kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۵۶۶۲
تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱۴۰۰ - ۲۲:۵۱

ایران در رسانه‌های جهان

رسانه‌های بین‌المللی و منطقه‌ای روزانه اخبار و تحلیل‌های مختلفی را درباره ایران منتشر می‌کنند. ترجمه گلچینی از این گزارشات و تحلیل‌ها به معنای تایید محتوای آنها نبوده و صرفاً برای آشنایی مخاطبان با فضای رسانه‌های خارجی درباره کشورمان است.

 

سرویس سیاسی-

ناینتین فورتی فایو: آمریکا‌اشتباه کرد
باید میان ایران و طالبان جنگ به راه می‌انداخت
وبگاه « ناینتین فورتی فایو» در گزارشی نوشت: در 11 سپتامبر 2001، نزدیک به سه هزار آمریکایی در حمله تروریستی القاعده به ایالات متحده کشته شدند. ماه بعد، ایالات متحده حمله به افغانستان را به عنوان تلافی اینکار آغاز کرد. پس از سرنگونی سریع طالبان و در هم شکستن القاعده، ماموریت آمریکایی به سمت ایجاد یک جمهوری سکولار تحت حمایت نیروهای امنیتی محلی حرکت کرد. این تلاش با تصویب قانون اساسی و اولین انتخابات ملی در سال 2004 به موفقیت اولیه دست یافت، اما بتدریج مشخص شد که فساد بومی مانع از حکمرانی موثر خواهد شد و نتیجتاً ادامه حضور آمریکایی‌ها، که به حداکثر
100 هزار سرباز در سال 2010 رسیده بود، نتوانست طالبان را به طور کامل ریشه‌کن کند. در سال 2020، ایالات متحده توافقنامه‌ای را با طالبان برای خروج امضا کرد. در آگوست 2021، خروج برنامه‌ریزی شده آمریکا با مرگ غم‌انگیز سیزده سرباز در حمله تروریستی به هرج و مرج منتهی شد. خروج فاجعه بار آمریکا تنها نشانی بی‌بدیل در شکست مداخله بیست ساله این کشور در افغانستان بود.
اگر ایالات متحده درک پیچیده‌ای از اسلام انقلابی داشت و از شکاف بین بنیادگرایی شیعه و سنی سوءاستفاده می‌کرد چه اتفاقی می‌افتاد؟ این ضد واقعیت در سال 1979 آغاز شد، زمانی که بنیادگرایی اسلامی برای اولین‌بار ظاهر شد. در آن سال بنیادگرایان شیعه، شاه مورد حمایت آمریکا در ایران را سرنگون کردند و بنیادگرایان اهل سنت، مسجد جامع در مکه عربستان را تصرف کردند و تقریباً پادشاهی متحد آمریکا را نیز در آنجا سرنگون کردند. این دو رویداد خبر از خیزش آگاهی اسلامی به عنوان یک نیروی انقلابی در منطقه داد.
ایالات متحده اما با تمرکز بر اتحاد جماهیر شوروی که در طول سالها در امور افغانستان مداخله کرده بود، معنای خود را از دست داد. آمریکا به جای توجه به بنیادگرایی اسلامی، بر تقویت بازدارندگی منطقه‌ای و حمایت از شورش‌های ضد شوروی در افغانستان تمرکز کرد. رهبری آمریکا درک کرد که مقاومت افغانستان خود را «رزمندگان مقدس» معرفی می‌کنند، اما نتوانست تمایز بین بنیادگرایی سنی و شیعه را تشخیص دهد. مانند انقلاب کمونیستی در دوران جنگ سرد، اسلام انقلابی نیز چندان یکپارچه نیست. بازوهای دوقلوی اسلام رادیکال تلاش می‌کنند هم خط مشی خود را بر قوانین اسلامی تحمیل کنند و هم نفوذ غرب را در منطقه از بین ببرند. علاوه‌بر این، هر دو به دنبال سرنگونی رژیم‌های مرتد (سکولار) در جهان اسلام بوده، و حکومت «خلافت» را بر تمام سرزمین‌های مسلمان کنونی (و سابق) برقرار می‌کنند. این اختلاف نظر به اختلاف بر سر جانشینی پس از رحلت پیامبر اسلام حضرت محمد(ص)، در 632 برمی گردد. عده‌ای می‌خواستند جانشین محمد(ص) توسط جامعه انتخاب شود و برخی ترجیح می‌دادند رهبر بعدی از خانواده محمد(ص) باشد. گروه اول در این جنگ جانشینی پیروز شد؛ اولی سنی شد، دومی شیعه، و این تفرقه تا به امروز ادامه دارد.
