kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۰۹۴۲
تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱۴۰۳ - ۲۰:۰۸
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر- ۱۱

اشتغال در دفتر خدمات استراتژیک جنگ روانی

 
 
 
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
جوسلسون وارد دانشگاه برلین شد و در آنجا به تحصیل پرداخت. اما قبل از گرفتن مدرک، به عنوان خریدار به فروشگاه‌های بزرگ پیوست و نماینده آن‌ها در پاریس شد. او در سال 1936 به ایالات متحده مهاجرت کرد و اندکی بعد شهروند آمریکا شد. پس از ورود او به ارتش در سال 1943، پیشینه و اصالت اروپایی او، از مناسب‌ترین گزینه‌ها برای کار اطلاعاتی و همچنین جنگ روانی بود.
او به درستی به قسمت اطلاعاتیِ «بخش جنگ روانی» دفتر خدمات استراتژیک واقع در آلمان گمارده شد. جایی که او به یک تیم ویژه بازجویی هفت نفره پیوست)که با نام مستعار کَمفگراپی1 روزنبرگ، به یاد رهبرش کاپیتان آلبرت جی روزنبرگ). ماموریت اصلی این تیم بازجویی هر هفته از صدها زندانی آلمانی بود که به منظور جداسازی سریع نازی‌های قوی از غیرنازی‌ها، پاسخ‌های دروغ از راست، شخصیت‌های صریح که روان صحبت می‌کردند از افراد تپق‌زن [که انگار ریگی به کفش داشتند]، صورت می‌گرفت. جوسلسون در سال 1946 [ از این ماموریت] کنارگذاشته شد و در برلین با دولت نظامی آمریکا به عنوان افسر امور فرهنگی و سپس در وزارت امور خارجه و کمیسیون عالی آمریکا به عنوان افسر امور عمومی باقی ماند. در این سمت او به کار «غربالگری کارکنان» در رسانه‌های آلمان، رادیو و رسانه‌های سرگرمی گماشته شد.
نیکلاس ناباکوف، یک مهاجر روسی سفیدپوست که قبل از مهاجرت به آمریکا در سال 1933، در برلین زندگی کرده بود، به همان بخش گمارده شد. فردی بلند قامت، خوش تیپ، وسیع و همه‌جانبه، که به راحتی و جذابیت تمام می‌توانست بذر دوستی را در دل بکارد و همسرانی برای خود جذب کند.
در طول دهه 1920، آپارتمان او در برلین به مرکز زندگی فرهنگی مهاجران تبدیل شد و توانست مجموعه‌ای از نویسندگان، دانشمندان، هنرمندان، سیاستمداران و روزنامه‌نگاران را گرد هم جمع کند. یکی از اعضای این گروه بین‌المللی که جلای وطن کرده بودند، مایکل جوسلسون بود. در اواسط دهه 1930، ناباکوف به آمریکا رفت. آنجا او همراه با آرچیبالد مک لیش (کتابدار کنگره ملی آمریکا در دوران فرانکلین روزولت) مطلبی نوشت که متواضعانه آن را اولین رقص باله آمریکایی اتحادیه پاسیفیک توصیف کرد. او مدتی مشترکا یک استودیو کوچک با ‌هانری کارتیه برِسون (عکاس معروف فرانسوی) در نیویورک داشت، وقتی که هیچ کدام هیچ پولی نداشتند.
ناباکوف بعد‌ها نوشت که «از نظر کارتیه برسون، جنبش کمونیست حامل تاریخ و آینده بشر بود... من با بسیاری‌ها از دیدگاه‌های او اشتراک نظر داشتم، اما علی‌رغم اشتیاق شدیدم به سرزمین پدری‌ام روسیه، نمی‌توانستم گرایش فلسفه کمونیستی بسیاری از روشنفکران اروپای غربی و آمریکایی را بپذیرم و از آن حمایت کنم. من احساس کردم آن‌ها به طرز عجیبی نسبت به واقعیت‌های کمونیسم روسیه کور بودند و صرفا به جزر و مد‌های فاشیستی واکنش نشان می‌دادند که این [جو ضد فاشیستی] به خاطر اندوهی به نظر می‌رسید که سراسر اروپا را فرا گرفته بود.
تا حدی احساس می‌کردم که فلسفه کمونیستی اواسط دهه سی یک مد زود گذر بود. [چیزی که] به طرز هوشمندانه‌ای توسط اسطوره بّلشِویک (مبارزان کمونیست انقلاب اکتبر 1917 شوروی سابق) پرورانده شده و دستگاه پروپاگاندای شوروی جامه عمل به آن پوشانده بود.
در سال 1945، ناباکوف همراه با دبلیو ایچ اودن جان کِنِت گالبریت (نویسنده و شاعر آمریکایی)، به «بخش اخلاقیات واحد بررسی بمباران‌های استراتژک آمریکا» در آلمان پیوست. جایی که او با کارکنان بخش جنگ روانی ملاقات کرد و متعاقبا در «بخش کنترل اطلاعات» در کنار آشنای قدیمی خود یعنی مایکل جوسلسون مشغول به کار شد. به عنوان یک نوازنده، ناباکوف به بخش موسیقی گمارده شده، جایی که از او انتظار می‌رفت سلاح‌های فرهنگی و روانی خوبی را ایجاد کند که با آن نازیسم را نابود و علاقه واقعی برای آلمان دموکراتیک [در بین عموم] را اشاعه دهد. وظیفه او بیرون کشیدن [روح] نازیسم از زندگی موسیقی آلمانی و ارائه گواهی‌نامه به آن دسته از آهنگسازان (اعطای حق به‌کارگیری و اجرای حرفه خودشان) که از نظر ما آلمان‌های پاک هستند و کنترل برنامه کنسرت‌های آلمان برای مراقبت [و جلوگیری] از بازگشت آنها به مظاهر ملی‌گرایانه بود. 
یکی از ژنرال‌های آمریکایی، هنگام معرفی ناباکوف در میهمانی، گفت: او موسیقی را می‌فهمد و به کُرات‌ها می‌گوید که چگونه آن را به‌کار گیرند.[کرات‌ها به معنی کلم ترش‌ها است و اصطلاحی بود که برای توهین به نژاد آلمانی به کار برده می‌شد]. 
ناباکوف و جوسلسون با هم یک زوج طلایی را تشکیل دادند. هرچند که این اتفاق بعید به نظر می‌رسید. ناباکوف بیش از حد احساسی به نظر می‌رسید، از نظر فیزیکی متظاهر بود و همیشه تاخیر داشت؛ جوسلسون کم حرف، بلندنظر و بسیار دقیق بود و کارهایش را با وسواس تمام انجام می‌داد. اما آنها در وابستگی به جهان جدید، آمریکا و زبان مشترک، همدل و همزبان بودند و هر دو اعتقاد داشتند آمریکا تنها جایی است که آینده جهان می‌تواند تضمین شود.
پانوشت:
1- گروه مبارزاتی