تجربهای جستوجوگرانه
محمدرضا محقق
واقعه عاشورا با همه وفاداریها به اصل واقعیت و بیهیچ کمی و فزونی بر آن، رخدادی کاملا دراماتیک است و طرفه آنکه این دراماتیک بودن مبتنی بر تراژدی، حماسه، عاطفه، عشق، وفاداری، نقطه عطف، گرهافکنی و گرهگشایی، ساختارهای پردهای، تحول و حرکت در دو طیف مسیر مثبت و منفی است. یعنی عاشورا کاملا دراماتیک، مبتنی بر گونهشناسی، با طیفی از آدمهای نورانی و تاریک و خاکستری است که در نهایت به سپیدی یا سیاهی مطلق میپیوندند.
شاخصهای دراماتیک عاشورا برای سینما
اما جلوههای دراماتیک عاشورا از چند منظر و در چند ساحت شکل میگیرد. انسانهایی که در این واقعه مدخلیتی دارند، از قطبهای متخالف و اجزاء متخاصمی تشکیل شدهاند که سری در سپیدی و سری دیگر در سیاهی دارند. امتداد افق نقشآفرینی اینان از ادب و متانت حربن یزید ریاحی گرفته تا شقاوت شمربن ذیالجوشن و از شکیبایی و صبر حیرتآور عقیله بنیهاشم گرفته تا رشادت و جوانمردی ابوالفضل و از شور و مستی عارفانه یاران حسین(ع) گرفته تا سبعیت و تاریکی و فرومایگی عمرسعد و یارانش ادامه دارد. اساسا آفرینندگان این روز بزرگ در دو میدان سیاهی و سپیدی و خوبی و بدی شکل میگیرند و
قد میکشند و تاریخ میسازند و البته گروهی از سپیدی به سیاهی و از سیاهی به سپیدی میگروند و دیگرگون میشوند. آنسان که حر به عنوان اولین سد راه حماسه، شروع شقاوت را میآراید اما به بزرگی و شهادت نائل میشود یا شمر که خود زمانی سردار جنگآور لشگر علیبن ابیطالب (ع) بوده است، به آن درجه از شقاوت و وقاحت و پستی فرو میرود که سر امام را با لبان تشنه از قفا میبرد.
عجبا! تمام درسآموزیهای فیلمنامه نگاری کلاسیک در عین امتزاج تصویرپردازیها و ریزهکاریهای مدرن و جلوههای زیبایی سترگ و تکان دهنده حقیقت عشق، در عاشورا و کربلا، به منصهظهوری ناب میرسد. حرکت شخصیتها از سیاهی به سپیدی و از سپیدی به سیاهی، نقاط عطف، پردههای اول و دوم و سوم، گرهها و گشایشها و... پایانبندی خونرنگ و امیدبخش و... آغازی دیگر به حماسهای و صدایی که، این تنها صداست که میماند. مجموعه منتظمی از شخصیتها و وقایع که در کالبدی پرتلاطم و خونرنگ و حیرت آور، تکان دهندهترین صحنه عالم را پدید آورد و ماندگارترین شد.
دراماتیزه کردن وقایع و آدمها در حادثه عاشورا، برگرفته از الهامات معنوی و وجوه استعاری و عرفانی و به ویژه شهودی که در این آوردگاه تاریخی
جابه جا، خود را مینمایاند پیش و بیش از هر چیز دیگری
نیازمند تدقیق و تمرکز بر اصالت این حرکت عمیقا دینی است. داستان عاشورا در کشاکش میان دو منبع نور و ظلمت و تردید و ترددی که دیگران در میانه این دو مرز آدمیت و حیوانیت، تجربه میکنند، شکل میگیرد و به ظهور و بروز میرسد.
