فضیلت باطنی عفت و عفاف از نگاه قـرآن
فرشته محیطی
عفت و عفاف، امری باطنی است که در رفتار اجتماعی به ویژه در ساحت مسائل جنسی و اقتصادی بیشترین نمود را دارد. از نظر قرآن، عفت، مرد و زن نمیشناسد، بلکه نوعی بازدارندگی نسبت به اموری است که ضد ارزشی و ناپسند است و انسان به طور فطری نسبت به آن کراهت میورزد و دوست ندارد بدان آلوده شود. صیانت انسان از آلودگی به اموری زشت و ناپسند و کریه، یک توان و قدرتی است که در انسان عفیف وجود دارد. بنابراین، تاکید قرآن و اسلام به عفت و عفاف به معنای کسب فضیلتی است که ساحت انسان را از آلودگی باز میدارد و نوعی قوه دفاعی در انسان ایجاد میکند. پس عفت و عفاف را باید از فضایلی دانست که حافظ امنیت و ارزشها در انسان است. این فضیلت باطنی دارای آثاری در رفتار و کردار فردی و اجتماعی عفیف است که برخی از آنها در ساحت اخلاق جنسی، برخی در ساحت اخلاق اجتماعی، برخی در ساحت اخلاق اقتصادی و مانند آنها خود را بروز میدهد.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزههای قرآن بر آن است تا حقیقت این فضیلت و آثار آن را تبیین کند.
فطرت عقلانی، خاستگاه عفاف و حیا و حجاب
واژگان سهگانه عفاف و حجاب و حیا امروزه یکی از پرکاربردترین واژگان در مباحث فرهنگی است که به ساحت سیاسی، فراتر از ساحت اجتماعی و حقوقی کشیده شده است؛ زیرا دشمنان سوگند خورده اسلام و ایمان، پس از آزمودن بسیاری از راهها جز شکست بهرهای نبردهاند؛ از این رو در یک جنگ ترکیبی و شناختی، طرح جدیدی را میآزمایند که در آن اخلاق جوانان را مد نظر قرار دادهاند؛ زیرا مردمی که اخلاق ندارند، دین ندارند؛ بنابراین، چنین مردمی، هیچ تعهد و التزام اجتماعی نسبت به چیزی ندارند تا مثلا برای فلسفه و سبک زندگی خاص تعهد و التزامی داشته باشند، تا چه رسد که برای آن بجنگند.
خروج از عقلانیت و اخلاق فطری چیزی جز بیدینی نیست؛ زیرا این فطرت است که اصول اخلاقی را میشناسد و بدان گرایش دارد و دینداری چیزی جز شناخت اصول اخلاقی و گرایش بدانها به عنوان ارزشها نیست. پس فلسفه زندگی و سبک زندگی یا همان دینداری در سایه عقلانیت فطری شکل میگیرد(طه، آیه 50؛ شمس، آیات 7 تا 10؛ روم، آیه 30؛ بقره، آیه 130)؛ از همین رو پیامبر(ص) تولد هر کودکی را قرین با اسلام میداند؛ زیرا اسلام چیزی جز اصول اخلاقی و ارزشی نیست که به نام «شریعت» شناخته میشود.
شکی نیست که وقتی گفته میشود: «من لا حیاء له لا دین له؛ کسی که حیا ندارد، دین ندارد» و یا وقتی گفته میشود: «هر جا عقل و حیا باشد، آنجا دین هست»، به این معنا است که دین اسلام چیزی جز تفصیل وحیانی و نقلی همان عقلانیت فطری نیست که حیا و اخلاق نخستین خروجی آن است.
بر این اساس در آموزههای قرآن، بر فضایلی چون عفت و حیا تاکید شده است؛ زیرا این فضایل که خاستگاه آن دین فطری عقلی است، نه تنها خود خاستگاه اموری دیگر از جمله عدالت، صداقت، شکر، ایمان، امانت، حجاب و مانند آنها است که امور معروف و پسندیده فردی و اجتماعی است، بلکه خاستگاه تقابل با اموری چون ظلم، دروغ، کفر، کفران، خیانت، و هر امر منکر و ناپسند فردی و اجتماعی است که انسان به طور فطری آن را زشت میداند و نسبت به آن کراهت و تنفر دارد.
حیای عرفی و حیای حقّی و حقوقی
از نظر قرآن، حیا در شخص موجب میشود تا در رفتار اجتماعی مراعات آداب و اموری را داشته باشد که آنها را زشت و زننده میداند و به عنوان امری ضد ارزشی و ناپسند از آن میگریزد و نسبت به آن کراهت دارد. از همین رو گاه در سایه حیاورزی و استحیاء از برخی از امور و رفتارها اجتناب میورزد تا امر پسندیده اجتماعی و معروف را به تمام کمال به کار گیرد. همین امر در رفتار دختر شعیب(ع) در مواجهه با حضرت موسی(ع) گزارش شده و خدا در قرآن او را بهخاطر حیاورزی ستوده است.(قصص، آیه 25)
در حقیقت حیا موجب میشود تا انسان اصولی را در گفتار و رفتار به کار گیرد که نوعی محدودیت را برایش به دنبال دارد و اینگونه خود را از آسیبهای فعلی و احتمالی صیانت و حفظ میکند تا متهم به امری خلاف آداب و رسوم و عرف اجتماعی نشود.
