روحالله نادره عرفان و سیاست
جلیل الماسی
روحالله، امام خمینی از مکمن غیب است، برمسیر خود به دور از شکّ و ریب است، بشریّت را هدیه از عالم امر است، در توحید و تفرّد نمونۀ دهر است، او خلوتنشین کوی مناجات است،خراب اندر خراب در کنج خرابات است، او به هر آنی با گوش هوش در استماع بشارات است، توحیدش بر معیار خراباتیان درگریز از اضافات است، که:
نشانی دادهاند اهل خرابات
که التّوحید اسقاط الاضافات(1)
او به هر لحظه در سیر سماوات است، عارفان را مایۀ مباهات است، فتح بابی برای فتوحات است، تفسیرش بر سورۀ حمد، نشانی ازمقامات است، شرح دعای سحرش نمودِ بدایات و نهایات است، در مصباح الهدایهًْ الی الخلافهًْ و الولایة،همچون بزرگ عارف اسلامی یعنی ابن عربی، فریادگر توحید شهودی است،با بیانی موجز و رسا در تبیین اسماء و صفات ربوبی است، او در این راستا در گلافشانی است، او دست افشان و پایکوبان در ورود به میخانۀ ازلی است،او از دردی کشان میخانۀ الست است، او از قلندران صراحی در دست است، او هر لحظه مست از حضور است، به هر آنی در ذکر و سرور است:
« که یکی هست و هیچ نیست جز او، وحدَهُ لا الهَ الّا هوُ»
او در وادی فقر و فنا در سلوک اِلَی الله است،یکی از مصادیق {أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى الله؛ اين شماييد كه به خداوند نياز داريد }(2) است، شریعت را در اقوال به جان خریدار است، طریقت را در افعال همی پدیدار است، حقیقت را در احوال نمودار است، مسترشدان را مرشدی شایسته است، مریدان را مرادی بایسته است، او بر خال لب دوست گرفتار است، او بیمار چشم بیمار است، فارغ از خود، کوس «اَنَا الحقّ» را در کار است، همچو حلّاج خریدار سرِ دار است، غم دلدار بر او بار است، بر این غم، در فریاد که او شهرۀ بازار است:
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوس انا الحقّ بزدم
همچو منصور خریدار سرِ دار شدم
غم دلدار فکنده است به جانم شرری
که به جان آمدم وشهرۀ بازار شدم(3)
او عامل به مکارم اخلاقی است، سیرهاش بر این ادّعا گواهی شافی است،بر این مسیرمعلّمی ربّانی است، حکیمی صمدانی است، مؤدّب به آداب الهی است، با تازیانۀ سلوک، خود را در خودسازی است، او خویشتن خویش را در مراقبه است، اعمال و رفتار خود را در محاسبه است، بلا انقطاع در مشارطه است،او عبد صالح درگاه سبحانی است، او هرلحظه در تجلّی اسمی و صفتی از اسماء و صفات خداوندی است، او هستی را دُرّ ثمین است، خلیفۀ خدا بر روی زمین است، او مصباح هدایت در تبیین ولایت و خلافت است، او افضل از انبیای بنیاسرائیل است، در شورشی ویرانگر بر جیش اباطیل است، او با بشارت فرقانی، «اَلَیسَ الصُّبحُ بِقَریب»(4) در نابودی ظلمتِ اضالیل است، در یورش بر خیل مستکبران تو گویی «طیر ابابیل» است، او ممحّض در مکتباشراق است، سهروردی را در ابلاغ است،او فلسفه را درتعلیم و تعلّم است، صدرالدین شیرازی را در تکریم است که: «ملّا صدرا و ما ادراک ملّاصدرا»(5) ،او صاحب نظر در مکتب مشّاء است، امّا در «ایصالِ اِلَی الله» و در رسیدن به قرب مولا، عرفان را بر فلسفه در ترجیح و در تأکید است، برمسیرشناخت، عرفان را چالاکتر از فلسفه میداند، در یک دو بیتی و درخطاب به خانم فاطمۀ طباطبایی چنین به افاده میآید:
فاطی که فنون فلسفه میخواند
امیـد من آن است که با نـور خـدا
از فلسفه فاء و لام و سین میداند
خـود را از حجاب فلسفه برهاند(6)
روحالله درنامهای عرفانی به مخاطب مذکور، انکار عرفان و انکار مقامات عارفان را زاییدۀ جهل و خودخواهی منکران میداند و چنین به افاضه میآید:
«آنان که انکارمقامات عارفان و منازل سالکان کنند، چون خودخواه و خودپسند هستند، هرچه را ندانستند حمل به جهل خود نکنند و انکار آنان کنند، تا به خودخواهی وخودبینیشان خدشه وارد نشود».(7)
او مسندنشین حلقۀ درس است، بر این مسند، مدرّسی لایق و شارحی توانا در فحص و بحث است. روحالله، فقیهی ژرفاندیش است، ولی در متد فقهی، جواهریکیش است، بر این روش، حوزههای علمیّه را درتأکید که:
«کوشش نمایند که هرروز بر دقّتها و بحثها و نظرها و ابتکار و تحقیقها افزوده شود و فقه سنّتی که ارث خلف صالح است و انحراف از آن سستشدن ارکان تحقیق و تدقیق است، محفوظ بماند و تحقیقات برتحقیقات اضافه گردد».(8)
فقه روحالله، درسایۀ بینش عقلی و فلسفی او پویاست، درنتیجه، جامعه را راهگشاست، اگر وحید بهبهانی احیاگرمذهب تشیّع در عرصه پیروزی تفکّر اصولی برتفکّر اَخباری، درقرن دوازدهم هجری قمری است، روحالله احیاگر اصل دین و تفکّر الهی اسلامی درقرن چهاردهم هجری قمری درمیان جوامع بشری است.
