kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۴۸۴۲
تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱۴۰۲ - ۲۱:۲۹
سالگرد خاموش کردن فتنه باب به دست امیرکبیر

رؤیای سرزمین موعودشان را در ایران می‌جستند

 
 
 
دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان 
در اواخر شعبان سال 1266، علی محمد باب که خود را ابتدا نایب امام زمان، بعد خود امام و بعد پیامبر و در آخر خدا اعلام کرده و جماعتی را هم گرد آورده بود‌، با اقدام قاطع امیرکبیر اعدام شد. 
این در حالی بود که علمای تبریز و تهران علی رغم برگزاری مجلس بحث با او و علی‌رغم دریافت عقاید انحرافی و کفرآمیزش ولی با دیدن نوشته‌ها و رفتار جنون‌آمیزش به علت شبهه دیوانگی و جنون، رأی به اعدام وی ندادند.
اما درگیری‌های هر روز پیروان باب با شیعیان و کشته و زخمی شدن عده‌ای و همچنین اجرای دسیسه‌های سفارتخانه‌های بیگانه برای اختلاف اندازی بین مردم‌، از طریق ایجاد هیجانات کاذب و شعارهای جعلی‌، باعث گردید صدر اعظم كاردان و با كفایت وقت ایران‌، میرزا تقی خان امیرکبیر برای رفع این غائله و به خصوص قطع امید عوامل بیگانه‌، تصمیم به اعدام و تیر باران سید علی‌محمد باب بگیرد و حتی با وجود مخالفت‌های ابتدائی ناصرالدین شاه، او را قانع کرده و در سال 1266 باب را در كنار خندق تبریز تیر باران کنند.
فرقه‌سازی؛ ترفند کانون‌های صهیونی
صهیونیسم جهانی برای ضربه زدن به باور آینده نگر شیعه یعنی اعتقاد به موعود عصر، که محور پویایی و دینامیزم آن را برای مدیریت جهان حفظ کرده، تمامی سلاح‌های نرم و سخت خویش را در هر کجای این کره خاکی به کمک گرفته و از کلیت ظرفیت شیطانی خویش بهره جسته و می‌جوید. 
یکی از این ظرفیت‌ها‌، ترفند فرقه سازی و علم کردن منجی‌های دروغین بوده و هست تا آن انتظار راستین را کمرنگ ساخته و شیعیانش را نسبت به منجی حقیقی سست و بی‌تفاوت کنند. تقریبا از 200 سال پیش کانون‌های جهان وطن صهیونی، دست به ایجاد فرقه‌های ضاله زدند تا در انتظار شیعیان امام عصر(عج) خدشه وارد سازند. 
اولین اقدام کانون‌های یاد شده در این مسیر، به وجود آوردن بابیت بود به عنوان فرقه‌ای که قرار است مژده ظهور قریب‌الوقوع امام زمان را بدهد.
علی محمد باب، بانی این فرقه در بوشهر و در تجارت خانه دایی‌اش (که در قاچاق تریاک شریک ساسون‌های بغداد بود) با عوامل کانون‌های صهیونی ارتباط گرفت. لازم به ذکر است که ساسون‌های بغداد از خانواده‌های اشراف یهود بوده و هستند که در کنار امثال روچیلدها و خاندان ساموئل، از بنیانگذاران و حامیان اصلی صهیونیسم سیاسی در 3-4 قرن اخیر به شمار آمده‌اند. 
پس از 5 سال کار در تجارتخانه مذکور و ارتباط با کانون‌های صهیونی ساسون‌ها، علی محمد باب در سال 1260 هجری قمری/ 1844میلادی، دعوي خود را اعلام کرد و با حمايت همان محافل متنفذ و مرموز به‌سرعت شهرت يافت. او در آغاز خود را باب امام زمان اعلام کرد و سپس خود را امام زمان خواند و به این ترتیب گروهی را جذب خود کرد. 
اگرچه این دعوی باب‌، چندان به طول نینجامید و وی به دلیل کم سوادی و ضعف روحی شدید‌، بسیار زودتر از آنچه پیش‌بینی می‌شد در مقابل اقدام علماء و روحانیون و همچنین اعتراضات مردم مسلمان‌، دعوی خویش را پس گرفته و توبه نامه رسمی نوشت‌، اما ادعای کذب او به فتنه‌ای انجامید که گروهی از ساده اندیشان و افراد بی‌بصیرت را به دنبال خویش کشاند. فتنه‌ای که با هوشمندی و درایت علمای اسلام و به دست امیرکبیر خاموش شد. 