خدا در بیان احکام ملاحظه حیایی را نمیکند که حقیقت در پس آن نهان شود و حق و حقوقی از شخص تضییع شود. از این رو میفرماید که در بیان حق و حقوق پیامبر(ص) خدا حیا نمیورزد؛ زیرا عدم بیان حکم یا حقوق میتواند موجب تضییع حقوق شود و دیگرانی چون پیامبر(ص) اذیت شوند. بنابراین، در بیان حق نباید حیای عرفی را ملاحظه کرد و حق را فدای حیای عرفی کرد.(احزاب، آیه 53)
شاید برای بعضی بیان برخی از حقایق، دشوار باشد؛ زیرا آن را در شأن خود نمیبینند که آن را در شکل ساده یا حق بیان کنند، اما خدا این حیا را کنار میگذارد و حق را بیان میکند.(بقره، آیه 26)
به هر حال، حیا هر چند که لازم است تا در امور زندگی فردی و اجتماعی مراعات شود، ولی آنچه مهمتر و اساسیتر است، مراعات حق در همه احوال است؛ بنابراین، نباید حیا و مراعات آن موجب شود که شخص از حق به باطل گرایش یابد و اینگونه موجبات تضییع حق فراهم آید.
عفت و عفاف در زندگی اجتماعی
یکی از فضایل مهم و ارزشی انسانی، فضیلت عفت و عفاف است. عفت، مرد و زن نمیشناسد و میبایست آن را مراعات کرد. بر اساس آموزههای قرآن، دست کم سه موقعیت را میتوان برای عفاف و عفت مد نظر قرار داد که بسیار حیاتی و اساسی در سرنوشت انسان است. این موارد سهگانه عبارتند از:
1. عفت اقتصادی: عفت، امری باطنی و روانی است که با روحیه بزرگ منشی و عزت و کرامت انسانی هماهنگ است. خدا انسان را کریم آفریده است(اسراء، آیه 70) تا جایی که نه تنها توهین به خود را نمیپذیرد، بلکه کاری نمیکند تا زمینه وهن و اهانت به خودش فراهم شود. همین روحیه باطنی موجب میشود تا شخص عفیف در سایه عفاف باطنی، رویهای در زندگی پیش گیرد که او را در میان مردم کریم سازد و کرامت او صیانت شود. در ساحت اقتصادی که مهمترین و اساسیترین نیاز انسان بدان وابسته است؛ زیرا بدون اقتصاد نمیتواند به بقای خویش ادامه دهد و بقای اجتماع بلکه قوام آن به اقتصاد است(نساء، آیه 5)، شخص عفیف با آنکه ممکن است در سختی شدیدی قرار گیرد که زرد رو شود و پوستی بر استخوان باشد، اما هرگز به حکم کرامت و عفاف و عفت، دست نیاز به سوی دیگران دراز نمیکند و حق الهی خویش را از دیگران به عنوان فقیر طلب نمیکند؛ شدت عفت در این افراد مومن کریم تا جایی است که خدا از آن به «تعفف» یاد میکند. اینگونه است که با آنکه از رنگ رخسارش میتوان وضعیت فقر اقتصادی او را دانست، اما نه تنها ممکن است طلبی نداشته باشد، بلکه حتی در شرایط بحرانی نیز فقط درخواست خویش را بیان میکند، ولی چنان کریمانه میگذرد و هیچ اصراری نمیکند که گویی بینیاز است؛ زیرا عفیف به علت شدت تعفف مانند برخی از سائلان و گدایان پاپیچ نمیشود و به تعبیر قرآنی «الحاف» ندارد و همانند لحاف به دور دیگران نمیپیچد.(بقره، آیه 273) در حقیقت وقتی به ایناشخاص عفیف نگاه میشود، «رنگ رخسارشان خبر میدهد از سرّ درون»؛ زیرا نشانههایی در آنان است که بیانگر فقر آنان است، ولی به سبب عفت دست نیاز به سوی این و آن دراز نمیکنند و اگر چیزی بخواهند هیچ اصراری ندارند.(همان) همچنین از نظر قرآن، یکی از مشکلات اجتماعی، اموال یتیم است که تحت تصرف اولیای آنان قرار دارد. در این امر یکی از فریضههای الهی آن است که یتیمان مورد سرپرستی قرار گیرند و مال ایشان صیانت شود.(نساء، آیه 6) در این امر ممکن است کسی که عهدهدار امر یتیم است از مال ایشان برای خود یتیم استفاده کند، اما گاه ممکن است برای خویش اجرتی را بخواهد و از مال بردارد که اجرت و مزد سرپرستی است. از نظر قرآن، آنان که غنی و دارا هستند، تعفف ورزند و از روی عفت دست به مال یتیم به عنوان اجرت و مزد سرپرستی نزنند، هر چند که میتوانند از مال یتیم برای خود یتیم هزینه کنند.(همان) خدا در قرآن بهصراحت در این آیه فرمان میدهد که کسی که غنی است باید حتما عفت ورزد و استعفاف داشته باشد؛ اما فقیر میتواند به اندازه خورد و خوراک خویش و طبق عرف اجتماعی و معروف بهره گیرد.(همان)
