بازگشت به خویشتنِ منفعل!
امیرحسن اوصالی
یکی از مباحثی که در فضای هنری و سینمایی ایران مغفول مانده است یقینا مختصات و ملزومات سینمای دینی است که فیلمساز چگونه میتواند هم دین خود را به فرم هنری ادا بکند و هم در اکران، رشد و تعالی گزارههای دینی دچار شعارزدگی و محتوازدگی نشود.
البته این موضوع پیشمقدمهای نیز نیاز دارد که من نامش را «مسئلهمحوری» میگذارم.متاسفانه آنچه در دهه اخیر در سینمای ایران مشاهده میشود یک لودگی و ابتذال در عنوان مسئله و چگونگی پرداخت آن است. برای مثال اگر فیلم «قصیده گاو سفید» را مشاهده کرده باشید، میبینید که فیلمساز چگونه مسئله اعدام را به ابتذال کشانده و در پرداخت آن نیز آنچنان الکن عمل کرده است که فیلم به اثر ماقبل ابتذال تبدیل شده است. من معتقدم اگر یک فیلمساز قصه و روایت درسی از مسئله خود داشته باشد یقینا موافق و مخالف اثر را پای میز گفتوگو میکشاند و مسئله را به یک گفتمان تبدیل میکند، نه یک عقدهگشایی حزبی سیاسی. پس نمیتوان ادعا نمود که نگین مفقوده انگشتر سینمای ایران در وهله اول همین مسئلهمحوری است. زیرا اگر الگوی سینما را با عنوان اکران اندیشه در قالب فرم بدانیم، چنانکه مسئلهای نداشته باشیم، یقینا قصه سرپایی نیز برای روایت نخواهیم داشت و البته هر مسئلهای نیز قابلیت قصه شدن را ندارد؛ این را میتوان در ژانر کمدی پنج، شش سال اخیر مشاهده کرد. و متاسفانه نیز پرفروش بودن آثاری چون آینه بغل، هزارپا و... که بدون هیچ مسئله، ابتذال و ادبیات رکیک را به تصویر میکشند خبر از مرگ اندیشه و مسئلهمحوری در فیلمساز و مخاطب را میدهد که وقتی بعد از گذشت چندین دهه از تاریخ سینمای ایران هنوز با سینمای طنز، ذیل مسئله درست و دقیق فاصله بسیاری داریم.
با این مقدمه اگر فیلمسازی هم دغدغه «مسئلهمحوری» را داشته باشد و هم به فرم کشیدن گزارههای دینی در سینما را، یقینا میتواند آثار فاخر در سینما از خود باقی بگذارد... حاتمیکیا، دهنمکی، شعیبی و... را میتوان از فیلمسازانی دانست که در این دهههای اخیر دغدغه داشتهاند در این موضوع و در راستای آن تلاش کردهاند.
در همین راستا «بهروز شعیبی» که مقداری از مسئلهمحوری و دغدغهاش در سینمای دینی را در «روز بلوا» و مجموعه تلویزیونی «پردهنشین» مشاهده کردیم، اینبار مسئله «خاک و ایراندوستی» را اصل در موضوع خود قرار داده و روایتی از آن خلق کرده است.
«بدون قرار قبلی» آخرین ساخته شعیبی است که داستان دختری به نام «یاسمین» با بازی پگاه آهنگرانی است که ۳۰ سال از عمر خود را در فرنگ گذرانده و چون خبر فوت پدرش را از وکیلش شنیده است به ایران بازمیگردد و دچار تحولاتی در زندگی میشود.
دوربین شعیبی با نمای باز خاک و مناطقی تاریخی را نشان میدهد و جنازهای که روی زمین دراز کشیده است. کات میخورد و دوربین یک محیط بسته را نشان میدهد که یاسمین در حال نجات دادن بیمار است. این اولین باگی است که شعیبی در همان ابتدای فیلم در ذهن مخاطب بارگذاری میکند و همین آشناییزدایی از میزانسنهای قصه است که سؤالات متعددی را در ذهن مخاطب ایجاد میکند. او خاک خود را بانمایی باز و خاک فرنگ را بانمایی بسته به قاب میکشد و مخاطب دقیقا نمیداند یاسمین چرا آنجاست؟ پسرش الکس چرا بیمار است؟ همسرش چرا آنها را ترک کرده است؟ و... هزاران سؤال بیجواب دیگر که روند علی- معلولی قصه و روایت را زیر سؤال میبرد. انگار اینگونه روایت همان ردپای فیلمساز است که میخواهد صغری و کبرای خود را بچیند و آن نتیجه مطلوب خود را بگیرد.
بار اصلی فیلم روی دوش یاسمین است که انصافا بازی درخشانی از خود به جای گذاشته است، اما الهام کردا که در نقش دخترخاله یاسمین و امین میری که همسر دخترخاله است، گاهی با عدم کنترل در لهجه مشهدی، نقش خود را وا میدهند و مکمل خوبی برای نقش ایجاد نمیکنند. صابر ابر نیز با بازی کوتاهی که دارد بهخوبی توانسته نقش وکیل را بازی بکند و مابقی بار درام قصه بر دوش مصطفی زمانی که مهندس و شاگرد پدر یاسمین است افتاده است که از او نقش متوسطی میبینیم که همان زمانی آثار قبلی است.
شعیبی با تیمی که از بازیگران خوب و باتجربه ساخته است مخاطب را پای فیلم خود نگه میدارد، اما موضوعی که مخاطب را آزار میدهد، بیطرفی و انفعال شعیبی در پرداخت قصه است که تلاش میکند اثر رنگ و بوی سیاسی به خود نگیرد که این درجای خود خوب و هم بد است.
خوب است چون میتواند تمامی اقشار جامعه را با فیلم همراه کرده و آنها را راضی از سینما بیرون ببرد و بد است چون مسئله ایران نمیتواند غیرسیاسی باشد! فیلم میزانسنی رها و بیطرف دارد که ذهن مخاطب را درگیر نمیکند و بلافاصله بعد از اتمامش همانجا دفن میشود و جریانی ایجاد نمیکند! پلانهایی که در مشهد مقدس نیز گرفته شده تنها بار دراماتیک و ایرانیزه فیلم را افزایش داده است ولاغیر و توانسته است نماهنگطوری بشود برای ایام مربوطه در صداوسیما. شعیبی توانسته است گزارههای دینی را در قاب فرم دربیاورد اما در پرداخت آن لنگ میزند و مشکل اساس و کندی روایت قصه نیز از همین انفعال و عدم پرداخت صحیح نشأت گرفته است.