«هنری جیروکس» استاد دانشگاه «مکمستر» در مصاحبه با کیهان:
سالهاست که پلیس آمریکا برای کشتن و آزار سیاهان مصونیت دارد
امین الاسلام تهرانی
اشاره
روز 26 مِی مصادف با 6 خرداد اعتراضات ضد نژادپرستیِ کمنظیر و شاید از برخی جهات بینظیری در سراسر آمریکا آغاز شد، برخی از این گفتند که این اعتراضات گسترده که خشونتآمیز هم شد، بعد از اعتراضاتِ ضد نژادپرستی حدودِ 50 سال پیش در دوران «مارتین لوتر کینگ جونیور»، رهبرِ فقیدِ جنبش حقوق مدنی آمریکاییهای آفریقاییتبار، سابقه نداشته است. انگیزه این اعتراضات که کمی پس از آغازش تبدیل به شورشی تمامعیار و فراگیر شد، قتلِ خشونتآمیز شهروندِ سیاهپوستِ آمریکایی «جورج فلوید» بود که زیر فشار پلیس سفیدپوستی که گلوی او را با زانوی خود فشار میداد جان داد.
این اتقاق جلوی دوربین شهروندانی اتفاق افتاد که تصویرِ شهروندِ در حالِ مرگِ سیاهپوست و چهرۀ خونسردِ پلیسِ سفیدپوست را ضبط میکردند؛ همین تصاویر بود که خون مردم آمریکا را به جوش آورد و آمریکا را به آتش کشید، تصاویری که بلافاصله به سراسر آمریکا مخابره شد. این شورشها ابتدا از شهر «مینیاپولیس» - محل قتل این شهروندِ سیاه پوست- شروع شد، اما به زودی بیش از 140 شهر در سراسر آمریکا را در نوردید و حتی به کشورهای دیگری چون کانادا، انگلستان، بلژیک و... رسید و شهروندان این کشورها را نیز یاد نژادپرستی در کشور خودشان انداخت.
«هنری جیروکس»، اندیشمند آمریکایی- کانادایی و استاد دانشگاه مکمستر کانادا، سالهاست که در حوزههای مختلف فرهنگی، به ویژه مسائل آمریکا، مطالعه میکند و قلم میزند. او که در حوزههای مختلفی چون مسائل جوانان و نژادپرستی در آمریکا مینویسد، در مصاحبهای اختصاصی به پرسشهای کیهان پاسخ گفت. ما از او در مورد وقایع اخیر آمریکا، یعنی قتل شهروند سیاه پوست این کشور، اعتراضات و شورشهای پس از آن، همچنین در مورد نژادپرستی گسترده در آمریکا و ریشههای آن پرسیدیم. همچنین او از دشواریهای درمانِ این مرض فرهنگی و ساختاری و لزوم از دست ندادن امید گفت.
باید یادآوری شود که برای روشنتر شدن برخی عبارات، توضیحی درآمده که از مترجم است تا خواندن و درک متن به فارسی آسانتر شود.
سرویس خارجی
چرا نژادپرستی در آمریکا پدیدهای ادامهدار و همواره قابل مشاهده است؟ اگر با ادعایی که در پسِ این پرسش بود موافق هستید، بفرمایید آیا راهحلی برای این بیماریِ مزمن و نهادینه وجود دارد؟
- نژادپرستی تاریخ طولانی در آمریکا دارد و توسط طیف وسیعی از گرایشات سیاسی، شرکتی [اقتصادی] و ایدئولوژیکی، که از اِعمال قدرت بر سیاه پوستان سود میبرند و برای حفظ اصل برتریِ سفید[ها] کار میکنند، بازتولید و تقویت میشود. از نظر سیاسی، نژادپرستی نیز در خدمتِ انحراف [از موضوعی] است که مورد استفاده سیاستمداران جناح راست مانند ترامپ قرار میگیرد تا از آن برای دور کردن توجه از مشکلات واقعی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ناشی از سرمایهداریِ نولیبرال، استفاده کنند. این نژادپرستی همچنین به ابزار مناسبی برای رویارو کردن سفیدان با سیاهان تبدیل شده است و سیاستمداری چون ترامپ از این پایگاه اجتماعی خود بهره میبرد، پایگاهی که در بین برتر پندارهای نژادِ سفید دارد، همچنین در بین نو- نازیها و متعصبینی که به برتری سفیدان در آمریکا و نیز محاصره شدن آنان در بین سیاه و قهوهایپوستهای در حال رشد معتقدند. از نظر اقتصادی، سیاهپوستان از زمانِ پایان جنگ داخلی [آمریکا] منبعی برای نیرویِ کار ارزان و منبعِ کار استثماریِ تجاری، بانکی و ملکداری بودهاند. آنها بهعنوان جامعهای مناسب برای استثمار تلقی میشوند. از نظر اجتماعی، نظرِ نژادپرستی سفید در مورد مردم سیاه پوست و قهوهای پوست این است که آنان را غریبه، اضافی و کمتر از انسان میداند. امروز، این امر در زبانِ خشونتآمیزِ نژادپرستانه ترامپ آشکار است که از مهاجران غیرقانونی بهعنوان «حیوان»، «جانور موزی» و «مجرم» یاد میکند. او [ترامپ] غالباًً سیاهپوستان را افرادی «کم هوش» میداند و یک نظامِ حقوقِ کیفریِ نژادپرستانه را گسترش میدهد که موجب بیرحمیعلیه آمریکاییهای سیاهپوست و فقیر میشود، در این زمان هم پلیس و طرفدارانش را به خشونت کردن علیه رنگین پوستان تشویق میکند، بهویژه به خشونت کردن علیه معترضین به قتل بیرحمانۀ جورج فلوید تشویق میکند، مردِ سیاهپوستی که تسلیمِ [پلیس بود، اما پلیس او را به قتل رساند.] سبکِ رهبریِ ترامپ خشونت و نفرتِ نژادی را جسورانه و شعلهور میکند و شکلِ غیرانسانی(تر) به آن میدهد. تنها راهحل برای نژادپرستیِ ساختاری در آمریکا ساختن یک حزب سیاسی و جنبش اجتماعی فراگیر است که یکسان بودنِ دموکراسی و سرمایهداری را رد میکند و مشتاقِ جنگیدن برای یک دموکراسیای است که در آن از برابری، حاکمیت مردم و عدالت اجتماعی دفاعی رادیکال میشود. تحتِ [حاکمیتِ] سرمایهداریِ نولیبرال، هیچ امیدی برای پرداختن به بیماری نژادپرستی وجود ندارد. این نظامی مغایر با آرمانهای دموکراتیکِ عدالت[خواهانه] و برابری[خواهانه] است و فقر، نابرابری و بدبختیِ گستردهای را بهوجود آورده است. آمریکا به حزب سومینیاز دارد که با نخبگانِ مالی گره نخورده باشد و مشتاقِ جنگیدن برای تغییری ساختاری و ایدئولوژیک باشد. آمریکا دیگر یک دموکراسی نیست و رهبریاش در دستِ ترامپ، فاشیستی و ضد دموکراتیک شده است. ترامپ باید برود، اما مسئله واقعی از بین بردنِ شرایطی است که [کسی مثلِ] ترامپ را میسازد. این امید وجود دارد، اگر اعتراضات به شکلی که امروز در جریان است، وجدان ملت را بلرزاند، یک جنبشِ فراگیر را تولید کند که مشتاقِ نابودیِ نژادپرستیِ ساختاری باشد و بخواهد جامعهای را که برمبنای مصرف کنندگی و جنونِ تجاری شکل گرفته را نابود سازد.
آیا تفاوتی بین اعتراضاتِ کنونی با اعتراضاتِ ضد نژادپرستیای که پیشتر در آمریکا رخ داده وجود دارد؟ آیا فکر میکنید در کشور آمریکا وقوعِ انقلابی واقعی علیه نژادپرستی امری ممکن است؟
- این جنبش اعتراضی، نتیجۀ نهاییِ خشمیاست انبار شده که سالها در حال شدت گرفتن بوده است. سیاهان از خشونت پلیس رنجیدهاند، بهنظر میرسد قتلِ بیرحمانۀ جورج فلوید جرقهای باشد که در نهایت حس آزردگی و خشم در جامعۀ سیاهان را برانگیخت، آزردگی و خشم از مصونیت از مجازاتی که پلیس در 15 سال گذشته برای کشتن سیاهان داشته است. دولت ترامپ نه تنها نژادپرستی در امور این کشور را هویدا کرد، بلکه آن را بهعنوان محوری برای ایدهآلهای آمریکایی ستود، [در نتیجه برای آنان] جایی برای سیاهپوستان آمریکایی نیست. قتل فلوید همراه با نژادپرستیِ غیرقابل قبول ترامپ، طعنههای نژادپرستانه او در توئیتر، زبانِ خشونتآمیزِ او و انتسابش به یک پایگاهِ خود برتر پندارِ سفید، صبر مردمی که از این نژادپرستی و نمایشهای تجاوز پلیس آزرده بودند را از بین برد. نژادپرستی طولانیترین نمایشِ در حالِ اجرا در آمریکاست که در هر دهه [از عمر خود] با نشانههایی کاملاًً مشهود و بیرحمانه از تروریسمِ دولتی و خشونتِ پلیس ادغام شده است. در گذشته عیان بودن [نژادپرستی در همه جا] و رنجِ فزایندۀ سیاهان که در معرضِ بررفتاری پلیس بودهاند، اگر نگوییم در معرض کشتار، مانع از این بوده است که پاسخِ جمعی که [در واکنش به نژادپرستی] باید فوران میکرده، بُروز کند. بر اساس پایگاه دادهای که توسط [نشریۀ آمریکایی] واشنگتنپست تهیه شده، از اول ژانویه سال 2014 (۱۱ دی ۱۳۹۲) 1 هزار و 252 سیاهپوست توسط پلیس [آمریکا] مورد اصابت گلوله قرار گرفتهاند و کشته شدهاند. احساس میشود که قتل جورج فلوید متفاوت است، [و تماشای کشته شدن آن] آزاردهندهتر از تماشای مرگ سیاهپوست دیگر است [که چند سال پیش توسط پلیس به شکلی مشابه به قتل رسید]، با توجه به اینکه [امروز] میدانیم در گذشته پلیس برای جنایتهایش مورد پیگرد قرار نگرفته است. طغیانِ خشم در وضعیتِ کنونی روشن ساخت که [سکوت کردن و واکنش نشان ندادن] کافی است و خشونت باید متوقف شود.
