kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۵۸۲۴
تاریخ انتشار : ۰۶ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۱:۱۷
حاشیه‌نگاری بر بیتی از حافظ 

همراهی عقل ­و ­عشق برای رهایی از آلودگی به آب

 
 
 
علی قربان‌نژاد
ما عوالم گوناگونی را طی کرده‌ایم تا اکنون به عالم ماده رسیده‌ایم. در مطالب پیشین به آن سبب که لازم بود تا در مورد «عهد الست» سخن بگویم در مورد آن عوالم ذکر مختصری رفت. به عوالمی که طی کرده‌ایم «عوالم پیشینی» و به عوالمی که زین پس طی می‌کنیم «عوالم پسینی» گفته می‌شود. 
ما در عوالم پیشینی در معرض معرفت شهودی قرار داشته‌ایم. اینها را که آن معرفت تا چه حدودی بوده و آیا دریافت آن برای ارواح مختلف متفاوت بوده نمی‌دانیم اما این‌اندازه می‌دانیم که بر اثر آن هنگامی که حق تعالی از همه ارواح می‌پرسد: «آیا من پروردگار شما نیستم؟!» همه ارواح در پاسخ می‌گویند: «بله تو پروردگار ما هستی»
پس از عالم «ذر» ارواح به عالم ماده وارد شده و می‌شوند. آنها در این مرحله کالبدی مادی خواهند داشت که همراه با آن به عالم ماده وارد می‌شوند. اراده خداوند بر این قرار گرفته که در این مرحله تمام آنچه در عوالم پیشینی کسب کرده‌ایم و حتی خود آن عوالم در ضمیر ما پنهان شده و به اصطلاح این دنیایی آنها را به یاد نداشته باشیم. شاید یکی از علت‌های آن این باشد که عالم ماده عرصه آزمایش و امتحان است.
با وجود این خداوند ما را در این دنیا و در این عرصه سخت امتحان و آزمایش تنها رها نکرده و امکان‌های مختلفی را در اختیار ما قرار داده است. این امکان‌ها عبارتند از: فطرت، پیامبران و رسولان، ائمه و اولیا و همچنین عقل و دل. در این ایستگاه از سلسله مطالب «حاشیه‌نگاری بر بیتی از حافظ» سر و کار ما هم با دل و هم با عقل است. و اما ابتدا آن بیت را با هم بخوانیم و در ادامه بحث را پی بگیریم:
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
در قرآن آیات قابل توجهی وجود دارد که ما را به سیر در زمین و تفکر در آفریدگان حق تعالی سفارش می‌کند. اگر در مصحف شریف چنین سفارش‌هایی وجود دارد پس حتما در تفکر در آفریدگان خداوند چیزی هست که می‌تواند دستگیر ما شود. فلاسفه پیش از ما کار را برای ما راحت کرده‌اند. آنها با دقت و تفکر در امور هستی استدلال‌هایی را برای اثبات وجود خداوند تنظیم کرده‌اند که یکی از مهم‌ترین آنها برهان علت و معلول است. البته این به معنای آن نیست که دیگر ما از تفکر در نظام هستی بی‌نیاز شده ایم. پس چنان‌که دستور خداوند است مومنان در این بحر عمیق بیش از دیگران غرقه می‌گردند تا به کشف قدرت بیکران خالق متعال بیش از پیش نایل آیند. 
نکته دیگر این است که ادیان توحیدی به مرور سیر تکامل را طی کرده‌اند تا به اسلام که آخرین و کامل‌ترین دین است رسیده‌ایم. البته خداوند حتما بر اینکه از همان ابتدا کامل‌ترین دین را عرضه کند قادر بوده اما به گمانم این نیز از مهربانی و رحمت اوست که خواسته آدمی پله به پله راه را طی کند و سپس انسان در عصر زندگی نبی مکرم اسلام(ص) به این مرتبه رسیده بود که امکان نزول آخرین کتاب آسمانی و دین آخر فراهم شده بود. 