در سال 1998، آمریکا فرصتی را از دست داد تا بتواند این افراط گرایی‌های متفاوت را در مقابل یکدیگر قرار دهد. در آگوست همان سال، توجه آمریکا به افغانستان مربوط به حملات تروریستی القاعده به سفارتخانه‌های آمریکا در آفریقا بود. آمریکا در اقدامی تلافی جویانه، موشک‌های کروز خود را به اردوگاه‌های آموزشی القاعده در افغانستان با هدف کشتن بن لادن شلیک کرد. این اقدام، شکست خورد و توجه آمریکا به سرعت به مسائل داخلی، یعنی روند استیضاح رئیس‌جمهور معطوف شد. در همین حال، دولت‌های بنیادگرای سنی و شیعه مربوط به افغانستان و ایران تقریباً وارد جنگ شدند. در اوت 1998، طالبان هنوز کنترل کامل افغانستان را به دست نیاورده بودند. به ویژه اینکه نتوانسته بود بر اتحاد مخالفان شمال که ائتلافی از گروه‌های مورد حمایت ایران بود غلبه کند. هنگامی که طالبان مزار شریف، پایگاه اصلی عملیات اتحاد شمالی را تصرف کردند، ده دیپلمات ایرانی کشته شدند. رهبری طالبان این کشتار را به گردن نیروهای خودسر انداخت؛ اما ایران، طالبان را مسئول مرگ آنها می‌داند و تا اواسط ماه سپتامبر، بیش از 200 هزار سرباز خود را در مرز شرقی خود با افغانستان مستقر کرد.
میانجیگری تحت حمایت سازمان ملل متحد سرانجام بحران را خنثی کرد و ایالات متحده نیز هیچ تلاشی برای هدایت بحران انجام نداد. اگر جنگ ایران و افغانستان به نتیجه می‌رسید، عواقب آن سالها در سراسر منطقه طنین‌انداز می‌شد؛ و ایالات متحده از فاجعه 11 سپتامبر و پیامدهای ویرانگر آن در امان می‌ماند. اگر ایران حمله می‌کرد، افغانستان به احتمال زیاد به باتلاقی برای آن تبدیل می‌شد؛ همانطور که قرن‌ها پیش برای مهاجمان بود. همانطور که حملات انگلیس، اتحاد جماهیر شوروی و در حال حاضر آمریکا نشان داده است، افغانها بدون اینکه به بن‌بستی برسند، پیروز می‌شوند. با این وجود، ممکن است طالبان مجبور شوند از مناطق تحت کنترل خود عقب‌نشینی کنند و جنگ داخلی را که به پایان خود نزدیک شده بود را دوباره زنده کند. اما در ایران، بن‌بست نظامی طولانی ممکن بود این رژیم را بی‌ثبات کند. به طور خاص، رادیکال‌های تندرو، که قبلاً با برنامه اصلاحاتی خاتمی و حمایت از غرب مخالف بودند، از هرگونه بن‌بست به عنوان بهانه‌ای برای برکناری ریاست‌جمهوری یا تلاش برای سرنگونی آن استفاده می‌کردند. متناوباً، موفقیت نظامی ایران می‌توانست با افزایش وسوسه مربوط به گسترش نفوذ خود، نمای حکومت ایران را در منطقه تقویت کند. با این حال، پیروزی حکومت شیعه بر رژیم سنی می‌تواند به تقویت توازن قاطع‌تر در میان سنی‌های منطقه کمک کند.
و سرانجام، یک جنگ محلی افغانستان و ایران ممکن است باعث درگیری منطقه‌ای گسترده‌تری شود. به‌طور خاص، عربستان سعودی، قدرت اصلی سنی منطقه‌ای و حامی اصلی طالبان، ممکن است رهبری ائتلافی از کشورهای سنی علیه ایران را بر عهده داشته باشد. به نوبه خود، ایران اصرار داشت که متحدش سوریه وارد جنگ شود و نیروهای نیابتی خود در لبنان و فلسطین، یعنی حزب‌الله و حماس را فعال کند تا عملیات تروریستی را در اطراف آنها آغاز کند. محدوده نهایی این جنگ به نحوه عمل دولت‌هایی مانند عراق و بحرین بستگی داشت، جایی که نخبگان اقلیت سنی بر اکثریت شیعه حکومت می‌کردند. این کشورها ممکن بود تصمیم بگیرند که علیه ائتلاف شیعی به رهبری ایران وارد جنگ شوند، اما ممکن هم بود مجبور به مقابله با شورش‌های شیعیان شوند که مشتاقانه توسط نیروهای اطلاعاتی ایران تحریک شده بودند.