اعترضات ضد نژادپرستی اینبار بسیار زود رادیکال شد؛ چرا؟
- قتل جورج فلوید به دست پلیسی رذل هم بیرحمانه بود و هم بلافاصله برای میلیونها نفر مشاهده پذیر شد، آن هم به کمک سلطهای که فناوریهای جدید دیجیتالی دارند. این اعتراضات به یکباره فوران کرد با این فرض که آنچه سیاهان تا کنون کشیدهاند دیگر بس است، بهویژه بعد از آنکه اعتراضاتِ بدون خشونت و جنبش آنان خیلی جزئی پوشش رسانهای داده شد، موضوع تمسخر رسانههای محافظهکار قرار گرفت یا نادیده گرفته شد [در نتیجه اعتراضات از شکل مسالمتآمیز خارج شد و خشونت پیدا کرد]. [پیشتر] اعتراضاتِ بدون خشونت کارگر نشده بود و این مرگِتراژیک این فرصت را ایجاد کرد که [اینبار اعتراضات] سختگیرانهتر، قویتر و در برخی مواقع خشونتآمیزتر باشد. نژادپرستیِ مرگبار و بیرحمیپلیس در زمانی با هم جمع شده است که نژادپرستی توسط بالاترین سطوح دولت تحریم شده است، البته اگر نگوییم نژادپرستی توسط اینان ستوده میشود. در چنین شرایطی یک رویکردِ رادیکالتر برای بسیجِ خشمِ [عمومی] محوریت پیدا کرد و انفجار و اعتراضات به وقوع پیوست. آنطور که کُرنل وِست [متفکر سیاهپوست آمریکایی که در حوزه نژادپرستی نیز مطالعه میکند] مدعی شده است «مرگ فلوید افزوده شد به «ملغمهای کامل» از شکستها و بیانصافیهای از پیش موجود در نظامِ امپریالیستی آمریکایی که کسانی چون مارتین لوتر کینگ جونیور از اواسط قرن پیش نسبت به آن هشدار داده بودند.»
چنانکه اشاره کردید نژادپرستی در آمریکا پدیدهای نهادینه است؛ ریشههای این پدیده چیست؟
نژادپرستیِ سیستماتیک 400 سال است در آمریکا تداوم داشته و نه تنها خشونت، بدبختی و رنج را به مردم سیاه پوست و قهوهای پوست تحمیل کرده، بلکه امکانِ دموکراسی را نیز کشته است. از برده داری و قوانین صریحاً نژادپرستانۀ جیم کرو تا نژادپرستیِ غیرانسانیِ پنهانیتری که با [دونالد] ریگان [رئیسجمهور اسبق آمریکا] شروع شد، ریشههای نژادپرستی که در میراثِ [فکری و فرهنگی این کشور باقی است] و نظامِ اقتصادیِ ظالمانه با همترکیب شدهاند تا صورتی وحشیانه از فاشیسمِ نئولیبرال را تولید کنند. فلاکتِ اقتصادی، ملیگراییِ افراطی، نابرابریِ بومی، فرهنگِ طمع (و حرص)، فردگراییِ غیرقابل کنترل، فروریختنِ نهادهایی که تحصیلات انتقادی را ارتقاء میدهند و به مردم آگاهی میدهند، همه و همه، امروزه با سمِ نفرتِ نژادی ممزوج شده است و به دنبال تصفیۀ نژادی و [سوء]استفاده از نظامِ حقوقِ کیفری برای حبس، زندانی کردن و توقیف مردمِ رنگین پوست است. آمریکا یک تجربۀ شکستخورده است، اما امید از هیچ مبارزهای دور نیست [و باید علیرغم شکستهای پیشین به آینده امیدوار بود]. آمریکا به نگاهی نیاز دارد که ریشهاش در تعهد به شریک کردن همه در قدرت و ثروت باشد و همچنین، پای در برابریِ معنادار داشته باشد و به فرهنگِ احترام و قائل شدنِ شأن برای همۀ انسانها پایبند باشد. آنچه این اعتراضات به ما میآموزد این است که مقاومت دیگر یک جایگزین [در کنار دیگر گزینهها] نیست، بلکه یک ضرورت است.