ولادت امامزمان(عج) و شبهه مخالفان
مهدی پیشوایی
برخی فرق اسلامی معتقدند امامزمان(عج) هنوز متولد نشده است، از این رو میگویند چه دلیل تاریخی وجود دارد که آن حضرت به دنیا آمده؟ آیا کسی آن حضرت را دیده؟ آیا روایت معتبری در این موجود است؟
در پاسخ باید گفت: برخی فرق اسلامی میگویند: «سیولد؛ (مهدی) در آینده متولد خواهد شد»، ولی به اتفاق علمای شیعه، حضرت متولد شده است. حتی عدهای از علمای اهل سنت تولد آن حضرت را ذکر کردهاند، یعنی تولد فرزند پسری برای امامحسن عسکری(ع) را نقل کردهاند، ولی او را آن مهدی موعود ندانسته و گفتهاند: اسم پدر حضرت مهدی، اسم پدر رسولا... یعنی عبدالله است و چون نام پدر حضرت مهدی(ع) حسن است، فرزندی که برای حسن عسکری متولد شده، مهدی نیست. مستند این ادعا روایتی است که در بعضی منابع حدیثی اهل سنت، درباره ویژگیهای حضرت مهدی از قول پیامبر چنین آمده است: «یواطی، اسمه اسمی و اسم أبیه اسم أبی... (1)؛ یعنی نام او (مهدی) نام من و نام پدرش نام پدر من خواهد بود». قرائنی در دست است که نشان میدهد جمله اخیر یعنی «نام پدرش نام پدر من خواهد بود»، عمداً یا اشتباهاً از طرف راوی به کلام پیامبر افزوده شده است و در گفتار آن حضرت فقط جمله «نام او نام من است» وجود داشته است. حافظ گنجی شافعی در اینباره میگوید: ترمذی(2)
این حدیث را نقل کرده، ولی جمله اخیر در ن نیست. (3)
احمدبن حنبل نیز که دارای قدرت و ضبط و دقت بوده، این حدیث را در چند جا از «مسند» خود نقل کرده، ولی جمله اخیر در آنها نیست. (4) گنجی اضافه میکند: در اکثر روایاتی که حافظان حدیث و محدثان مورد وثوق اهل سنت در اینباره نقل کردهاند، جمله اخیر نیست. فقط در حدیثی که شخصی به نام زائده از عاصم نقل کرده، این جمله را به چشم میخورد و چون زائده، چیزهائی از خود به حدیث اضافه میکرده است، نقل او اعتباری ندارد. گواه این معنا، این است که راوی این حدیث، شخصی به نام عاصم است و حافظ ابونعیم در کتاب مناقبالمهدی سی و یک نفر از راویان این حدیث را نام برده که همگی آن را از عاصم شنیدهاند و در هیچ کدام جمله اخیر نیست. فقط در نقل زائده این جمله به چشم میخورد که طبعاً در مقابل آن همه روایات، فاقد اعتبار است. (5)
در مورد رویت آن حضرت، یادآوری میکنیم که در کتابهای تاریخ و حدیث، از افرادی متعددی نام برده شده است که آن حضرت را هنگام تولد یا زمان کودکی مشاهده کردهاند. مثلا عمه حضرت مهدی(ع) یعنی حکیمه خاتون خواهر مکرمه امام عسکری(ع) شاهد تولد آن نوزاد بوده و به حکم اینکه زن بوده و به مادر حضرت مهدی(ع) موقع زایمان کمک میکرده، خودش صحنه تولد را گزارش کرده است. (6) از این گذشته، افراد متعدد و مختلفی، او را در بدو تولد یا در خردسالی مشاهده کردهاند که به عنوان نمونه، ده مورد را ذکر میکنیم:
1- گزارش شاهدی از لحظه تولد آن حضرت(ع)
ابوعلی خیزرانی از خادمهای که او را به امام عسکری(ع) اهدا کرده بود، نقل میکند که میگفت: هنگام تولد حضرت مهدی دیده است که نوری از او (مهدی) به سوی آسمان درخشید. (7)
2- مژده تولد حضرت مهدی(ع)
شیخ صدوق(ره) به سند خود از حسنبن منذر نقل کرده است که گفت: روزی حمزهًْ بنابیالفتح نزدم آمد و گفت: مژده که شب گذشته در خانه ابومحمد (امام عسکری) نوزادی به دنیا آمد،ولی امام دستور داد ولادت او را پنهان نگه دارند! گفتم: نام نوزاد چیست؟ گفت: نامش محمد است. (8)