با در نظرداشت این نکته که در عاشورا، همه چیز در اوج زیبایی است و کمال، چه از منظر آزادگی و رشادت و پاکی و جانبازی و صبر و استقامت و بندگی و چه از جانب شر و تاریکی و سبعیت و ددمنشی و بیچارگی و حتی در لایههایی پرابهام و ایهام و از منظری مردمشناختی، تصویر روانشناسانهای که از مردم عبرت دهنده کوفه در پیشگاه تاریخ انسانیت، پدید آمد، نوعی استثنایی از تردید و بیرمقی و نامردمی در قامت این جماعت سفلهپرور دون همت که در همه اقطار زمان معروف و مشهور به بیوفاییاند شاهدیم که با هزاران نامه و دعوت به قیام و یاوری، آنگونه شرمآور و سرد و عاری از شور و شعور و شرف، امام (ع) را تنها گذاردند.
و به راستی عاشورا در ساحتهای مختلف و متنوعش، استثنایی و تکان دهنده است و این منبع غنی و سرشار، میدان وسیع و پرحاصلی است برای آنان که با سوز و سودای حسینی و مسلح به غنای بصری و فهم سینمایی، به بازپردازش تجربیات خود از این امر قدسی میپردازند.وجوه دراماتیک حادثه عاشورا را تنها در افق این حماسه عاشقانه و سترگ میتوان ردیابی کرد. شخصیتهای برجستهای که در این واقعه تمام همت خود را برای به بار نشاندن تصویری روشن و ماندنی از اوجگیری وجوه ایمانی- انسانی خویش به کار بستند هر یک گنجینهای از زیباییهای هنرمندانهاند. شهادت که به گفته پیر جماران، هنر مردان خداست، آخرین تصویرپردازی این دردانههای وجود است که پایانبندی سبز و سرخ را برای روایت فتح خویش انتخاب کردند. در طول تاریخ، آنچه ماحصل تلاش و تدقیق مورخین بوده در چالشی قابل تامل با آنچه عارفان و شاعران و صاحبان طریقت و دیگر علما در نشئهها و نحلههای فکری و قالبهای اندیشگی دیگر پیموده و نمودهاند، مصافی طولانی و گاه فرساینده پدید آورده است. واقعه عاشورا هم با تمام مختصات و منویاتش و از جمله در ساحت وجوه دراماتیکش، از این مقوله مستثنی نبوده بلکه بیش و پیش از هر واقعه دیگری در طول تاریخ - حداقل تاریخ شیعه - آماج این کشاکشها و کنشها بوده است.
اینکه نگاه مورخ و تدقیق زمانی و جغرافیایی او و استدلالها و شواهد و قراینش در مواجهه با آنچه عارف با دیدگاه کشف و شهودیاش از این واقعه به تماشاگه مخاطبان میگذارد گاه آنچنان به تباین و بلکه تعارض و حتی تنافر کشیده میشود که تشخیص را سخت و راه را ناهموار مینماید و باید پذیرفت که ویژگیهای شخصی انسانهایی که در واقعه عاشورا نقشآفرینی کردند، از دل همین مجادلات وچالشها رخ مینماید و نمیتوان این طریق سنگلاخ را با تمام فراز و نشیبها و ابهام و ایهامهایش ندیده گرفت.
در وجه دراماتیک مسئله، غلظت و دقت و شدت و حدت آدمها، در همین مختصات شکل مییابد و مثلا در بحث رشادت و جنگآوری یا سختی و مصیبت و صعوبت کار یا حتی ویژگیهای فیزیکی و جسمانی آدمهای آن حادثه، آنچه برای انعکاس هنرورزانه لازم و ضروری است، همین واقعیت است که حقیقت آن حادثه را به درستی و راستی و بیکم و کاست و افراط و تفریط باز نمایاند و به ظهور بنشاند واقعیت آن است که نگاه یک عارف و یک مورخ یا یک ادیب و سخنور و حتی یک جنگاور، به حادثه عاشورا، از منظرهای مختلف، افقهای گوناگون و تجلیات متنوعی است که هر یک بدان متعلق و از آن منبعثاند.
بررسی یک اثر موفق در زمینه هنر عاشورایی
با این حال وجوه دراماتیک عاشورا، تنها در بازیابی رخدادها و شخصیتهای متنی و موضوعی اصل واقعه و جغرافیا و زمان و زمانه عاشورا خلاصه نمیشود بلکه در طول تاریخ انسان و هنر، این واقعه، جانمایه شکلگیری درامهای موثر و موقر و موفقی بوده است که در واقع زاییده بطن هویت وحقیقت عاشورایند حتی اگر در آنها اشارهای صریح و مستقیم به متن واقعه نباشد.
