kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۸۰۸۴
تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱۴۰۲ - ۱۸:۵۴
روشنفکران به روایت روشنفکران- 13

اسرائیل؛یک رژیم شبه دینی در مرکز تبلیغ سکولاریسم!

 
 
 
علی قربان‌نژاد
حتما «جلال آل احمد» ضمیر و ذاتی پاک و بی‌آلایش داشته است؛ چرا با چنین قطعیتی این گزاره را عرض کردم؟! در ادامه به آن پاسخ می‌دهم. 
روشنفکری و جریان روشنفکری دو چیز مجزا هستند. روشنفکری یعنی تمام تظاهرات یک شخص روشنفکر که شامل منش و روش و گفتار و کردار او می‌شود اما جریان روشنفکری یک خط سیر است. منظومه عملکردهای روشنفکران در خط سیر تاریخ و نیز «تبعات» آنها که برای دیدن آن لازم است از روی سطح فاصله بگیری. یعنی بالا بروی و بروی آن‌قدر که از آن بالا گذشته و حال را بنگری. وقتی در آن بالا هستی دیگر فقط عمل روشنفکران را نمی‌بینی بلکه تبعات گفتار و کردار آنها را نیز خواهی دید. این‌گونه دیگر کسی نمی‌تواند با پیچیدن چیزی درون زرورق یا کاغذ کادو آدمی را فریب دهد. چرا که آدمی می‌تواند فارغ از فریبکاری‌ها تبعات هر چیزی را ببیند.
 تبعات اقدامات روشنفکران
اینکه بر مبحث تبعات تاکید دارم به این خاطر است که معمولا آدم‌ها در لحظه با خود عمل مواجه می‌شوند و تبعات آن بعدا رخ می‌نماید. پس حتما باید ابتدا عملی رخ دهد و سپس تبعات آن پدیدار شود. حال تبعات برخی اعمال با فاصله بسیار کمی رخ می‌نماید و برخی با فاصله بیشتر. باید به این توجه کنیم که در مباحث فرهنگی معمولا تبعات در بلندمدت رخ می‌نماید فلذا در این هنگام است که کسانی مانند مرحوم «میرزای شیرازی» یا مرحوم «ملا علی کنی» مانند همان ‌اشخاصی که خداوند به آنها این توفیق را داده که از روی خط فاصله بگیرند و بالاتر باشند در زمان اکنون مقهور زیبایی‌های ظاهری یک عمل نمی‌شوند بلکه آنها در آینده تبعات آن را می‌بینند و بر همین اساس به مخالفت با آن برمی‌خیزند.
آنچه روشنفکران برای جامعه تجویز می‌کنند شاید برخی از آنها در لحظه اکنون یک مستی و فرح ظاهری برای مدت کوتاهی به جامعه بدهد اما تبعات آن در بلندمدت قطعا به ضرر جامعه خواهد بود. مانند این موضوع که پدران معنوی جریان روشنفکری در ایران که یکی از آنها «میرزا فتحعلی آخوندزاده» بود در زمانی که خارج از ایران اقامت داشت با نوشتن مقالاتی و انتشار آنها در نشریات داخلی پیشنهاد تغییر رسم‌الخط را ارائه داد. پیشنهادی که در همان زمان خوشبختانه با مخالفت شدید علما رو‌به‌رو شد. خب تصور کنید اگر چنین اتفاقی می‌افتاد اکنون ما چگونه می‌توانستیم شاهکارهای حافظ، شاهنامه فردوسی بزرگ، سماع کلمات مولوی یا واژگان مسحور‌کننده سعدی را بخوانیم؟! 
