اسفندیار اسلحهای بزرگ
عزیزالله محمدی(امتدادجو)
«من واقعاً به حال این آدمهای بدبخت و بیچاره متاسفم و برایشان آرزوی شفای عاجل میکنم»
این یک جمله معترضه است که مرحوم، استاد اسفندیار قرهباغی در 30 آبان 1397 طی گفتوگو با رادیو ایران آن را برای کسانی که گفته بودند او در آمریکا زندگی میکند بهکار برد و این بار او نه تنها در مقام هنرمند، بلکه در مقام یک انسان آزاد و آزادیخواه به دفاع از آنچه اعتقاد قلبی به آن داشت برخاست.
فرهنگ و هنر دو واژه پیوسته به هم و البته، هنر در ذیل فرهنگ، آنچنانی تعریف میشوند که در هم تنیدگی خیلی از مفاهیم را هم میتوانیم در این تعاریف ببینیم؛ اما بهطور قطع هیچگاه شاید نتوانیم تعریف واحد و مشترکی از فرهنگ و هنر را به دست بیاوریم؛ای بسا که رسیدن به معنای واحد در این دو عرصه به هم پیوسته میتواند پایان گستردگی این دو مفهوم را رقم بزند که در آن صورت رشد و تعالی و ایجاد صورتهای گوناگون از فرهنگ و هنر وجود نخواهد داشت و دقیقا میشود- به دلیل انکار کلیت متغیرهای آنها که نشان زنده بودن فرهنگ و هنر هستند- مرگ این دو را نیز با پذیرش این دیدگاه اعلام کرد.
به تعبیر سادهتر یعنی، فرهنگ و هنر به تناسب هر جغرافیا و ذائقه ای، قابل تعمیم به هر کمیت و کیفیتی هستند و محدود ساختن این دو به تعریف واحد در یک جغرافیای خاص و یا ذائقه خاص، برابر است با رقم زدن مرگ یک مفهوم فرهنگی و هنری در یک جغرافیای دیگر که براساس ذائقه دیگر شکل گرفته است.
پس با این توصیف که فرهنگ و هنر را نمیتوان در مقیاس خطکش و حدود واندازه تعریف کرد و همواره فرهنگ و هنر وجودیتی پویا و زنده و قابل رشد و متغیر هستند، عناصر انسانی فعال و تاثیرگذار فرهنگی و هنری هر حوزه جغرافیایی را هم در طول تاریخ باید زنده بدانیم که بالطبع این عناصر تحت عنوان میراث فرهنگی معنوی و ملموس میتوانند در قامت میراث فرهنگی بشری و بینالمللی یا در یک جغرافیای محدود به فرهنگ خاص پذیرفته شوند. اسفندیار قرهباغی که نامی اساطیری و هیبتی پهلوانانه داشت از جمله آن شخصیتهایی است که قطعا با توجه به سوابق هنریاش و بهویژه با سرود «آمریکا،آمریکا، ننگ به نیرنگ تو» جزء میراث فرهنگی، هنری و انقلابی ما ایرانیان باقی خواهد ماند و این سرود که با شعری از مرحوم حمید سبزواری و از ساختههای احمد علی راغب است از حافظه تاریخی و از ذهن انقلابی اسلامی، هیچگاه خارج نخواهد شد.
قرهباغی که زاده کوچه قرهباغیهای پشت ساختمان معروف شهرداری تبریز و یا همان «ساعت گاباغی» (در زبان ترکی به معنی جلوی ساعت است، که در شهر تبریز محیط اطراف و مقابل ساختمان شهرداری، با توجه به وجود یک ساعت قدیمی و بزرگ به این نام شناخته میشود) است، به گفته خودش از طریق مادر بزرگش که همسر ستارخان بوده نَسَب از ستارخان برده و با این نسب، جای چه عجب! که او به معنای حقیقی و با شرح درد و فریاد تاریخ ایران، اپرا گونه مرگ بر آمریکا و ننگ بر او را سر ندهد.