در دین قبل از اسلام مواردی به وجود آمده بود که باید در دین واپسین اصلاح می‌شد. یکی از این موارد «رهبانیت» بود. رهبانیت به معنای کناره‌گیری است و منظور از آن ترک لذت‌های دنیا (حتی لذت‌های حلال) است و مطابق آن مسیحیانی که این طریق را برمی‌گزیدند از مسائلی مانند ازدواج و خوردن گوشت حذر می‌کردند و به کناره‌گیری از مردم و اجتماع پرداخته و وقت خویش را صرف عبادت و ذکر می‌کردند.
در میان صحابه رسول‌الله(ص) فردی جلیل‌القدر به نام «عثمان بن مظعون» (که رحمت و رضوان خدا بر او باد) وجود دارد. او صحابی مورد توجه رسول‌الله(ص) بودند که امیرالمومنین(ع) نیز به او بسیار علاقه‌مند بودند و وی را برادر خود نامیدند و حتی به یاد او نام یکی از فرزندانشان را عثمان گذاشت. زمانی که عثمان بن مظعون به سبب درگذشت فرزندش به کناره‌گیری از دنیا روی آورد پیامبر اکرم(ص) در نقلی او را از این کار بازداشتند که این خود گویای منع رهبانیت در اسلام است. پس از درگذشت عثمان بن مظعون، پیامبر اکرم(ص) پیشانی او را بوسیدند و فرمودند: «چه خوب پیشگامی است سلف ما عثمان بن مظعون». امام علی(ع) می‌فرمایند: چون دفنش کردند آن حضرت بر خاک قبرش آب پاشید و پارچه‌‌ای بر روی قبرش پهن کرد و او اولین کسی بود بر روی خاکش پارچه پهن کردند. سپس بر سر مزار عثمان زیاد‌گریست و فرمود: خوشا به حالت، دنیا تو را آلوده نکرد، و تو نیز به دنیا آلوده نشدى.»
البته رهبانیت در قرآن کریم نیز منع شده چنان‌که در آیه 27 از سوره حدید می‌فرماید: «آنها رهبانيتى را بدعت گذارده بودند كه ما بر آنها مقرر نداشته بوديم، گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حق آن را رعايت نكردند، لذا به آنهايى كه از اين گروه ايمان آوردند پاداش داديم، و بسيارى از آنان فاسقند و خارج از اطاعت پروردگار»
حال با آنچه گفته شد به بیت حافظ شیرازی باز گردیم. در بیت مورد نظر این واژگان را باید رمزگشایی کرد: «آشنایان» «ره عشق»، «بحر عمیق»، «غرقه شدن» «آلوده». «آشنا» در اشعار استاد اعظم حافظ شیرازی جایگاه ویژه‌ای دارد. یکی از معروف‌ترین ابیات در این مورد این بیت است:
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
آشنا در اشعار حافظ کسی است که از عشق و نیز منازل سیر و سلوک آگاه است. او از مسیر رسیدن به دوست با خبر است. آشنا در ذهن و زبان حافظ کسی است که همدرد است و اهل راز یعنی کسی که می‌توان با او اسرار مگو را گفت. در بیت مورد اشاره این متن نیز «آشنایان» در نسبت با «راه عشق» بیان گردیده‌اند. پس منظور کسانی هستند که دغدغه آنها رسیدن به حضرت دوست است آن هم از مسیر عشق.