روشنفکری یک‌ پرستیژ خیره‌کننده دارد. کراوات و دستمال گردن و پاپیون دارد. کتاب دارد و به اصطلاحات زبان‌های بیگانه مسلح است. به این واسطه‌گویی می‌خواهد غیرمستقیم به دیگران بگوید که من تافته‌ای جدا بافته هستم و با اینکه در این خاک و مرز و بوم هستم اما به منظومه فکری و فرهنگی از ما بهتران تعلق یافته‌ام. در حقیقت روشنفکران این‌گونه در حال تحقیر فرهنگ کشور خود و هموطنانشان هستند. بنابراین نباید از سینه چاک کردنشان برای ایران باستان نیز فریب خورد که اگر دل باخته این (فرهنگ ایران باستان) بودند سرسپرده آن (فرهنگ بیگانه) نمی‌شدند. 
پرستیژ فریب­‌دهنده روشنفکری
آدمی در مرحله گذار از نوجوانی به جوانی و در آغازین سال‌های جوانی در معرض کشش شدید روشنفکری قرار می‌گیرد. سپس اگر به آن سمت و سو کشیده شد در برخورد با جریان روشنفکری از سه حالت خارج نخواهد بود. برخی که چنان همین ‌اندازه برایشان کافی است که هیچ‌گاه به تضادهای روشنفکری پی نخواهند برد. برخی دیگر پی می‌برند و برایشان سؤال‌هایی هم ایجاد می‌شود اما حکایت‌شان شبیه آن کسی است که به جماعتی که داشتند پراکنده می‌شدند گفت: «نان تمام شده که شده صف را چرا به هم می‌زنید؟!» این جماعت در یک خودفریبی دائم خواهند بود. اما گروه سوم کسانی هستند که زمانی که به تضادها پی می‌برند و سپس سؤال‌هایی برایشان ایجاد می‌شود به‌واقع به دنبال پاسخ سؤال می‌روند و زمانی که حقایق را درمی یابند آن‌قدر شجاعت دارند که بگویند «من دچار خطا و ‌اشتباه شده بودم» و از آن مسیر برمی‌گردند. قطعا کسی که روزگاری در خیل روشنفکران بوده و سپس علیه این جریان به روشنگری می‌پردازد یعنی دارد فریاد می‌زند که من روزگاری دچار خطا و ‌اشتباه شده بودم و این شجاعت بسیار زیادی می‌خواهد که شاید هر کسی نداشته باشد ولی جلال آل احمد داشت که خدایش از او راضی و خشنود باد. در مطلب پیشین به شی‌شدگی در لیبرالیسم پرداختیم و این بخش از متن آل احمد را خواندیم که نوشته است: 
«آن وقت همایون با همین رشوه یک کار دیگر از این قلم خواست اینکه بنشیند و چیزی درباره گاندی بنویسد. مقاله‌ای که در مجموعه‌ای در خواهد آمد از مردان خود ساخته به قلم خواجه نوری و جمال‌زاده و تقی‌زاده و شفق و دیگر بزرگان باقی پخت و پز بعدها کشف شد. یعنی وقتی مجموعه در آمد. در اوان امر همایون همین قدرش را بروز داده بود که جمال‌زاده درباره پدرش می‌نویسد و تقی‌زاده درباره سید جمال‌الدین اسدآبادی و از این قبیل. و همین کافی بود که این قلم خودش را نخود توی آش نکند. اما هیهات که آدمی کور است و چاره نیست. وقتی با یک کناس نشست و برخاست کنی دست کم بوش را خواهی گرفت. گویا لازم به یاد‌آوری نیست که وقتی کتاب در آمد‌، باز چه دعواها بود میان من و صاحب این قلم از من که مگر نمی‌دانستی آزموده را تجربه کردن... و از او که: بیا! خواستی خودت را در نسخ فراوان به رخ خلق بکشی. در بیست هزار نسخه. بفرما!»
اگر خاطر مبارکتان باشد در همین سلسله مطالب به عرض رساندم که یکی از راهکارهایی که استعمارگران برای تسلط بر ملت‌ها پی می‌گیرند دست بردن در تاریخ آن ملت است. آن‌جا عرض شد که مکانیسم استعمارگران برای روایت تاریخ چگونه است و اینکه الزاما این‌طور نیست که آنها در روایت تاریخ به دروغگویی (به معنای مرسوم آن) روی آورند بلکه آنها در روایت تاریخ می‌دانند که از چه زاویه‌ای به تماشای واقعه‌ای بنشینند و در روایت، چه چیزهایی را برجسته کنند و از بیان چه نکاتی‌ شانه خالی کنند تا نتیجه کار در ذهن مخاطبان به نفع آنها باشد. عنوان آن متن از این قرار است: «وانموده­‌سازی برای عوض کردن جای خادم و خیانتکار» که به تاریخ 6 خرداد 1402 خورشیدی منتشر شد.
حالا در متن فوق بار دیگر می‌بینیم که چگونه یک موسسه که توسط استعمار فرانو تاسیس شده درصدد برآمده تا مجموعه کتاب‌هایی را به شخصیت‌های معروف و اثرگذار فرهنگی، دینی، هنری، سیاسی و اجتماعی اختصاص دهد. شاید این پرسش پیش آید که سفارش کتاب به شخصی مانند جلال آل احمد توسط موسسه فرانکلین چه توجیهی می‌توانست داشته باشد؟
در پاسخ باید گفت که این اساسا زیرکی و تیزهوشی آنها را می‌رساند. انتشار مجموعه‌ای که در میان نویسندگانش نام جلال آل احمد هم باشد به مخاطب چه پیغامی می‌دهد؟! بی‌تردید دیگر جای شک و شبهه‌ای برای مخاطب باقی نمی‌ماند و او همواره با این استدلال همراه خواهد بود که متولیان چاپ این مجموعه هدفی جز روایت سالم و بی‌کم و کاست از تاریخ نداشته‌اند و در این راه از نویسندگانی با طرز فکرهای مختلف استفاده کرده‌اند. اما آیا حقیقت همین است؟! اصلا کار استعمار فرانو همین است. ده تا به میخ می‌زند و یکی به نعل. 
اثر آموزش و پرورش
در متن جلال آل احمد یکی از افرادی که برای نگارش آن مجموعه‌ها از او نام برده شده: «خواجه نوری» است. یحتمل منظور از خواجه نوری، «ابراهیم خواجه نوری» باید باشد. ابراهیم خواجه نوری، نویسنده و روان‌شناس، روزنامه‌نگار و از رجال سیاسی، در ۱۲۷۵خورشیدی در تهران متولد شد. او پس از انجام تحصیلات ابتدایی وارد مدرسه «سن لوئی» شده و دوره مدرسه مزبور را به پایان رساند و در ضمن موفق به یادگیری زبان فرانسه شد و به استخدام در وزارت پست و تلگراف درآمد. این‌جا و در این مبحث به راحتی می‌توان به اهمیت معلم و ساختار آموزشی پی برد. با همین دیدگاه ادامه زندگی ابراهیم خواجه نوری را دنبال کنیم و ببینیم تحصیل در چنین مدارسی چه اثراتی به جا می‌گذارد. مدرسه «سن لوئی» یکی از مدارسی بود که در ایران و شهر تهران در سال ۱۸۶۲میلادی مصادف با ۱۲۴۰خورشیدی توسط لازاریست‌ها که مسیحیانی از فرقه کاتولیک بودند ساخته شد. این مدرسه پسرانه بود و بعدها مدرسه دخترانه آن نیز با عنوان «ژاندارک» در تهران تأسیس شد. بی‌اطلاعی شاهان ایران از مباحث فرهنگی و سیاست سیطره جویی فرهنگی غرب باعث شد تا در دوره حکومت «کریم­خان زند» به فرانسوی‌ها اجازه احداث مدرسه در ایران داده شود. البته این احتمال هم وجود دارد که آنها با این عنوان که می‌خواهند برای مسیحیان ایران مدرسه ایجاد کنند پیش آمده باشند و سپس در دهه‌های بعد از آن به گسترش کار و فعالیت‌شان پرداخته باشند. چرا که نخستین مدرسه از این دست در روستای خسروآباد که در حوالی سلماس قرار دارد و در آن زمان تقریباً تمام جمعیتش مسیحی بودند ساخته و در سال ۱۸۴۰میلادی افتتاح شد. پس از آن ده‌ها مدرسه پسرانه و دخترانه مسیحی دیگر نیز در منطقه آذربایجان تأسیس شدند. البته این نیز نمی‌تواند توجیه خوبی باشد چرا که ایرانیان (اعم از مسلمانان و مسیحیان و پیروان دیگر ادیان) خود می‌توانند برای فرزندان این مرز و بوم مدرسه بسازند و امور تحصیل‌شان را به عهده بگیرند. جالب آن است که بدانیم هدف فرانسوی‌ها از تاسیس این مدارس در مناطق مسیحی‌نشین ایران هم، ترغیب ایرانیان ارمنی‌تبار که عمدتاً پیرو فرقه ارتدوکس بودند و یا آشوریان ایران که پیرو کلیسای مشرق یا لوتریانیسم بودند به پیوستن به مذهب کاتولیک بوده است. این یعنی اینکه فرانسوی‌ها حتی برای هموطنان ارمنی و یا آشوری ما نیز برنامه‌ای فرا‌تر از آموزش علوم داشتند. 
سؤالی که همواره ذهن و فکر مرا به خود به مشغول می‌کند این است که آیا شاهان ایران در سلسله‌های متاخر در مواقع ارائه این‌گونه پیشنهادها از سوی غربی‌ها به این فکر نمی‌کردند که آیا غربی‌ها برای باسواد بودن فرزندان این مرز و بوم نگران شده بودند که تصمیم داشتند با صرف هزینه‌هایی قابل توجه به سوادآموزی بپردازند؟! یا در پس این ظاهر نیت و قصدی نهفته بود!
قلم­‌هایی در خدمت هجوم فرهنگی
البته به این معنای آن نیست که هر کسی که در این مدارس درس خوانده دچار اعوجاج و التقاط فکری باشد اما به یقین نمی‌توان تاثیر آموزش در این مدارس را نادیده گرفت. تا حدود زیادی به سبب نفوذ همین مدارس فرانسوی بود که خیلی از افراد فرهنگی و سیاسی در اواخر دوره قاجاریه و اوایل دوره پهلوی زبان فرانسوی را نیز می‌دانستند چرا که در این مدارس زبان فرانسوی از دروس اصلی بود. 
بازگردیم به ابراهیم خواجه نوری، او پس از اتمام تحصیلاتش به خاطر داشتن قلم روان و ذوق هنری با مطبوعات همکاری داشت. او در ۱۳۰۲خورشیدی امتیاز نشریه نامه جوانان را گرفت. انتشار تنها چند شماره از این نشریه کافی بود تا نشان دهد خواجه نوری به چه عنصری علیه فرهنگ ایرانیان تبدیل شده است. آنچه او در این چند شماره منتشر کرده بود چنان بی‌پروا علیه فرهنگ و هویت ایرانیان بود که سبب شد تا سر و صدای زیادی بلند شود و مردم از خواجه نوری به دادگستری شکایت بردند. او در روزنامه خود از کشف حجاب و بی‌بندوباری زنان که از آن با عنوان آزادی یاد کرده بود مطالب و‌ اشعاری درج کرده بود. 
باید به این نکته دقت کرد که رضاشاه در سال 1304خورشیدی به سلطنت رسید و خواجه نوری 2سال قبل از به سلطنت رسیدن رضاشاه تلاش کرد تا بذر شوم کشف حجاب را در خاک این سرزمین بگستراند. به همین دلیل، دادگستری خواجه نوری را به شش ماه حبس محکوم و از ادامه انتشار روزنامه‌اش جلوگیری کرد.
صهیونیست­‌ها علیه یک مذهب یهودی به خاطر حجاب
نکته‌ای را که شاید همه آن را ندانند این است که حجاب در همه ادیان توحیدی بوده است. در مسیحیت به تدریج حجاب را به مواقع رفتن به کلیسا منوط کردند و هم آن نیز به تدریج رنگ باخت. حتی اگر هم اکنون فیلم‌های مستندی که از دوره جنگ جهانی دوم وجود دارد را نگاه کنیم خواهیم دید که تعداد قابل توجهی از زنان و دختران اروپایی روسری به سر دارند. از طرفی دیگر در میان یهودیان نیز مذهبی وجود دارد که به آن «لِو طاهور (Lev Tahor) » می‌گویند که به معنای «قلب مطهر» است. اعضای این مذهب از یهودیان ارتدوکس (یهودیان حریدی یا حاردی) بیش از سایر فرقه‌های یهودیان به آموزه‌ها و سنت‌های دین یهود و تورات وفادار مانده‌اند اما نکته بسیار عجیب این است که این مذهب یهودی به شدت مورد آزار و اذیت صهیونیست‌ها قرار گرفته‌اند. گمان می‌کنید دلیل این اذیت و آزار چیست؟! زنان این مذهب یهودی به پوشیدن جوراب و نیز حجابی که بسیار به چادر شبیه است و تا روی پا را می‌پوشاند مقید هستند. یهودیان لو طاهور خانواده‌های بسیار منسجم و روابط خانوادگی صمیمانه‌ای دارند و تعدد فرزندان در خانواده‌های این مذهب بسیار مشهود است. به همین دلیل مورد آزار و اذیت صهیونیست‌ها و لابی‌هایشان قرار گرفته‌اند. از اردن تا کانادا و سرزمین‌های ‌اشغالی با اجتماعات این یهودیان به شدت مقابله می‌شود و نهادهای اجتماعی تلاش می‌کنند با انتقال کودکان این گروه به مراکز نگهد‌اری کودکان بی‌سرپرست، از انتقال اعتقادات این گروه به نسل جدید آنها جلوگیری کنند. نکته قابل تامل این است که اگر به راستی ادیان توحیدی دستخوش تحریف و دست‌اندازی نمی‌شدند اکنون شاید تفاوت چندانی میان یهودیان و مسیحیان و صابئیان و مسلمانان نبود. اما چرا صهیونیست‌ها که خود را پیروان حضرت موسی(ع) جا می‌زنند از اینکه پیروان یکی از مذاهب یهودی به آموزه‌های آن دین در مورد حجاب و پوشش پایبند هستند خشمگین هستند؟! آیا آنها نمی‌دانند که آنچه پیروان مذهب لوطاهور انجام می‌دهند مطابق با آموزه‌های حضرت موسی(ع) و دیگر پیامبران بنی‌اسرائیل است؟! به گمانم این را خوب می‌دانند اما دلیل را باید جایی دیگر جست‌وجو کرد...
رژیم شبه‌دینی در مرکز تبلیغ سکولاریسم
برای پاسخ دادن به سؤال بالا باید نخست به این نکته توجه کنیم که اکنون حجم قابل توجهی از رسانه‌های تاثیرگذار و بزرگ جهان در اختیار صهیونیست‌ها است. در مطلب پیشین از یکی از بزرگ‌ترین صاحبان رسانه در جهان که یک صهیونیست به نام «رابرت مرداک» است نام بردم. 
نکته دوم این است که رژیم صهیونیستی یکی از رژیم‌هایی است که در آن دین (البته نه آموزه‌های پیامبران الهی بلکه تحریف‌هایی که در طول قرن‌ها در این دین اعمال شده) با حکومت پیوندی عمیق دارد. نه‌تنها دولت این رژیم غاصب بلکه تمام ارکان آن بر اساس یک خوانش تحریفی از دین و تاریخ یهودیت بنا شده است. این نکته‌ای حیرت‌آور است که در عصری که تمام رسانه‌های بین‌المللی و بزرگ دنیا به تبلیغ برای سکولاریسم (جدایی دین از حکومت) گردن نهاده‌اند و اکثریت این رسانه‌ها یا در اختیار صهیونیست‌ها است یا تحت نفوذ آنها اما خود رژیم اسرائیل یک حکومت مبتنی بر آموزه‌های دینی و تلمودی دارد. حال سؤال این است که چرا رژیم اسرائیل و لابی‌های پرقدرت صهیونیستی در غرب به تبلیغ برای سکولاریسم و علیه مسائلی نظیر حجاب کمر بسته‌اند؟!