او منادی توحید و خداگرایی در عصر اسارت آدمی در چنبرۀ علم، تکنولوژی و سیانتیسم(علم پرستی) است، نامهاش به گورباچف(9) در راستای اضمحلال قریبالوقوع تفکّر الحادی و نظام کمونیستی، در قالب تبیین جهان بینی الهی از دید فلاسفه و عارفان ژرف اندیش اسلامی از جمله فارابی،ابن سینا، شیخاشراق، ابن عربی و ملا صدرا، دلیلی بر این روشنگری است، نهیبش بر غرب در نجات خود از چاه خودکندۀ «سکولاریسم» و مذهبگریزی،نشان دیگری از این پرتوافشانی است. ایدهاش نجات بشریّت از«ایسم»ها و مکاتب خودساختۀ بشری است.
او اسلام را از گوشۀ مساجد و ازحجرههای تنگ و تاریک حوزههای علمیّه و از محبس فکریاشعری مسلکان دگم اندیش شیعی به نجات می شتابد و در سایۀ تئوری ولایت فقیه، اسلام را در متن جامعه، به عنوان یک ایدئولوژی برتر در ادارۀ امور دنیوی در راستای رشد و تعالی بشری، در رسیدن به سعادت این جهانی و آن جهانی، در قالب سیاست وحکومت، حیاتی دوباره میدمد و فصلی نو را در فلسفۀ سیاسی به باز گشائی میآید.
او رهبریِ خود را علم حضوری دارد، بر این رهبری، قاطعیّت مکتبی دارد، او در عصر غیبت، در برپائی حکومت وَلَوی براهین قرآنی دارد، او بر این هدف دلایل روایی دارد. او از عملکرد عالمان متحجّر که سالها اسلام را در زندان اندیشۀ غلط جدائی دین از سیاست، به بند کشیدهاند، در رنج است، خونِ دلها خورده است، امّا باز با سعۀ صدر نبوی و با تأسی به صبر علوی، به تحمّل میآید و این گروه از عالمان متحجّر را به تعقّل، تفکّر و بازخوانی اندیشۀ ایستا و زمینگیر خود برمسیر نجات از این ورطۀ هولناک، به نصیحت میخواند.(10)
او در امر حکومت، رابطۀ بین مردم و حکومت را بر معیاری الهی و برگرفته از شیوۀ زمامداری امام علی(ع)، به تبیین و به تعریف میآید، مستضعفان را به عنوان ولی نعمتان خود میداند، کارگزاران حکومت را در هشداری سخت به تنبّه میشتابد که باید در خدمت رسانی به مستضعفان که در حکم نیروی محرّکۀ انقلاب اسلامی او هستند در کمال جدّیّت در کار شوند،قلب او و حتّی قلب بیمارش در بیمارستان بیاد فرو دستان جامعه در تب و تاب است و با وجود عارضۀ قلبی، مسئولان اجرائی را در سفارشی اکید در توجّه روزافزون نسبت به تهیدستان است.
او بدنبال مدینۀ فاضله است، او میخواهد فلک را سقف بشکافد،او میخواهد طرحی نو دراندازد، اگر آمریکا برمسیرش لشکر انگیزد، وَرا ترسی نخیزد که او مست از شراب ارغوانی، با مظاهرت(حمایت) ساقی، همراه مستان مِی صافی، در خروشی مردمی، بنیادش را براندازد. او سری پُرشور دارد، او عزم خود را جزم کرده است تا سیاست را ریزهخوار دیانت نماید، او برآن است تا حکومت، حول محور فقاهت به گردش درآید.