در نهایت، نتیجه این جنگ می‌تواند یک جنگ خونین فرقه‌ای بین و در داخل چندین کشور باشد. با این وجود، این امکان وجود نداشت که القاعده برای برنامه‌ریزی و اجرای حملات 11 سپتامبر نقشه‌ای در سر داشته باشد. در حالی که چشم‌انداز مرگ میلیون‌ها نفر در جنگ غم‌انگیز است، اما تجربه آمریکایی‌ها در این منطقه چنین بوده است.
نشنال اینترست: آمریکا تهدید می‌کند
ایران توان موشکی خود را تقویت!
مجله «نشنال اینترست» در مطلبی نوشت: ایران به توسعه روزافزون موشک‌های بالستیک دوربرد خود ادامه داده و در حال شلیک برخی موشک‌های کوتاه برد است. علی‌رغم درخواست دولت آمریکا مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی باید هر گونه سلاحی را که بتواند از لحاظ تئوریک کلاهک هسته‌ای حمل کند، به طور کامل کنار بگذارد، ایران همچنان به توسعه موشک‌های بالستیک دوربرد ادامه می‌دهد و برخی موشک‌های کوتاه بردتر را در نبردها شلیک می‌کند. در همین راستا، ایران در هشتم سپتامبر و یکم اکتبر 2018 موشک‌های ذوالفقار، قائم-1 و فاتح 110 را به سمت دشمنان خود در کردستان عراق پرتاب کرد. این حملات با هم نشان‌دهنده شدیدترین حملات موشکی ایران در 20 سال گذشته است. در حمله اکتبر، شبه‌نظامیان داعش در نزدیکی شهر ابوکمال در شرق سوریه با پرتاب موشک‌های ذوالفقار و قائم 1، مورد هدف قرار گرفتند. حملات موشکی فاتح 110 در ماه سپتامبر به گروه‌های مخالف کرد مستقر در کردستان عراق هم اصابت کرد و دست‌کم 17 نفر را کشت. تهران این موشک‌ها را در بحبوحه تشدید تنش با آمریکا شلیک کرد.
تهران زیرساخت‌ها و تخصص لازم برای بهبود موشک‌های موجود خود را دارد. مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی در واشنگتن می‌گوید: «ایران دارای بزرگ‌ترین و متنوع‌ترین زرادخانه موشکی در خاورمیانه است و هزاران موشک بالستیک و کروز برد کوتاه و متوسط ​​با قابلیت حمله تا اسرائیل و جنوب شرقی اروپا دارد.» ایران فاقد موشک‌های بالستیک قاره‌پیما است؛ همان موشک‌هایی که ایالات متحده، روسیه، چین، فرانسه و انگلیس از آن برای ارسال کلاهک‌های اتمی در فواصل جهانی استفاده می‌کنند.
در ماه مه 2018، محققان موسسه مطالعات بین‌المللی میدلبری در مونتری کالیفرنیا فاش کردند که به نظر می‌رسد، یک سایت مخفی آزمایش موشکی ایران در نزدیکی شهر کویری شاهرود قرار دارد. مایکل المن، کارشناس موشکی در موسسه بین‌المللی مطالعات راهبردی مستقر در لندن، به نیویورک تایمز گفت که ایران می‌تواند در تاسیسات شاهرود تا پنج سال آینده به تولید و توسعه موشک‌های بالستیک قاره‌پیما بپردازد. به نظر می‌رسد که دولت ترامپ اعتقادش بر این بود که تحریم‌ها و تهدید به زور، ایران را وادار می‌کند تا تولید موشک‌ها و توسعه زیرساخت‌های تحقیقی و زیربنایی خود را متوقف کند، بدون اینکه در ازای آن چیزی دریافت کند.
المن و مارک فیتزپاتریک، مدیر اجرایی موسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک، رویکردی واقع‌بینانه‌تر برای دور نگه داشتن ایران از خطرناک‌ترین موشک‌های مد نظر پیشنهاد کردند. آنها نوشتند: «ایالات متحده باید به جای یک استاندارد مطلق محال برای برچیدن موشک‌های ایران، معامله جدیدی انجام دهد که طی آن برد موشک‌های ایران را تنها به 1200 مایل محدود می‌کند.». اما اگر واقعاً دولت ترامپ خواهان یک توافق دیپلماتیک برای محدود کردن موشک‌های ایران بود، برجام را پاره نمی‌کرد.
بنابراین به نظر می‌رسد در حالی که ایالات متحده همچنان به تهدید ایران ادامه می‌دهد، ایران نیز توسعه موشک‌های خود را قدرتمندانه‌تر در برنامه عمل خود قرار داده است.