اصالت نیز از آن واژههای پر طمطراق است؛ یعنی وقتی این واژه را کنار نسب و خانواده و ایل و تبار و خاندان میگذاریم به یکباره تاثیرگذاری و جلب توجه و برجستهسازی مسائل روانشناسی خانوادگی را ضریبی چند برابر میبخشیم که این موضوع قطعا صدق عینی با خانواده اسفندیار قرهباغی دارد. پدر او، قلی خان، هنرمندی طناز بود که در قهوهخانه یا کافههای یکی از محلههای معروف تبریز گذران عمر کرده و در روزگاری که رسانه و خبر و تبادل اطلاعات و پرده سینما و... هنوز رنگ جدی به خود نگرفته بودند با اجراهای هنریاش جزئی از تاریخ قهوه خانه تبریز به شمار میآید.
شرح تحصیلات اسفندیار قرهباغی در تردد ممتد میان تهران و تبریز تفسیر شده و مقاطع مختلف را که پشت سر گذاشت به اصل خود بازگشت و نهایتا هنر موسیقی را از هنرستان موسیقی تبریز ادامه داد و با عنوان معلم موسیقی به استخدام وزارت فرهنگ در یکی از مدارس کرمانشاه درآمد. او به حقیقت یک معلم و یک هنرمند بود و جلوههای علم آموزی متعهدانه، او را درسیر و سلوک و تربیت فرزندانش نیز میتوانیم ببینیم که آنها نیز چگونه و با چه اهداف و تعلقاتی گام بر عرصه هنر گذاشتهاند.
اسفندیار آواز و سرود ایران، خود و هنر خود را زود و خوب شناخت و بالعکس خیلی از کسانی که گام در این عرصه میگذارند سرگردان لحظهها و اتفاقها نبود. او به تناسب گرایش و علاقه و استعداد و پشتکار در سال 1348 به گروه اپرای تهران پیوست و طی فرآیند کسب مهارت بیشتر که در ایتالیا به دست آورد، مجددا تحت عنوان«سولیست باس اپرای تهران» ایفای نقشهای بسیار تاثیرگذاری را کرد و با ساز تخصصی ترومپت اپرا، موسیقی و هنر را زیبای روحانگیز بخشید.
هنر همواره جلوههای سمعی و بصری و معنایی متفاوتی میتواند بهخود بگیرد که قطعا ارزندهترین آنها در یاد و ذهن مردم میماند و واضح است که بهطور اجتناب ناپذیری هنر و وقایع جامعه متاثر از هم هستند.
انقلاب اسلامی ایران در سال 57 و وقایعی مثل تسخیر لانه جاسوسی آمریکای جنایتکار، نه تنها جزء تاریخ اجتماعی و ملی ایران عزیزمان هستند، بلکه این وقایع نقطه عطف بسیار نمایان و انگیزه خلق هنرهای ماندگاری نیز نزد هنرمندانی است که دل در گرو حق و حقانیت دارند و در دو راهی انتخاب مسیر حق و ناحق، جبهه حق را بر میگزینند و فارغ از هر گونه شماتتها و یا هجمههایی که از سوی جنود جبهه ناحق به سمتشان صورت میگیرد، دست به تولید هنر و محتوای ارزشی و متعهد به دین و میهن و ارزش میزنند و همین تعهد و ارزش، عاملی مضاعف برای شان و منزلت و جایگاه این هنرمندان، منهای اصل آن هنری است که برای جاودانگی اثر و خالق اثر خلق میکنند.
اسفندیار قرهباغی از انقلاب اسلامی ایران و وقایع آن خوب تاثیر گرفت و انصافا خوب هم بر جامعه تاثیر گذاشت؛ او علی رغم خیلی از هنرمندان پیش از انقلاب، میان ترک و یا ماندن در وطن، انقلابی بودن و انقلابی ماندن در وطن و ماندن در اصل آزادی و آزادگی را برگزید و علاوهبر اثر به یاد ماندنی «آمریکا، آمریکا، ننگ به نیرنگ تو»
آثار دیگری را نیز در واحد موسیقی سازمان صدا و سیما تولید کرد؛ از جمله آثار ماندگار و مطرح ایشان آهنگسازی سمفونیهای خلیجفارس و ارس و رهبری گروه کر تالار وحدت وگروه کر صدا و سیما است.
