kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۲۴۰۷
تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱۴۰۰ - ۲۰:۰۵

یک شهید، یک خاطره

 

كمك
مریم عرفانیان
خودش بزرگشان كرده بود و خيلي به آنها علاقه داشت. هر روز آب و علوفه‌شان مي‌داد، تر و خشكان مي‌كرد و آنها نيز عجيب دلبسته سیدابراهيم شده بودند!
***
براي تمام كردن ساخت خانه به پول احتياج داشتم. ناراحتي‌ام را كه ديد بي‌هيچ درنگي همه گوسفندها را فروخت. با خوشحالي سي‌هزار تومان پول به دستم داد و گفت: «خودم هم در ساخت خونه كمكت مي‌كنم برادر.»
پول را گرفتم؛ آستين‌هايش را بالا زد و مشغول كار شد. بعد از آن روز هيچ‌وقت در مورد گوسفندهايش حرفي نزد.
خاطره‌ای از شهید سید ابراهیم آل‌نبی
راوي: سيد علي آل‌نبي، برادر شهيد