3- تبریک امام حسن عسکری(ع) به مناسبت تولد حضرت مهدی(ع)
شخصی به نام حسنبن حسن علوی میگوید: در سامرا به حضور امام حسن عسکری(ع) رسیدم و به مناسبت تولد حضرت صاحبالزمان به او تبریک گفتم. (9)
4- عقیقه برای نوزاد فرخنده
محمدبن ابراهیم کوفی میگوید: امام عسکری(ع) برای یکی از شیعیان خود گوسفند ذبح شدهای فرستاد و پیام داد که این، عقیقه فرزندم محمد(ع) است. (10)
همچنین محمدبن عثمان بن سعید که بعد از پدرش، نایب حضرت مهدی(ع) شد، میگوید: وقتی که آقا(حضرت مهدی) متولد شد، امام عسکری(ع) به عثمان بن سعید(از یاران مخصوص امام عسکری که بعدها نایب اول حضرت مهدی شد)، پیام فرستاد و او را به حضور طلبید و فرمود: فرزند ما متولد شد، ده هزار رطل (11) نان و ده هزار رطل گوشت به حساب من میان بنیهاشم تقسیم کن و چند راس گوسفند هم برای او عقیقه کن. (12)
5- معرفی حضرت مهدی روز سوم تولد، به یاران امام عسکری(ع)
ابوغانم خادم امام عسکری(ع) میگوید: برای ابومحمد(امام عسکری) فرزندی به دنیا آمد، نام او را محمد نهاد و روز سوم او را به اصحاب خود نشان داد و فرمود:«این کودک بعد از من امام شما و جانشین من خواهد بود. این همان قائم است که مردم برای ظهور او انتظار میکشند و هنگامی که جهان پر از ظلم و بیعدالتی شود، آشکار میشود و جهان را پر از عدل و داد میکند.» (13)
6- دیدار استثنایی
طبق روایت کلینی، یکی از مردم فارس(ایران) میگوید: به منظور خدمتگزاری، در سامرا به خدمت ابیمحمد(امام عسکری) رسیدم، حضرت پس از احوالپرسی و اطلاع از قصد و نیت من، فرمود: در همین خانه باش. من در همانجا اقامت کردم و همراه خدمتگزاران امام به بازار رفته، آذوقه و سایر لوازم منزل را خریداری میکردم و هر وقت فقط مردان در منزل بودند، بدون اجازه وارد میشدم روزی بدون اجازه وارد اتاق شدم، صدای حرکتی شنیدم، امام فرمود: حرکت مکن و همانجا باش، جرئت نداشتم برگردم یا وارد شوم. در این هنگام کنیزی آمد که چیزی در دست داشت و لای پارچهای پوشانده بود، امام مرا صدا زد و فرمود: وارد شو، من وارد شدم، آنگاه حضرت، کنیز را صدا زد و فرمود: بیا و پارچه از روی آنچه در دست داری بردار. وقتی که روی او را باز کرد، دیدم بچهای است که صورتش میدرخشد و حدود دو ساله به نظر میرسد. آنگاه حضرت فرمود: این است امام شما، سپس به کنیز فرمود: او را ببر، پس از آن، او را تا هنگام رحلت امام عسکری(ع) ندیدم. (14)
7- دیدار مرد اهوازی
کلینی به سند خود نقل میکند که عمروالاهوازی میگوید: ابومحمد(امام عسکری) فرزندش را به من نشان داد و فرمود: این امام شما است. (15) نظیر این گزارش را کلینی از ظریف، خادم امامعسکری(ع) نیز نقل میکند که آن خادم، حضرت مهدی را دیده است.(16)
8. دیدار محرمانه
احمد بناسحاق (یکی از بزرگان شیعه) میگوید) محضر امام عسکری(ع) شرفیاب شدم تا در مورد امام بعد از او سوال کنم، ولی پیش از آنکه سخنی بگویم، امام فرمود:
«ای احمد، خداوند از آن زمانی که آدم را آفریده، زمین را از حجت خود خالی نگذاشته است و تا قیامت نیز خالی نخواهد گذاشت. به برکت وجود حجت خدا، بلا از زمین برداشته میشود و به برکت او باران میبارد و برکات از زمین بیرون میآید».
