نقد دیدگاههای تربیتی (1) (پرسش و پاسخ)
پرسش:
آیا مبانی مطرح شده در تربیت شامل: عادت و یا عصیان در مقابل عادت از منظر اسلام و تربیت اسلامی صحیح میباشد؟
پاسخ:
درباره تربیت انسان دیدگاههای مختلفی مطرح شده که در اینجا به اهم آنها ذیلا میپردازیم:
1- دیدگاه عادت مبنای تربیت
از منظر علمای قدیم تربیت، صفات و ملکات فاضله را باید به صورت نوعی عادت درآورد. و عادت در واقع ساختن است و پرورش استعدادهای بالقوه انسان نیست. آدم تربیت شده از نظر آنان آدمی است که آنچه فضیلت نامیده میشود، در او به صورت خوی و ملکه درآمده باشد، مانند ملکه شجاعت، ملکه عدالت، ملکه سخاوت و ملکه احسان و... و مادامی که یک فضیلت به صورت ملکه درنیامده باشد، یا به طبیعت ثانویه انسان بدل نشده باشد، مقام «حال» است، نه فضیلت، زیرا حال امری زایل شدنی است، باید تبدیل به ملکه شود تا زوالش مشکل باشد. بنابراین تربیت از منظر علمای قدیم فن تشکیل عادات است که از سنین کودکی آغاز میشود، زیرا روحیه انسان در زمان کودکی حالت قابل انعطافی دارد، و هر چه انسان بزرگتر میشود قابلیت انعطاف آن کمتر میگردد. اینکه گفتهاند: العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر» علم در کوچکی (و کودکی) همانند نقش روی سنگ است» اختصاص فقط به علم ندارد.
بنابراین ماهر حالتی که دلمان بخواهد میتوانیم براساس فن تشکیل عادت به این روح قابل انعطاف بدهیم، و آن را بسازیم، و اکثر امور اخلاقی، ساختنی است، و باید تبدیل به عادت شود، و اموری نیست که ریشهاش در انسان وجود داشته باشد.
لذا قسمت اعظم تربیت، ساختن انسانها از دوران کودکی با فن تشکیل عادت به طور دلخواه است، و به طور طبیعی هر فرهنگ و مکتبی، ملت و طرفداران خودش را آنطور که دلخواه او است میسازد. رهبران و زمامداران یک ملت و هر که بر او حکومت کنند، ملت خود را آن طور که میخواهند میسازند! در اینجا صحبت از پرورش و رشد استعدادهای بالقوه انسان در میان نیست.
2- دیدگاه عصیان در مقابل عادت
دیدگاه جدیدی در میان علمای غرب در باب تربیت پیدا شده، که لازمه حرفشان این است که اساسا تربیت، صرف پرورش است، آنان معتقدند: تربیت، فقط و فقط پرورش نیروی عقل و اراده اخلاقی است و بس، و انسان را به هیچ چیز، چه خوب و چه بد، نباید عادت داد، زیرا فعل مبتنی بر عادت مطلقا بد است. زیرا همین که چیزی عادت شد، بر انسان حکومت میکند و انسان به آن انس میگیرد، ونمیتواند آن را ترک کند، و آن وقت است، کاری را که انجام میدهد، نه به حکم عقل و نه به حکم اراده اخلاقی، و نه به حکم تشخیص اینکه این کار خوب است یابد، انجام میدهد، بلکه به حکم اینکه عادتش شده و اگر انجام ندهد ناراحت میشود، انجام میدهد. «امانوئل کانت» و «ژان ژاک روسو» از سردمداران این مکتب هستند. «روسو» در کتاب امیل خود میگوید: امیل را باید عادت دهم که به هیچ چیز عادت نکند. بنابراین از دیدگاه اصحاب این مکتب، برخلاف عقیده قدما که تربیت را فن تشکیل عادت میدانستند، تربیت را تقویت روح و اراده که در هر کاری نیروی عقل بتواند آزادانه فکر کند و اراده اخلاقی بتواند آزادانه تصمیم بگیرد، و مخصوصا با عادتها مبارزه کند، میدانند.
یعنی باید در مقابل عادات عصیان کرد. بدین معنا که فقط به حکم عقل و اراده اخلاقی خود کار کند و هیچ قدرتی بر او حکومت نکند، حتی قدرت عادت.
ادامه دارد