روحالله و رابطه حاکم بر جهان
او روابط بینالملل را به دور ازعدالت میبیند، از منظر روحالله، رابطۀ حاکم بر جهان، رابطۀ گرگ و میش است، رابطۀ ظالم ومظلوم است، رابطۀ حاکم و محکوم است، رابطۀ فقیر و غنی است، رابطۀ شمال و جنوب است، رابطۀ ارباب با رعیّت است، روحالله بسان کلیمالله، بر این رابطۀ ظالمانه، در خروش میآید، مستضعفان تاریخ را به قیام فرا میخواند، آمریکا را شیطان بزرگ میداند، غرب را مسبّب فقر و فلاکت دامنگیر بشریّت به تعریف میشتابد، درحمایت از ملّت مظلوم فلسطین، ماهیّت سرطانی و امپریالیستی رژیم جعلی و بیهویّت صهیونیستی را به فریاد میآید و در قالب یک سنّت تکوینی، با راهکار مبارزۀ مردمی، نابودیاش را حتمی میداند، او بر این مسیر در کلامی موجز و توفنده زوال این رژیم منحوس را چنین به امضاء میآید : «اسرائیل باید ازصفحۀ روزگارمحو شود».(11)
او فریادگرِ داد بر سرِ بیداد است، او بر این طریق، وارث همۀ پیامبران است، میراثدار همۀ ظلمستیزان است، تبر ابراهیم را در دست و با عزمی جزم علیه نمرودیان است،پانزده خردادش بر این موارد شاهدی تابان است، تبعیدش از ایران به ترکیه و آنگاه به عراق، گواهی شایان است.
او نقطۀ ثِقل انقلاب اسلامی است، او بزرگ معمار نظام وَلَوی است، او ناخدای کشتی انقلاب اسلامی در گردابهای طوفانی است، او دافع هجمههای فرهنگی و نظامی غرب توخالی است، توطئههای آمریکای جنایتکار در نابودی انقلاب اسلامی را در خنثیگری است.
او انقلاب اسلامی را سیاستمداری تیزهوش است، در رسیدن به اهداف الهی خود، هر لحظه، در جوش و خروش است.
سبکبال تا بَرِ دوست
او از بودن بیزار است، شدن را خریدار است،از دوری معشوق رنجور است، در ترجیح سفر بر حضر مسرور است، در نهایت، ندای {إِرجِعی} را از جان و دل بشنید، مست و سبکبال تا بَرِ دوست بدوید، از عالم ناسوت به عالم ملکوت پَر کشید، عالم جبروت را بالعیان همی دید، در عالم لاهوت کنه اسماء وصفات را برسید، نشئهای دیگر از وجود را بچشید و حرکتی جدید را بیاغازید. آری:
مرغ باغ ملکوتم نِیَم از عالم خاک
خرّم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم
به هوای سر کویش پر و با لی بزنم
از سر عربده مستانه به هم درشکنم(12)
شناخت روحالله بر نسل حاضر و برنسلهای بعدی در راستای شناخت جهانبینی و ایدئولوژی اسلامی، به دور از هیاهوی متحجّران برای رسیدن به کُنه انقلاب اسلامی ایران، لازمی عقلی و واجبی شرعی است.
پی نوشت ها
ـــــــــــــــ
1. شیخ محمود شبستری،گلشن راز، مصحح: محمد حماصیان،کرمان، ناشر: خدمات فرهنگی کرمان، چ1، 1382هش، ص85.
2. فاطر: /15.
3. امام خمینی، دیوان امام، مؤسّسۀ تنظیم و نشر آثار امام، چ18، 1377ش، ص142.
4. هود: 81.
5. امام خمینی، شرح دعای سحر، ترجمۀ سیّداحمد فهری، نشر اطلاعات، چ3، 1371ش، ص25.
6. دیوان امام خمینی، ص209.
7. امام خمینی، ره عشق، مؤسسۀ تنظیم و نشرآثار امام، چ1، ص36.
8. وصیّتنامۀ سیاسی الهی امام خمینی.
9. صحیفۀ امام، ص 220 الی 226.
10. همان، ص 280 الی 281.
11. پایگاه اطّلاعرسانی: WWW.SHAHFAF.IR.
12. محمّدرضا شفیعی کدکنی، گزیدۀ غزلیات شمس، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ دوّم، 1354ش، ص578.