باب فرقه‌سازی کانون‌های صهیونی باز شد
پس از باب، دو نفر از پیروانش به اسامی یحیی صبح ازل و حسینعلی نوری خود را مصداق وعده باب خواندند که هر دو نفر با حمایت‌های تمام عیار کانون‌های صهیونی و محافل استعماری در بریتانیا و روسیه، از خشم مردم مسلمان و ترس از مرگ ابتدا به عثمانی و سپس سرزمین فلسطین و قبرس‌ گریختند. 
از میان این دو تن حسینعلی نوری به عنوان مهره اصلی کانون‌های صهیونی برگزیده شد، خود را «بهاء الله» نامید.او نیز پس از ادعای امام زمانی ابتدا پیامبر جدید اعلام شد و سرانجام ادعای خدایی نمود! این در حالی است که علی رغم این ادعای کذب‌، وی در مکتوبات متعددش بارها به جان تزار روسیه و پادشاه امپراتوری بریتانیا دعا کرد و زندگی‌اش را مدیون آنها دانست!! 
حضور بهاء در سرزمین فلسطین‌، دو هدف را پی‌گیری می‌کرد، ابتدا زمینه‌سازی برای شکل گیری رژیم صهیونیستی در این سرزمین مقدس که دقیقا 80 سال پس از استقرار او در فلسطین تاسیس گردید و دوم برای حمایت نزدیک و مستقیم امپراتوری جهانی صهیونیسم از این فرقه ضاله به عنوان یک نیروی استراتژیک در جهت مقابله سیاسی و فکری با اسلام و شیعه و اجرای طرح تسخیر ‌ام القرای آن یعنی سرزمین ایران.
بهائیت و تشکیل دولت صهیونی
اين پيوند کانون‌های صهیونیستی و بهائیت در دوران جانشینی عباس افندي (که خود را «عبدالبهاء» خوانده بود) تشدید شد. در واقع در این دوران، بهائيت در تحقق استراتژي تأسيس دولت يهود در فلسطين، که از دهه‌ 1870 ميلادي آغاز شده بود، به تلاشی جدي دست زد که تلاش یاد شده در اسناد منتشره این فرقه بازتاب يافته است. در یکی از اسناد یاد شده، عباس افندي در سال 1907 (مقارن با انقلاب مشروطه در ايران) به حبيب مؤيد، (یکی از يهوديان بهائي‌شده) چنين نوشت: 
«...اينجا فلسطين است، اراضي مقدسه است. عنقريب قوم يهود به اين اراضي بازگشت خواهند نمود. قوم يهود عزيز مي‌شود... و تمامي اين اراضي باير آباد و داير خواهد شد. تمام پراکندگان يهود جمع مي‌شوند و ترديدي در آن نيست...» 
به همین دلیل بود که پس از پايان جنگ اوّل جهاني، وقتی شوراي عالي متفقين، قيمومت فلسطين را به دولت بريتانيا واگذارد و بخشی از طرح صهیونیزه کردن خاورمیانه تحقق یافت، ژنرال آلنبی، فرمانده نیروهای فاتح انگلیسی، عنوان «شهسوار طريقت امپراتوري بريتانيا» و نشان شوالیه‌گری را به عباس افندي اعطا کرد. 
اعطاي اين نشان به‌پاس قدرداني از خدمات فرقه بهائیت به امپراتوری بریتانیا و در واقع امپراتوری صهیونیسم در دوران جنگ اول و مشارکت در تغییر نقشه غرب آسیا برای زمینه‌سازی تاسیس اسرائیل بود. 
حضور فعال در تمامی وقایع ضد مردمی
فرقه بهائیت از زمانی که در بستر تاریخ معاصر این سرزمین شکل گرفت، همگام و همپای سایر سازمان‌ها و فرقه‌های استعماری و صهیونیستی مانند فراماسونری، در خیانت به مردم ایران و تخریب و ویرانی و همچنین فروش منابع مادی و معنوی این سرزمین نقش مهمی را ایفا کرد. 
از جمله این موارد باید به وقایع مشروطیت اشاره داشت که عناصر شناخته شده بهائیت و فرقه همزادش یعنی ازلیت، همراه با عوامل فراماسونری در تشکیل انجمن‌های به اصطلاح مخفی دوران مشروطه و انحراف نهضت مردمی عدالتخانه به مشروطیت انگلیسی حضوری جدی و تعیین‌کننده داشتند. 