حرکت نشانه زنده بودن و پویایی است و در مقابل آن سکون و ایستایی نشانه مرگ و عدم. حال به نظرم می‌توانیم خط را نماد حرکت و نقطه را نماد سکون و ایستایی بدانیم. با این وجود در بیت حافظ تقابلی زیبا میان راه و بحر (دریا) می‌توانیم بیابیم. راه مانند خط می‌تواند نماد زنده بودن و پویایی و حرکت باشد و بحر یا دریا مانند نقطه می‌تواند نماد سکون و ایستایی و عدم باشد. راه عشق حرکتی به سمتی جلو دارد اما فرو رفتن در بحر عمیق حرکتی به سمت پایین و قعر دارد. حالا باید ببینیم مراد از «بحر عمیق» در شعر حافظ چیست؟ بحر همان‌طور که می‌دانید به معنای دریاست و یکی از کلمات پرکاربرد عربی در ادبیات فارسی است که از فرط استعمال زیادش، اکثریت با معنای آن آشنا هستند. اینکه مابه ازای عبارت «بحر عمیق» چه چیزی هست یحتمل چندان دشوار نمی‌نماید و بیشتر مخاطبان به آن آگاه هستند. مراد از بحر عمیق همین عالم ماده است یا به عبارتی همین پایین‌ترین مرتبه در میان عوالم. ذکر این نکته بد نیست تا بدانیم که هر عالم نسبت به عالم مافوقش فیض کمتری از نور و معرفت شهودی و حقیقت برده و بدین منوال نیز هر عالم نسبت به عالم مادون خود فیض بیشتری از آن چیزهایی که گفته شد برده است. بنابراین یک عالم نسبت به عالم دون خویش روشن‌تر و حقیقی‌تر می‌نماید و نسبت به عالم مافوقش تاریک‌تر و مجازی تر...
بر این اساس عالم ماده که ما اکنون مسافر آن هستیم در میان عوالم دیگر از همه تاریک‌تر است و مجازی‌تر و نیز فیض کمتری به نسبت دیگر عوالم از معرفت حضرت باری تعالی برده است. خب اکنون به ترتیب با یادآوری آنچه در سطرهای بالا گفته شد آنها را با بیت حافظ شیرین سخن تطبیق دهیم. در نخستین سطرهای این نوشتار از عوالم پیشینی گفتم و اینکه به اراده پروردگار هر آنچه بر روح ما در عوالم پیشینی گذشته و هر آنچه از معرفت کسب کرده‌ایم مسکوت گذاشته می‌شود. عرض شد که این کار احتمالا به این منظور صورت می‌گیرد که این عالم عرصه امتحان و آزمایش است. حال هر فرد چگونه باید راهش را بیابد؟! همچنان که در سطرهای فوق گفته شد خداوند ابزارهایی در اختیار ما قرار داده از قبیل: فطرت و عقل. همچنین کتاب‌های آسمانی، پیامبران و امامانی را برای ما فرستاده است. 
گفته شد که در قرآن کریم بارها به اهل ایمان سفارش شده که در میان آفریدگان خداوند سیر کند و‌اندیشه را به کار بندد و از نظم و نظام موجود در عالم (از کوچک‌ترین جزء که اجزاء مولکول است تا بزرگ‌ترین‌ها که منظومه‌ها و کهکشان‌ها هستند) پی به قدرت آفریدگار خویش ببرد. همچنین گفته شد که رهبانیت و انزوا گزینی در اسلام منع شده به این معنا که به اهل ایمان سفارش شده که باید در اجتماع باشند و نه تنها این بلکه باید عنصری مفید و منفعت‌رسان برای جامعه باشند. پس «آشنایان ره عشق» که همان کسانی هستند که به شوق پیوستن به مبدا خویش مسیر سیر و سلوک را پیش گرفته‌اند اگرچه در سیر و سلوک به سوی پروردگار خویش هستند لکن به دنبال آن به قیمت عزلت گزینی نبوده‌اند. آشنایان ره عشق برای حرکت در راه عشق باید سبکبار باشند و کوله بارشان را با گناهان بسیار زیاد سنگین نکرده باشند ولی این سبکباری وقتی ارزش دارد که فرد در عین حال که در اجتماع و خانواده و خویشان و دوستانش است و به وظایف اجتماعی خویش عمل می‌کند آن را به دست آورده باشد.
