kayhan.ir

کد خبر: ۱۷۵۳۱۳
تاریخ انتشار : ۰۱ آذر ۱۳۹۸ - ۲۱:۰۳
بررسی چیستی و اهمیت مفهوم شفاعت از دیدگاه قرآن و روایات

شفاعت و حکمت‌های آن



در مطلب پیش‌رو ضمن پرداختن به چیستی شفاعت، فلسفه و حکمت‌های شفاعت در روز رستاخیز با استناد به آیات قرآن و برخی روایات تبیین و تشریح شده است.
***
مفهوم‌شناسی شفاعت
کلمه شفاعت از نظر لغوی از ريشه شفع به معني (جفت) و «ضم الشيء الي مثله» گرفته شده و نقطه مقابل آن «وتر» به معني تک و تنها است. در اصطلاح قرآنی به ضميمه شدن فرد‌برتر و قوي‌تري (شفاعت‌کننده) به فرد ضعیف (شفاعت‌شونده) براي کمک به او در رهاشدن از عذاب یا رسیدن به پاداشی که بدون شفاعت مستحق آن نیست، اطلاق گرديده است.(1)
مفهوم شفاعت در قرآن، مانند دیگر مفاهیم قرآنی، نیازمند بررسی و معناشناسی اجتهادی است و نمی‌توان با مستمسک قرار دادن یک یا چند آیه و غفلت از دیگر آیات قرآن و سنت قطعی پیامبر و امامان هدی (ع) دست به استنباط و داوری زد. مفهوم شفاعت از مفاهیم مهم و کلیدی فرهنگ قرآنی است که متأسفانه از دیرباز مورد غفلت و نامهربانی بخشی از اهل‌سنت قرار گرفته و به یکی از مهم‌ترین ابزارهای وهابیان در متهم‌ساختن شیعیان به شرک تبدیل شده است. با دقت در آیات قرآن، سنت و سیرت اهل‌بیت (علیهم‌السلام ) و واکاوی سخنان صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به دست می‌آید که حقیقت شفاعت، نه تنها مستلزم شرک نیست که در راستای توحید و از ناب‌ترین باورهای اسلامی و عامل تربیتی تأثیرگذاری در تدبیر تکوینی و تشریعی انسان‌هاست.
فارغ از انگیزه‌های گوناگونی که در زمینه مخالفت با شفاعت از طرف برخی از اهل‌سنت و نیز برخی از روشنفکران به اصطلاح دینی، قابل طرح است، می‌توان گفت که مهم‌ترین عامل این مخالف‌خوانی‌ها، فهم ناقص و نادرست از این مفهوم مهم قرآنی و اسلامی است.
تقسیم‌بندی شفاعت
شفاعت در ادبیات قرآنی به دو گونه کلی تقسیم می‌شود: شفاعت تکوینی و شفاعت تشریعی؛ شفاعت تشریعی خود بر دو قسم است: شفاعت مغفرت و شفاعت ترفیع درجه؛ آنچه که نوعا مورد اختلاف و سوءتفاهم واقع می‌شود، شفاعت در مغفرت است، یعنی اینکه فردی در دنیا گناهانی را انجام دهد و در قیامت با میانجی‌گری شافعان، از آتش جهنم رهایی یافته و به بهشت برود. اغلب، چنین استدلال می‌شود که این نوع از شفاعت، هم با توحید و عدالت خداوند منافات دارد (شبهه اعتقادی) و هم موجب جرأت‌ورزی گناهکاران بر انجام گناه و ماندن در آلودگی می‌شود (شبهه اخلاقی- تربیتی). یکی از دلایلی که منکران شفاعت بر نفی آن، ارائه می‌کنند، آیاتی از قرآن است که ظاهر آنها نافی شفاعت است؛ در حالی که با نگاهی جامع به همه آیات قرآن، این برداشت ابتدایی رنگ می‌بازد.
حکمت‌های نهفته در شفاعت
بر اساس مبانی توحیدی، مجازات‌هاي الهي، چه در اين جهان و چه در قيامت، هرگز جنبه انتقامي ندارد، بلکه همه آنها، در حقيقت، نوعی ضمانت اجرا و عامل انگیزشی براي اطاعت از قوانين و رعایت حدود الهی و در نتيجه پيشرفت و تکامل انسان‌ها است. بنابراين هر چيزی که با چنین هدفی منافات داشته باشد، حکیمانه نیست و در یک نظام تربیتی بايد از آن احتراز شود تا جرأت و جسارت بر گناه در انسان‌ها پيدا نشود. از سوي ديگر نبايد راه بازگشت و اصلاح را به کلي بر روي گناهکاران بست و به گونه‌ای از حتمیت کیفر سخن گفت که فرد گنهکار، تمامی راه‌ها را به سوی رهایی از عذاب به روی خود بسته ببیند، بلکه بايد به او امکان داد تا خود را اصلاح کند و به سوي خدا و پاکي و تقوا بازگردد. در واقع باید متربی را همواره میان خوف و رجا نگه داشت تا نه چنان در توهم فرو رفته و عذاب را غیر جدی و به آسانی قابل رفع بداند و نه یکسره از رحمت و مغفرت الهی ناامید گشته، خود را بازنده بپندارد. روشن است که در هر دو صورت، انگیزه جرأت‌ورزی بر گناه در فرد، شدت گرفته و او را به سوی سقوط و فرو رفتن در هر چه بیشتر در منجلاب گناه سوق می‌دهد. بدون شک، شفاعت، به معني صحيح، یکی از عوامل مهمی است که براي حفظ همين تعادل، سودمند و مؤثر است. شفاعت عامل مهمی است براي بازگشت گناهکاران و آلودگان و در معني غلط و نادرست، موجب تشويق و جرأت بر گناه خواهد بود.(2)
