دلمردهام، قبول، تو اما مسیح من یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن(چشم به راه سپیده)
بیتاب
بیتابتر از جان پریشان در شب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
بیرؤیت روی او بلاتکلیفم
مثل گل آفتابگردان در شب
محمدمهدی سیار
میراث رسولان
گامهایت صبح را تفسیر خواهد کرد
خاک را از تیرگی تطهیر خواهد کرد
باغ آوازت که میراث رسولانست
شاخساران را پر از تکبیر خواهد کرد
با تو اصل عدل عالمگیر خواهد شد
با تو رنگ زندگی تغییر خواهد کرد
تا بیایی آفتاب، این هم رکاب تو
در غروب واپسین تأخیر خواهد کرد
من چنان در دیدنت محوم که پندارم
مرگ در دیدار با من دیر خواهد کرد
مرتضی نوربخش
نوادگان زمین
در امتداد خزان، روزها زمستانی
و در غیاب شما، آفتاب زندانی
جسارت است ولی یک سؤال میپرسم
چقدر در پس پرده حضور پنهانی؟
ببین برای شما جمعه ندبه میخوانند
نوادگان زمین خسته از پریشانی
چه وقت میرسد آقا نگاهتان باشد
برای شبزدگان آیت غزلخوانی؟
چرا نمیرسی ای منتقم ببین امروز
به نیزهها شده قرآن به دست شیطانی
دوباره پنجرهها، زل زدند به غربت شهر
در انتظار شما ای طلوع پایانی
علی سلیمانی
تو اما... مسیح من!
گاهی از آسمان خیالم عبور کن
در ازدحام واژه به قلبم خطور کن
تاریکخانه دلم از روشنی تهی است
چیزی بگو و قلب مرا غرق نور کن
طومار انتظار جهان را فرو بپیچ
یا خود دل بلازدهام را صبور کن
دلمردهام، قبول، تو اما مسیح باش
یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن
بر انتظار کهنه من طعنه میزنند
چشمان شور رهگذران است، کور کن
غمنامههایمان که به دستت رسیده است
اندوه را به یمن جوابی سرور کن
خورشید پشت ابر به جایی نمیرسد
مردیم پشت پرده غیبت، ظهور کن
امید مهدینژاد
جامانده از مدافعان حرم
در محضرت همیشه گرفتار میرسم
با دست خالی و دلِ بیمار میرسم
آقا بدونِ لطفِ تو افسرده میشوم
در شعرِ خود دوباره به تکرار میرسم
بال و پری نمانده ولی در خیالِ خود...
پَر میزنم به خیمه دلدار میرسم!
ای یوسفِ زمانه برای خریدنت...
مسکینتر از بقیّه به بازار میرسم!
جاماندهام من از شهدای مدافعان...
پس کی به قافله، من ِ بیعار میرسم؟!
هستم الیالابد که بدهکارِ مادرت...
اما چرا همیشه طلبکار میرسم؟!
بنویس بهرِ من سفر کربلا _نجف
بنویس تا حرم صد و ده بار میرسم!!
با سر به خانه پدری میزنم سری
وقتی به صحنِ حیدر کرار میرسم!
آهم به قلبِ شعلهورم زخم میزند
وقتی به واژه در و دیوار میرسم...
حسین رحمانی
سؤال از خودم!
جمعهها را همه از بس که شمردم بیتو
بغض خود را وسط سینه فشردم بیتو
بسکه هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بیتو
تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بیتو
چارهای کن، گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بیتو
سالها میشود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بیتو
با حساب دل خود هرچه نوشتم دیدم
من از این زندگیم سود نبردم بیتو
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بیتو
امیرحسین اسدی