دیگر اینکه آشنایان ره عشق برای یافتن جهت و مسیر یابی از عقل مدد می‌جویند و به این معنا در تمام وجوه آفرینش غرقه می‌شوند تا با کشفی علمی دلیل و برهانی دیگر بر وجود خالق متعال آورده باشند اما این جماعت برایشان علم مقصد و مقصود نیست که کارشان به آنجا کشیده شود که پرچم «پوزیتیویسم» و «ساینتیسم» و... برافرازند بلکه علم نیز آفریده‌ای از آفریدگان خداوند است که اهل ایمان از آن برای افزودن بر یقین خویش استفاده می‌کنند و زدودن تردید از دل مردمانی که میان کفر و ایمان مردد هستند. پس به این معنا هم اهل ایمان در بحر عمیق (در شئونات مختلف عالم ماده) غرق می‌شوند تا راز و رمزی را کشف کنند.
نکته بسیار جالب در این بیت حافظ مستتر است. اگر همیشه در ادبیات فارسی ما شاهد جدال عقل و مریدانش با عشق و ساکنانش بوده ایم اما در این بیت و در لایه‌های پنهانی آن گویی یک همکاری و یا یک تقسیم وظایف میان عقل و عشق می‌بینیم! آری برای غرقه شدن در بحر عمیق یا همان مظاهر عالم ماده به عقل نیاز است. یعنی اهل ایمان در غرقه شدن در این عالم مادی هدفی فرامادی دارند و از عقل برای اثبات نظم و نظام این عالم سود می‌جویند تا از این راه به قطعیت وجود ناظم عالم برسند و دیگران را نیز برسانند. پس از آنکه با عقل در مظاهر این عالم غور کردند سپس مسیر سیر و سلوک را به مدد عشق می‌آغازند.
نکته بسیار زیبای دیگری که در این بیت هست به کلمه «آب» بازمی گردد. خداوند در قرآن نیز می‌فرماید: «وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا» (یعنی از آسمان آبی پاک‌کننده فرو فرستادیم) و به جز این همواره آب مظهر پا کنندگی، آبادانی، رونق، زندگی، کشاورزی و... است. اما در بیت حافظ و برای اهل ایمان حتی همین آب هم آلوده‌کننده است. این می‌تواند دارای دو معنی باشد:
نخست اینکه مراد از آب همان مظاهر دنیای مادی است به این معنا که اهل ایمان شاید بیشتر از کسانی که خداناباور هستند تلاش و کار کنند اما فرق آنها با دیگران این است که آنها این کار و تلاش خود را و نیز سودی که از این کار و تلاش به دست می‌آورند وسیله‌ای می‌دانند برای جلب رضایت خداوند خویش لذا با حفظ تعادل آن را برای آسایش و راحتی خانواده و نیز برای کمک به نیازمندان و.... صرف می‌کنند اما برای دیگران هدف همان پول و سودی است که به دست می‌آید. دو دیگر آنکه آب که خود پاکیزه‌کننده است می‌تواند تمثیلی باشد از چیزهایی که روح ما را پاکیزه می‌گرداند مانند عبادت. سالک در مسیر سیر و سلوک ابتدا حجاب‌های ظلمانی را کنار می‌زند و سپس به حجاب‌های نورانی می‌رسد. به عبارتی عبادت نیز می‌تواند حجاب نورانی باشد که مراد از آن این است که سالک باید دلش را به مرتبه‌ای برساند که هیچ امیدی به عباداتش نبندد و افزوده شدن بر عبادت‌ها و کمیت و کیفیت آنها نباید او را نه به چیزی مطمئن سازد و نه همراه خویش امیدواری بیاورد. سالک را اگر اطمینانی هم به دل رخنه کرد باید از صفات بخشندگی و مهربانی و کریم بودن خالق باشد و امیدی اگر در جانش نشست به دستگیری او باشد. خلاصه آنکه این معنای دوم را حضرت استاد حافظ شیرازی در این مصراع به تمامی بیان کرده‌اند که
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
برای بیتی که در این ایستگاه منظور سخن بنده کمترین بود باز هم سخنان و کلماتی هست اما دریغ که این ستون را حوصله از این بیش نیست...