kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۵۰۳۵
تاریخ انتشار : ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ - ۲۰:۲۱

با دوست...

 


مرتضی
امیری اسفندقه

این چفیه پاره بود پنهان در خاک
یا ابر بهاره بود پنهان در خاک

باور کن استخوان پوسیده نبود
یک مشت ستاره بود پنهان در خاک
***
با دوست در دل شب راز و نیاز دارم
شمعم که شادمانه سوز و گداز دارم

آیینه نگاهم همواره می‌درخشد
من خواب هم که باشم چشمان باز دارم
***
حرفی نمانده باقی تا بشنوم بگویم
از بس که بی‌نیازم حال نماز دارم

قفلی نمانده باقی در سایه عنایت
در دست خود کلید درهای باز دارم

چشم مي‌بندم نبايد جاده سرگرمم كند
محمدمهدی سیار

چشم مي‌بندم نبايد جاده سرگرمم كند
چند كوه و آبشار ساده سرگرمم كند

راه را در شهرهاي پرخيابان گم كنم
يا دهي آرام و دورافتاده سرگرمم كند

هم نبايد كنج مسجدهاي دنج بين راه
سجده سرگرمم كند، سجاده سرگرمم كند

دل به راهي داده‌ام چون رود و شرمم باد اگر
بركه‌اي كه دل به (ماهي) داده سرگرمم كند

مي‌رمم- چون آهوان از مردمان- ترسيده‌ام
چشم آهويي كنار جاده سرگرمم كند
در دیده‌ صحرای جنون چشم و چراغیم
مجید لشکری
سیستان و بلوچستان

چون آبله آیینه‌ بی‌تابی و داغیم
در دیده‌ صحرای جنون، چشم و چراغیم
ما را نگرفتند و گرفتند به طعنه
همسایه‌ دیوار به دیوار سراغیم
چون حلقه‌ در بسته و از حلقه ‌گریزان
ضدّیم و جناسیم، فِراقیم و فَراغیم
دَردیم که با حوصله درمان نگرفته‌ست
دُردیم که با خلوت پیمانه ایاغیم
از قرعه‌ ما هیچ‌کسی خیر ندیده‌ست
اوراق خزانیم، تهی‌دستی باغیم
بر جوهر ما سرمه‌ ناسور کشیدند
زخمیم که دمساز سیه‌بختی زاغیم

ماه
مخفی شدنش نیز
تعادل دارد
حمید‌رضا برقعی

جمعه‌ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد

بی‌تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده‌ام بی‌تو چرا باغچه‌ام گل دارد

شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد

تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد

کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز
می‌خرم از پسرک هر چه تفال دارد

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد

هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها
تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد...