نفوذیهای ورزش (نکته ورزشی)
سرویس ورزشی-
با یک سنجش دقیق و ارزیابی واقعبینانه درباره ریز و درشت و نقاط مثبت و منفی ورزش ایران، جستوجوگر لاجرم به این واقعیت پی میبرد که این ورزش از حیث مدیریت کمیت، لنگی دارد و امور آن با روش «هرچه پیش آید، خوشآید» و «چو فردا شود، فکر فردا کنیم» و در یک کلام، «روزمرگی» اداره میشود. بنابراین طبیعی است که در چنین شیوه و شکل اداره و مدیریتی نباید هم اصولی مثل «آیندهنگری» و «برنامهریزی» و ابزاری مثل ابتکار و خلاقیت و... معنا و مفهومی عملی و عینی داشته باشد.
اگر گهگاهی چنین کلمات و عباراتی را هم از زبان مسئولان ارشد و غیر ارشد ورزش میشنویم، صرفا کلماتی است که فقط در مصاحبهها و سخنرانیها کاربرد دارند و زیاد هم نباید جدی گرفت و منتظر عینیت یافتن آنها در عرصه عمل بود. این در حالی است که در جهان پیشرفته امروز مدیریت و اداره امور شکلی کاملا علمی و تخصصی پیدا کرده و همه مقولات زندگی و امور اجتماعی- از جمله ورزش- زیر چتر چنین واقعیتی قرار گرفته و به شکل علمی و شیوههای کارآمد اداره و مدیریت میشود.
البته اینکه هدف و فلسفه ورزش و توسعه و پیشرفت آن در جهان چیست و آیا مثلا با معیارهای فرهنگی و یا ارزشهای اعتقادی همخوانی یا تضاد دارد، بحث دیگری است و پاسخ به آن مجال دیگری میطلبد. حرف در اینجا بر سر «روش» است و نه «بینش». حرف این است که در جهان امروز «علم» بر امور سیطره تام و تمام یافته و ورزش هم از این قاعده مستثنی نیست. حرف بر سر این است که در چنین شرایط و اوضاعی، ورزش ما خیلی از دنیا و کشورهای صاحب ورزش جا مانده و چنین اداره و مدیریتی نه در شأن زمانه و روزگار کنونی است و نه در خور ورزش مستعد و پرظرفیت ایران و دوستداران و فعالان و شاغلان در آن.
امروز ورزش ما- هم از حیث اداری و هم از نظر فرهنگی و اخلاقی و بالاخره از نظر فنی و کیفی- از مسائل و مشکلاتی لاینحل رنج میبرد که ورزش دنیا سالهاست راهحل آن را پیدا کرده و برای پیشرفت و بهبود امور، به قدر همت و مصلحت خود از آنها استفاده میکند ولی ما چون به دلایل مختلف و مصلحتهای ویرانگر شخصی و باندی، نخواسته و نمیخواهیم مشکلات را حل کنیم و با مسببان و ایجادکنندگان آن مقابله قاطع داشته باشیم، از این راهحلها استفاده نکرده و نمیکنیم و به طور طبیعی نه تنها مشکلی از مشکلات ورزش کم نمیشود بلکه هرچه میگذرد بر آن اضافه شده و جلوی راه پیشرفت ورزش را سد میکند و مانع از شتاب لازم و حرکت چابک و بالنده آن میشود و این بدترین نوع معامله و رفتاری است که میشود با یک ورزش مستعد- که از همه لحاظ برای بهتر و قویتر شدن آماده است- انجام داد.
این را همه به عنوان یک واقعیت اجتماعی (با درست و نادرست بودن آن کاری نداریم) به خوبی میدانیم که میلیونها نفر از دوستداران ورزش در گروههای سنی و جنسی و شغلی و طبقات مختلف اجتماعی (دانشگاهی، کارگری، کارمندی، فرهنگی و حتی سیاسی و دولتی) در سراسر کشور به دو تیم استقلال و پرسپولیس عاشقانه و خالصانه عشق میورزند، با این تیمها زندگی میکنند، با شادی آنها شادند و در شکست و ناکامیشان خود را سهیم و شریک میدانند. این را هم میدانیم که بسیاری از کشورها در همین منطقه و اطراف خودمان هستند که حسرت داشتن چنین تیمهای مردمی و پرطرفداری را میخورند و...
حال سؤال این است که مدیران و مسئولان ورزش ما- نه فقط حالا بلکه طی سالیان و رفت و آمد دولتهای مختلف- چه گام سازنده و مثبتی را در جهت احترام به عشق و علاقه مردم برای سروسامان دادن به این دو تیم برداشتهاند؟ اگر ما میگوییم ورزش مال مردم و در خدمت مردم است و ابزاری است در خدمت تربیت و پرورش آحاد جامعه خاصه جوانها، و بر این اساس حتی نگرش و بینش در کشورهای پیشرفته و عمدتا غربی را درباره ورزش قبول نداریم، برای این مردم، ورزشِ مردم و تیمهای مردمی چه کردهایم؟ اگر شما مسئولان مدعی هستید کاری برای آنها انجام دادهاید، پس چرا این دو تیم هنوز بر سر تایید مجوز حرفهای خود از آسیا مشکل دارند و مجوز یکی از آنها(استقلال) که از قدیمیترین باشگاههای ایران و آسیا است، صادر نشد؟ آیا با این ترک فعلها و دست دست کردنها و غلطکاریها میخواهید به مردم و جوانان مملکت خدمت کنید و ورزش را وسیلهای برای تربیت و پرورش جوانان و ارتقای فرهنگی جامعه قرار دهید؟!
واقعیت تلخ این است که در ورزش هم مثل بعضی از جاهای دیگر فاصله آنچه میگوییم با آنچه انجام میدهیم، بس بعید و عمیق است. یاد جملهای از استاد مطهری افتادیم که سالها پیش درباره این درد مهلک گفت و نوشت: «هر فردی و هر ملتی اگر از راهی بروند به مقصدی که در نهایت آن راه قرار گرفته است، میرسند ولی اگر به راهی نروند، انتظار رسیدن به مقصد آن راه را هم نباید داشته باشند»(آشنایی با قرآن، ص 138). به بیانی دیگر، مثلا ما یکسره داریم به طرف جنوب گرم حرکت میکنیم اما از شمال و دریا و جنگل و... حرف میزنیم و میگوییم که در آن مسیر قرار داریم. خوب، معلوم است که هرگز به شمال نمیرسیم. در ورزش هم حرفهای زیادی زده میشود- حرفهایی که رنگ و طعم پیشرفت و بهتر و قویتر شدن دارد- اما عملا برخلاف آنها عمل میکنیم و به جای سپردن کار دست کاردان و رعایت اصول مدیریتی همچون نظارت و شایستهسالاری و...، مدیران سفارشی و فاقد شناخت لازم از ورزش و حتی غریبه با اصول مدیریتی از سر و کول ورزش ما بالا میروند و در عمل مانع از پیشرفت و قویتر شدن آن میشویم!
بنابراین بار دیگر بر اساس وظیفه حرفهای و رسانهای که برعهده داریم تاکید میکنیم در نحوه اداره و مدیریت ورزش باید تجدید نظر اساسی صورت بگیرد. با این روالی که در پیش گرفتهایم و بر اساس آن چشم بر ناهنجاریهای فرهنگی و اخلاقی بستهایم و به نتیجهگرایی افراطی- آن هم اتفافی و نه بر اساس برنامه و تدبیر- دلخوش بوده و الکی خوشی پیشه کردهایم، این ورزش با همه استعدادهای انسانی و ظرفیتهای غنی مادی که دارد به جایی نخواهد رسید و نمیتواند به مطالبات و انتظارات به حق دوستداران و مردمی که خواهان سربلندی و پیشرفت کشورشان در همه حوزهها و عرصهها هستند پاسخ مناسب دهد.
در چنین اوضاع و احوالی تنها عناصر و جریانات فرصتطلب و منفعتجو و آویزان از ورزش منتفع میشوند(چنانکه حسابی شدهاند) و بدون اینکه برای انقلاب و مملکت و مردم و ارزشهای فرهنگی و باورهای اعتقادی و خون شهید و... کوچکترین احترام و حرمتی قائل باشند، با نفوذ در مسئولان و تاثیرگذاری بر تصمیمگیریهای آنان و یا رخنه در رسانههای فراگیری مثل رادیو و تلویزیون، مزورانه خط و ربط آن را به نفع خودشان و باند و همدستانشان تعیین میکنند- چنانکه تاثیرات رخنه و نفوذ این جریانات و عناصر نابکار را بر وضعیت ورزش خود مشاهده میکنیم- و این وضعیت تا زمانی ادامه دارد که مثل برخی از مدیران ورزش، از ترس و یا به دلیل نقطه ضعف داشتن، چشمهایمان را بر این واقعیات غیر قابل انکار و شلتاق و جولان دادن این افراد و باندهای نفوذی و مذبذب ببندیم...