باید این را بدانیم که قطعا اگر حکومت با دین پیوند بخورد این پیوند منشا قدرت و اقتدار خواهد شد. البته منظور ما دینی است که دستخوش تحریف‌ها نشده مانند آنچه در رابطه میان کلیسا و حکومت‌ها در قرون وسطی رخ داد. در آن‌جا کلیسا شاید گاهی به مانعی برای پیشرفت علمی بدل می‌شد اما دقیقا در همان ایام و در سرزمین‌های اسلامی مسجد مرکز علم و علم‌آموزی و پیشرفت بود. به همین خاطر است که در همان ایام بزرگ‌ترین مراجع فقهی ما نظیر «شیخ بهائی» بزرگ‌ترین دانشمندان و ریاضیدانان و معماران و... عصر خود نیز بوده‌اند. در مطالب پیشین به این‌ اشاره کردم که اروپایی‌ها و مخصوصا انگلستان که از قدرت امپراتوری عثمانی در وحشت بودند چطور به این فکر افتادند که این قدرت را ریشه‌یابی کنند لذا با گسیل مامورانی به این نتیجه رسیدند که منشا این قدرت در دین اسلام نهفته است و هرگاه خطری جامعه مسلمانان را تهدید می‌کند و 
بر اساس آن حکم جهاد داده می‌شود همه مردانی که شرایط لازم را دارند به میدان می‌شتابند. پس بر این اساس چنان بی‌راه نیست اگر غربی‌ها به شدت خواهان سکولاریسم برای کشورهای مسلمان باشند.
 رابطه حجاب با فاکتور قدرت‌آفرینی
اما در مورد حجاب و پوشش باید گفت که مراکز پژوهشی و فکری غربی – صهیونیستی به خوبی به این نکته واقف هستند که مردانی شجاع و غیرتمند و وطن‌دوست و خانواده‌دوست از دامان چگونه مادرانی سر برمی‌آورند. لذا آنها به شدت خواهان این هستند که زنان را از جایگاه و مقام خویش خارج کنند. بر همین اساس است که مدل‌های زنانی که شکل و شمایل مردانه یافته‌اند و به کارهای مردانه می‌پردازند در رسانه‌ها و فیلم‌های غربی تبلیغ می‌شود. چرا که در این حالت زنان از جایگاه خویش خارج می‌شوند. چرا آنها به چنین کاری دست می‌زنند؟! مگر وظایف یک مادر و یک همسر وظایف کوچک و کم ارزشی است؟! البته این سخنان به هیچ عنوان به این معنا نیست که زنان فقط باید در خانه بمانند بلکه به این معناست که زنان در هنگام قرار گرفتن در جایگاه اجتماعی خویش نیز باید به عنوان یک زن و مادر و یا همسر در این جایگاه‌ها حاضر شوند چرا که این نقش‌ها بزرگ‌ترین نقش‌های دنیای ما است. آنها که می‌خواهند زنان را از جایگاه عظیم و سرنوشت‌سازشان خارج سازند در پی آن هستند تا این‌گونه تربیت نسل‌ها را خود به دست بگیرند. یکی از آن چیزهایی که زنان را از جایگاه و مرتبه عظیم‌شان خارج می‌سازد ایجاد تغییر و تحول در پوشش زنان است. اینکه صهیونیست‌ها به اعضای یک مذهب یهودی در مورد حجاب‌شان نیز سخت می‌گیرند به این خاطر است که زن مسلمان که در معرض هجوم فرهنگی قرار گرفته با دیدن تصاویر اعضای این مذهب ممکن است نسبت به پوشش و حجاب خود راسخ‌تر شود... در این باره حرف و سخن فراوان است 
که اگر حضرت دوست عمر و توفیقی داد در ایستگاه‌های بعدی به عرض می‌رسانم؛ تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
ادامه دارد