پرسیدم: ای پسر رسول خدا، امام و جانشین پس از شما چیست؟ حضرت با شتاب به درون خانه رفت و بازگشت، در حالی که پسر سهسالهای که صورتش مانند ماه میدرخشید بر دوش داشت، فرمود:
«ای احمد بن اسحاق، اگر نزد خداوند و حجتهای او گرامی نبودی، این پسر را به تو نشان نمیدادم، او همنام و همکنیه رسول خدا است و کسی است که زمین را پر از عدل و داد میکند، همانگونه که از ظلم و جور پر شده باشد.(17)
9. دیدار گروه چهل نفری
علی بن بلال، احمد بن هلال، محمد بن معاویه بن حکیم و حسن بن ایوب بن نوح (که از بزرگان شیعه بودند) میگویند: ما برای پرسش درباره امام بعدی، به محضر امام عسکری(ع) رسیدیم. در مجلس آن حضرت چهل نفر حضور داشتند عثمان بن سعید عمری ( یکی از وکلای بعدی امام زمان) به پا خاست و عرض کرد: میخواهم از موضوعی سوال کنم که درباره آن از من داناتری. امام فرمود: «بنشین».
عثمان با ناراحتی خواست از مجلس خارج شود، حضرت فرمود: هیچکس از مجلس بیرون نرود، کسی بیرون نرفت و مدتی گذشت، در این هنگام امام، عثمان را صدا کرد، او به پا خاست، حضرت فرمود:
«میخواهید به شما بگویم که برای چه به اینجا آمدهاید؟»
همه گفتند: بفرمایید
حضرت فرمود: «آمدهاید که از حجت و امام پس از من بپرسید».
گفتند: بلی. در این هنگام پسری نورانی همچون پاره ماه که شبیهترین مردم به امام عسکری(ع) بود، وارد مجلس شد، حضرت با اشاره با او، فرمود:
«این؛ امام شما بعد از من و جانشین من در میان شما است. فرمان او را اطاعت کنید و پس از من اختلاف نکنید که در این صورت هلاک میشوید و دینتان تباه میگردد.» (18)
10. نوزادی به درخشندگی ماه شب چهاردهم
ابوهارون (یکی از شیعیان) میگوید: صاحبالزمان را دیدم، چنان نورانی بود که گویی ماه شب چهاردهم است. (19)
* از مکتب اسلام شماره 705
_____________
1- ابیداود، سننابی داوود، چ4، ص 106، ابنحماد، الفتن و الملاحم، کتاب المهدی، حدیث 4282، سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 272.
2- محمدبنعیسی بن سوره ترمذی متوفای 279 هجری، مولف یکی از شش کتاب مشهور معتبر اهل سنت است.
3- متن حدیث چنین است: «قال رسولالله (ص): لاتذهب الدنیا حتی تملک العرب رجل من اهل بیتی یواطیء اسمه اسمی» (ترمذی، سنن، ج4، ص 505، باب 53 (ما جاء فیالمهدی)، ح 2231- 2230).
4- ر.ک: احمد بن حنبل، مسند احمد،ج 1، ص 448.
5- صافی منتخبالاثر، ص 231- 235، فقیه ایمانی، موسوعهًْ الامام المهدی، ج 1، ص 13-16.
6- صدوق، کمالالدین و تمامالنعمهًْ، ج 2، ص 425.
7- این موارد از کتاب «امام مهدی حقیقتی تابناک»، نوشته مرتضی ترابی، ص 236- 233) نقل میشود.
8- صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 432، ح 11.
9- شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 434، طوسی، الغیبه، ص 138.
10- عقیقه یکی از سنتهای اسلامی است که طبق آن پس از تولد نوزاد، والدین او قربانی کرده، گوشت آن را به گروهی از مردم میدهند. آداب عقیقه در منابع فقهی ذکر شده است.
11- رطل؛ از اوزان آن عصر بود.
12- صدوق، کمالالدین، ج 2، باب 42، ص 432، ح 6.
13- شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، باب 42، ص 431، ح 8.
14- طوسی، الغیبه، ص 140.
15 و 16- کلینی، الاصول من الکافی، ج 17 ص 332.
17. صدوق، کمالالدین، ج 2، باب 38، ص 384 ح 1.
18. همان، ج 2 ص 435 (به اختصار)، طوسی، الغیبه، ص 217.
19. صدوق، کمالالدین، ج 2 باب 43، ص 434، ح 1.