به مناسبت، اشارهای به یکی از زیباترین و جذابترین آثار تولیدی در حوزه تصویر البته در مدیوم تلویزیون که توانست به درستی و راستیاشارتهایی به حقیقت عبودیت و آزادگی به عنوان رمز هویتبخش حادثه عاشورا داشته باشد و با مخاطب وسیع خود در میدان واسع جذابیتهای حقیقی و نه مجازی واقعه کربلا ارتباط برقرار کند. مجموعه تلویزیونی «شب دهم» ساخته حسن فتحی، تجلی همان بعد فرامتنی وجوه دراماتیک عاشورا در قالب زمان و زمانهای دیگر و جغرافیایی آن سوتر از کربلای روز دهم محرم سال ۶۱ هجری است. رسوخ و نفوذ آنچه به حیرت و درستی و سترگی، فرهنگ عاشورایی نامیده میشود در متن درام انسانی و رگههایی ظریف و حساس و قابل ردیابی از عشق به تنها معنای درست و کامل آنکه تداعی آسمانی فطرت انسانی است و توجه و تنبه او به ساحت اقدس الهی و اتصال به منبع واحد و یگانه عشقورزی که همان آزادگی از بند نفس و شهود معنای فنا است.این تقسیمبندی درستی است که روایت عاشورایی یا در تقسیمبندی ژانر تاریخی و جنگی و اسطورهای میتواند به رویارویی مستقیم با روز واقعه یا تبعات و تدریجات تاریخی آن بینجامد و یا در شکلی دیگر نمادها و نمودهای آیینی و رسمی به مثابه نشانههای هویت جمعی در انتزاع از آن واقعه بروز یابد و در شکلی دیگر، چونان که پیشتر اشاره شده با هویتی ظریفتر و اشاراتی بدیعتر، پرداختی
غیر مستقیم از همان حقیقت ناب را دستمایه قرار داده و به روایت منتزع از بطن فرهنگ عاشورایی دست یازد، همچنانکه در نمونه خوب و جاودانه آن مجموعه تلویزیونی «شب دهم» یادآور شدیم.
اما هر دوی ایناشکال و صورت بندیها بایستی از ذات یگانه سلوک هنرمندان در به ظهور و بروز رساندن «واقعه» برخوردار باشد، چه بسا آثار متنوع و گوناگونی که با حجم انبوهی مرثیه و سنج و دمام و نشانه و مدیحه در ذکر حضرت اباعبدالله (ع) ساخته و پرداخته و از رسیدن به ابتداییترین نتایج و تاثیرگذاریهای هنری بیبهره ماندهاند و چه بسا آثار به ظاهر ملهم از آن واقعه که در کشاکش درام و اثنای روایت، سرکار خود گرفته و راه خود رفتهاند. یا به حدیث نفس منجر شدهاند و یا از رنگ و لعاب ظاهری قضیه عاشورا، حظی و بهرهای مادی برای خویش فراهم آوردهاند و دیگر... هیچ، نمونههای این قسم متاخر، بسیارند به تاسف!
گفتیم که سلوک هنرورزانه در راستای بازتاباندن حقیقت عاشورا در قالب هنر، نیازمند فهم سیستم یکپارچهایست که سواد بصری و معرفت معانی را به صورتی هم پوشانی شده میطلبد. ایناشارتها در کلام اسلام شناسان حقیقی و نخبگان حوزوی نیز - محدود اما مهم- جلوه دارد.
آنچه در نهایت میتوان گفت این است که وجوه دراماتیک عاشورا صرفا در میدان فهم درست و معرفتآمیز از حقیقت و واقعیت این رخداد زمینی و آسمانی قابل انتزاع، درک و البته سنجهگذاری است و این مهم به دست نمیآید مگر به پهلو گرفتن در ساحل اندیشه شیعی مبتنی بر «حقیقت و واقعیت تاریخی» مستند به منابع اصیل و رسیدن به زبانی هنری که از بطن و متن همان حقیقت و واقعیت بیرون آمده باشد.