یکی از همین انجمن‌های مخفی به نام انجمن بین‌الطلوعین که بعدا به «انجمن مخفی دوم» تغییر عنوان داد، پس از مشروطه با عضویت بهائیانی همچون اسدالله خان ابوالفتح‌زاده، ابراهيم خان منشي‌زاده و محمدنظرخان مشکات‌الممالک در رابطه با شبکه صهیونیستی اردشیر جی ریپورتر و تشکیلات فراماسونری قرار گرفت و از درونش کمیته تروریستی مجازات بیرون آمد که در ناامن و آشفته ساختن فضای جامعه ایرانی پس از مشروطه و زمینه‌سازی به قدرت رسیدن دیکتاتوری رضاخان سهم بسزایی داشت. 
عوامل کودتای سیاه رضاخانی
اقدام ضد ملی و ضددینی دیگر فرقه بهائیت، مشارکت در به حاکمیت رساندن رژیم پهلوی به عنوان راه‌حل کانون‌های صهیونیستی جهت زمینه‌سازی برپایی اسرائیل در خاورمیانه و تبدیل ایران به حامی استراتژیک این رژیم از طریق شناسایی عامل خودفروخته و بی‌سوادی مانند رضاخان بود که با کودتای اسفند 1299، صورت گرفت و نقش بهائیان را در تاریخ خیانت به این سرزمین پررنگ‌تر ساخت.
اسناد و مدارک‌ تاريخي‌ حاکي‌ است‌ که محفل‌ بهائيت‌ در ايران، مدتها پيش‌ از کودتاي‌ صهیونی/ انگليسي سوم‌ اسفند 1299، توسط‌ مهره نشاندار خويش حبيب‌‌الله‌ عين‌الملک‌ (پدر هويدا نخست‌‌وزير مشهور عصر پهلوي)‌، رضاخان‌ را یافته‌ و براي‌ انجام‌ کودتا به‌ سرجاسوس‌ بريتانيا در ايران‌ (سر اردشير ريپورتر) معرفي‌ کرد. علاوه‌بر این، اعضای شبکه بهائیت با سلسله اقداماتی، زمینه‌های سیاسی و روانی کودتا را فراهم ساختند. 
دوران پهلوی، بهشت برین بهائیان
بهاییان دردوران پهلوی از آزادی عمل فوق‌العاده‌ای برخوردار شدند و همچنان که کانون‌های صهیونیستی، پس از به قدرت رساندن رضاخان، به انحاء مختلف، عناصر و عوامل خویش را در مراکز قدرت وارد ساختند، بهائیان نیز به عنوان پیشقراولان کانون‌های یاد شده، بسیاری از پست‌های کلیدی لشکری و کشوری را در اختیار گرفتند.
از همین رو و با برنامه‌ریزی مرکز بهائیت در اسرائیل و عناصری همچون سرلشکر ایادی و امیرعباس هویدا، بسیاری از اعضای محفل بهائیت در مراکز مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نفوذ کرده و اجرای طرح گسترده‌ای که برای در اختیار گرفتن سرزمین ایران مد نظر بود را در دستور کار قرار دادند.
طبق اسناد موجود و براساس نوشته‌های سران بهائی، پیش‌بینی شده بود که با پایان قرن اول بهائیان، پیروزی آنان آغاز خواهد شد! در یکی از دستورات رهبری بهائیان در عکای اسرائیل برای محفل بهائیان در ایران در بخشنامه‌ای به تاریخ چهاردهم تیر 1322، چارتر و نقشه گرافیکی برای تسخیر ایران طراحی و ابلاغ شده بود، مبتنی بر 19 دستور که در بالای این دستورات، جمله‌ای از شوقی افندی به این شرح نقش بسته بود:
«...وقت قیام و خروج و هجوم و جوش و خروش و کفاح و تسخیر مدن و فتح اقطار و غلبه بر جهان و جهانیان است...»
براساس چنین اسنادی و مجموعه معتنابهی از مدارک تاریخی کتبی و شفاهی موجود و منتشر شده در داخل و خارج، که اغلب از جانب خود محافل بهائی و صهیونیستی انتشار یافته، بهائیان نیز مانند اربابان صهیونیست خود همواره در خواب و رؤیای سرزمین موعود به سر برده‌اند و همچنان که صهیونیست‌ها، فلسطین را وعده گاه خویش دانسته‌اند، بهائیان هم از سرزمین ایران به عنوان ارض موعودشان نام برده و در آرزوی تصرف این سرزمین و نابودی اسلام و شیعه در آن، تاریخ‌های بسیار پیش‌بینی کرده و نوشته‌اند که به فضل الهی هیچ کدام محقق نشده است.