او عناوینی همچون رئیسمرکز سرود و آهنگهای انقلابی، رئیسکمیته آواز کلاسیک خانه موسیقی، مسئول موسیقی رادیو و نائب رئیسکانون هنرمندان ایران و... دارا بود که علاوهبر این عناوین، مطابق گفته خودش، همانند «اسلحه بزرگ» در مقابل بیگانگان، حدود 847 ترانه ملی را در قالبهای رزمی، میهنی و حماسی، بهویژه در زمان جنگ تحمیلی خوانده است. این حجم از رفتار تاثیرگذار هنری میتوانست از او برای ما یک اسطوره در هنر موسیقی بسازد که چنین نیز شد و او حالا یک اسطوره در تاریخ موسیقی انقلابی ایران است.
از دیگر جلوههای هنر متعهد و ارزشی و مقام استادی استاد قرهباغی، تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش شاگردانی است که باید بتوانند در مواقع لازم هنر مورد نیاز جامعه را تولید کنند.
در وقایع اخیر و آشوبهای خیابانی که طیف خاصی از سلبریتیها و یدککشان عنوان هنر نیز در آن ایفای نقش ضد میهنی داشتند، نیما نکیسا دروازهبان اسبق تیم ملی و هنرمند شهره عرصه موسیقی از جمله شاگردان نامدار استاد قرهباغی است که بیان حق و حقیقت و بصیرت خودش را به رخ کشید و برعکس بعضی از عنوان داران هنر، عملا تعلق خود به جبهه انقلاب اسلامی و ایران را با شفافیت و با صدای رسا اعلام کرد. از دیگر شاگردان نامدار اسفندیار قرهباغی، امیر تاجیک، حامی خندان، حمید غلامی، رامین مجلسی و... است که هر کدام آثار قابل اعتنایی را در عرصه موسیقی تولید و خلق کردهاند و عرصه هنر موسیقی وامدار تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش استاد قرهباغی است.
در خلال گفتوگوهای رسانهای و جرایدی مرحوم قرهباغی، اهمیت آموزش صحیح و دقیق موسیقی کاملا نمایان است و او که آموزش را با زمینه سلفژ و صداسازی آغاز کرده معتقد بود آموزش هنر موسیقی باید علمی باشد نه دیمی.
دکتر اسفندیار قرهباغی این چهره فاخر هنری ترکیب عرق ملی و صدا را زمینهساز ساخت اجرای موسیقی حماسی عنوان کرده بود و بارها اعلام کرد که اگر هم در مقاطعی به خارج از کشور رفته است به جهت کسب دانش روز موسیقی بوده و همواره عاشق این خاک و این مرز و بوم بوده و خون و جان خود را معادل وطن معرفی کرده. اعطای مدرک معادل دکترای آواز کلاسیک (درجه یک هنری) از وزارت فرهنگ و و ارشاد اسلامی به اسفندیار، اسلحه بزرگ در مقابل بیگانگان، موید این موضوع است که او از چهرههایی است که خود مرتبهای از هنر بوده و در واقع توانست به هنر و بهویژه به هنر موسیقی شخصیتی دیگر ببخشد.
سرود «خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی(ره) را نگهدار» از دیگر کارهای اسفندیار قرهباغی است که بهطور مشخص تعلقات و علقه او به انقلاب اسلامی و ارزشهای آن را نمایان میکند و وی را از ورطه کسانی که هنر را فقط دستآویز کسب لذت قرار داده بودند جدا ساخته و شناسنامه هنری او را به نام یک هنرمند حقیقی ایرانی زرین ساخته است.
استاد دکتر اسفندیار قرهباغی بعد از تحمل یک دوره بیماری، با کارنامهای درخشان در حوزه هنر موسیقی و کمال انسانی، در شانزده آذر 1401 دیده از جهان فروبست و صدا و آواز حق جو و انقلابی خودش را برای ما و برای تاریخ این مرز بوم بهعنوان یک میراث فرهنگی و هنری ملموس و معنوی به جا گذاشت.