادر آدمي را گرفتار بدترين نوع شقاوت مي کند. اين گونه است كه ديگر آموزههاي روشن و هدايتگر وحياني نيز در او اثر نمیگذارد بلكه اثر سوء نيز بجا میگذارد و موجب ازدياد كفر و شقاوتش ميشود.(طه آيه 123 و 124) و در نهايت نه تنها از فطرت پاك و سالم خود به كلي دور ميشود بلكه هر گونه راه ايمان را بر خود ميبندد و در نهايت با ارتداد از خدا و پشت كردن به او و ايمان به خدا، خود را در سراشيب دوزخ قرار مي دهند و در آن سقوط ميكند.(كهف آيه 20)
آثار شقاوت
قرآن براي شقاوت دو دسته آثار بيان ميكند كه برخي دنيوي و برخي اخروي هستند. از جمله اين آثار مي توان به بخل و امساك مال اشاره كرد كه اهل شقاوت و تیره بختان حتي به نزديكترين افرادخويش نيكي نمیكنند و حاضر نمیشوند تا بخشي از مال خود را به ديگري كه برخي از آنان صاحبان حق در اين مال هستند ببخشند.(ليل آيات 8 تا 18)
زندگي سخت و نكبت بار در نهايت، سرنوشت انسانهايي است كه از فطرت خويش دور شده و راه شقاوت را طي كردهاند. بسيار ديده شده است كه اين افراد با انبوه ثروت خويش در تنهايي و به شكل تاسفباري مرگ را ديدند و از آن نتوانستند بگريزند. خداوند تاكيد ميكند كه راهي كه شقاوتآميز باشد در نهايت نه تنها آن همه ثروت و دارايي براي تیرهبختان عزت و شوكت نمیآورد بلكه مايه بدبختي و تيرهروزي و در نهايت مرگ نكبت بار است.
(طه آيه 123 و 124)
دوری از فطرت و سلامت عقل و روح موجب ميشود تا اتمام حجت خداوند و بندگان صالح در آنها اثري به جا نگذارد.(مؤمنون آيه 105 و106) و با تكذيب آيات الهي (همان ) و تكذيب پيامبران خدا (شمس آيات 11 تا 14) در نهايت گرفتار خسران سرمايههاي مادي و معنوي خويش شوند كه خداوند به همگان اهدا كرده است تا به كمك آنها به كمال واقعي دست يابند.(مؤمنون آيات 103 تا 106) كوري در قيامت (طه آيات 123 و 124) يكي از آثار شقاوت است؛ زيرا با اينكه در دنيا چشم داشتند ولي حقيقت را نديدند و با كارها واعمال خويش دچار كوري واقعي شدند.
راه رهايي از شقاوت
براي اينكه انسان در مسير كمالي قرار گيرد و از شقاوت یا تیره بختی دور شود لازم است به مسائل مهمی توجه داشته باشد. بي گمان در جهاني كه همه چيز آن فريبنده است و آدمي را به سوي بدبختي ميبرد تنها راه رهايي،گریختن به سوی خداوند از همه كس و همه چيز است. اين به معناي گوشه نشيني نيست بلكه به معناي عدم دلبستگي و علقه به ماديات و فريبندههاي دنيا است.
قرآن راه رهايي از دام شقاوت را اموري چون: توجه به پروردگاري خدا بر هستي و اينكه هر كس را به كمال لايق خود هدايت ميكند (مريم آيه 4 و 48) ياد كرد خداوند (اعلي آيات 11تا 25) بهرهمندي از آموزههاي وحياني (مريم آيات 30 و 32) تزكيه نفس و خودسازي (اعلي آيات 11 تا 14 و نيز شمس آيات 7 تا 12) و بهره مندي از همه بركات و عنايات الهي در هر دم از زندگي خود و هدايت كردن آنها به سوي رضاي الهي (مريم آيه 31 و 32) اعمال عبادي كه ایشان را به سوي خدا جذب ميكند و از دام فريبهاي دنيوي مي رهاند مانند نماز (مريم آيات 31 و 32 و نيز اعلي آيات 11 تا 15) و دعا و تضرع (مريم آيه 4 و 48) و در پيش گرفتن تقواي الهي (ليل آيات 15 تا 17) میداند. اعمالي كه مي تواند آدمي را از شقاوت دور سازد در اين آيات و آيات ديگر به دو دسته تقسیم ميشوند؛ يكي آنهايي است كه مرتبط به بينش و نگرش آدمي است، در این راستا به حوزه اعتقادي چون ايمان به خدا و بهره مندي از رسالت پيامبران و كتب الهي (مريم آيه 30 و 32) و ربوبيت و پروردگاري خداوند (مريم آيه 48 و 4) اشاره ميشود.
دسته دوم آياتي هستند كه به عوامل رفتاري آدمي توجه مي دهد از قبیل اعمال عبادي مانند ذكر خدا و نماز و نيايش و مانند آن و رفتارها واعمالي كه در آن دوري از دنيا و فريبهاي آن به گونهاي كاهش مي يابد مانند انفاق مال (ليل آيات 15 تا 20) و يا پرداخت زكات مال (مريم آيه 31 و 32) و يا نیکی به پدر و مادر. (مريم آيه 32)
به هر حال بهرهمندي از هدايت الهي و باقي ماندن بر فطرت سالم و رفتارهاي هنجاري و عبادي از مهمترين علل و عوامل دوري انسان از شقاوت ياد شده است.