2. عفت جنسی: یکی از مهمترین ساحتها در امر عفت، ساحت شهوت جنسی است. انسان به طور غریزی نیازهایی از جمله نیازهای جنسی دارد. نیازهای جنسی نباید سرکوب شود، اما یله و رها هم نباید باشد، بلکه باید با روشهای مناسب عقلی و عقلایی مهار و مدیریت شود. اصولا اموری چون غضب و شهوت برای کمال انسان ضروری است و خدا برای همین در انسان قرار داده است، اما لازم است تا این امور تحت تدبیر عقل قرار گیرد و از دایره افراط و تفریط دور بماند. از نظر قرآن، بسیاری از مردم در امور غضب و شهوت از حد اعتدال خارج میشوند. اینگونه است که یا رهبانیت پیشه میگیرند که در اسلام نیست(حدید، آیه 27) یا در مسائل جنسی به هرزهگرایی گرفتار میشوند تا جایی که گرفتار همجنسگرایی شده و به دایره مسرفین و اسراف میافتند؛ چنانکه قوم لوط گرفتار شدند.(ذاریات، آیه 34) مهمترین مشکل جنسی برای جوانانی پیش میآید که امکان ازدواج و زناشویی ندارند؛ هر چند که دیگران از خویشان و نظام اسلامی موظفند زمینه ازدواجشان را فراهم کنند، اما اگر به هر دلیلی امکان ازدواج فراهم نشد، باید عفت پیشه کنند تا از مشکلات و تبعات هرزگی جنسی در امان بمانند.(نور، آیات 32 و 33)
3. عفت پوششی: ساحت دیگری که خدا در آن به عفت اهتمام ورزیده و توجه داده، ساحت عفت پوششی است. هر چند که عفت پوششی در ساحت عفت جنسی تاثیر دارد، اما باید در این مورد به جنبه اجتماعی آن بیشتر توجه داشت؛ زیرا هدف از عفت پوششی آن است که اجتماع در امنیت روانی باشد. خدا در قرآن از زنانی که دیگر امیدی به ازدواج آنان به سبب سالمندی و کهولت نیست و کسی رغبت به آنان برای امر نکاح و زناشویی ندارد، فرمان میدهد که آنان بهتر است که حتی اگر امر جنسی و تمایلات جنسی نسبت به آنان نیست، ولی عفت پوششی را مراعات کنند؛ زیرا اینگونه رفتار اجتماعی «خیر» برای زنان است.(نور، آیه 60)
تبرج به معنای برجسازی و برجستهسازی اندامهای جنسی میتواند تحریک زا و محرک قوی جنسی باشد و مردان را به طمع اندازد تا جایی که موجبات اذیت و آزار زنان را فراهم آورد و مردان طمع کار به طمع بهرهگیری جنسی آنان را بیازارند و با متلک و رفتارهای دیگر آسیب روحی و روانی و حتی جسمی به آنان بزنند.(همان؛ احزاب، آیات 32 و 33 و 59) از نظر قرآن، پوشش مناسب که از آن به حجاب یاد میشود و همه بدن را میپوشاند، میتواند در تأمین امنیت مفید باشد و عفت پوششی را تحقق بخشد.(همان) بنابراین، خدا فرمان میدهد تا زنان برای تأمین عفت اجتماعی و جلوگیری از اذیت و آزار مردان، عفت پوششی را مراعات کنند.(همان) البته راهکارهای دیگری نیز برای تحقق عفت پوششی مطرح است که از جمله آنها میتوان به «غض البصر» اشاره کرد؛ به این معنا که مردان و زنان چشم فروهشته و به قول معروف «هیز» و «تیز» در صورت و قامت مردان و زنان ننگرند؛ زیرا چشم فروهشتن و عدم نگاه مستقیم بهاندام مرد و زن موجب میشود که دل نلغزد و عفت، همچنان بر اساس فطرت صیانت شود. از همین رو خدا به مردان و زنان فرمان میدهد تا «غض البصر» داشته و چشم بر نامحرمان فروهشتند؛ یعنی چشم را روی هم آورند که گویی شکل هشت گرفته است؛ نه پرانتز باز باشند و چشم را هفت کنند و تیز و هیز به جنس مخالف از نامحرمان بنگرند.(نور، آیات 30 و 31)