آیاتی که ظاهرا نافی شفاعتند!
ظاهر برخی از آیات قرآن موهم انکار شفاعت و تنافی آن با مسئله توحید است. اهل سنت با دستاویز قرار دادن این آیات به انکار شفاعت استدلال می‌کنند. برخی از نویسندگان شیعی نیز گاهی با استدلال به اینکه شفاعت نوعی پارتی‌بازی به شمار می‌آید و با عدالت و حکمت خداوند در تضاد است، حقانیت آن را مورد تردید قرار داده‌اند. اما آیات ظاهرا نافی شفاعت:
1- يوم لا بيعٌ فیه و لا خُلّةٌ و لا شَفاعةٌ؛(3) روزي که نه خريد و فروش در آن است و نه دوستي و نه شفاعت.
2- يوم لا يغني موليً عنْ موليً شيئاً؛(4) روزى كه هيچ دوستى براى دوست خود سودمند نباشد
3-  فما لَنا من شافِعينَ و لا صديقٍ حميم؛(5) براي ما گمراهان هيچ شفاعت‌کننده و دوست مهربانی نيست.
 این آیات هر چند در ظاهر، شفاعت را به طور مطلق نفی می‌کنند، اما با توجه به سیاقی که چنین آیاتی در آن قرار دارند و نیز آیاتی که شفاعت را تنها از آن خدا و یا با اذن او می‌داند، مشخص می‌شود که منظور از نفی شفاعت، شفاعت بت‌ها یا کسانی است که به ناحق شفیع شمرده می‌شوند.
باور به شفاعت، یک باور نو و جدیدی نیست. باور به شفاعت هم در ادیان گذشته و هم در میان بت‌پرستان وجود داشته است. اسلام، عقيده به شفاعت را، بسان برخي ديگر از عقايد پيشينيان، اصلاح کرد و در عين اينکه اين گونه اعتقادات را به باد انتقاد گرفته و نظام اخروي را غير از نظام اين جهان دانسته است، اصل وجود شفاعت را انکار نکرده و آن را اصالتاً حق خدا دانسته و براي اوليای وي، تحت شرايطي که صرفا با اذن الهي است، ثابت دانسته است.(6)
مجموعه آيات شفاعت به خوبي نشان مي‌دهد که مسئله شفاعت، از نظر منطق اسلام، يک موضوع بي قيد و شرط نيست، بلکه قيود و شرايطي، از نظر جرمي که درباره آن شفاعت مي‌شود از يک سو، شخص شفاعت‌شونده از سوي ديگر و شخص شفاعت‌کننده از سوي سوم دارد، که چهره اصلي شفاعت و فلسفه آن را روشن مي‌سازد و آن را از باور پیشینیان، بخصوص بت‌پرستان، کاملا متمایز می‌کند. به عنوان مثال، گناهاني مانند ظلم و ستم به بندگان خدا، به طور کلي از دايره شفاعت بيرون شمرده شده و قرآن مي‌گويد: ظالمان، شفيع مطاعي ندارند.(7)
آيات نفي‌کننده شفاعت، هر کدام‌اشاره به يک مانع از موانع شفاعت دارند؛ موانعي چون شرک، ظلم و ستم به انسان‌ها، به فساد و تباهي کشاندن زمين. به عنوان نمونه، در همين آيه مورد نظر، با يک نگاه اجمالي به آيات قبل از آن در سوره بقره، مي‌بينيم که سير گفتار خداوند متعال درباره توبيخ و سرزنش اهل کتاب، خصوصاً قوم يهود بوده و عمده افکار و اعتقادات و عملکردهاي زشت و سياه آنان را در طول تاريخ بيان مي‌کند و در اصل، پيامبر و مسلمانان را از وجود دشمناني نژادپرست و خطرناک در پشت نقاب يکي از شريعت‌هاي بزرگ الهي آگاه مي‌سازد؛ کسانی که با تقید ظاهری به پيروي از حضرت موسي(ع) آئين بزرگ آن پیامبر الهی را به انحراف و تباهي کشانده و کتاب‌هاي مقدس تورات و انجيل را دستخوش تحريف و دروغ کردند و پيامبران و پيروان زيادي از آنان را به قتل رسانده و اينک شاهد فسادهاي بيشماري از آنان در سطح جهان هستيم. پس خداوند پس از آنکه پرده از افکار و اعتقادات انحرافي آنان برمي‌دارد، مي‌فرمايد: از روزي بترسيد که هيچ کس به جاي ديگري جزا نمي‌بيند و هيچ گونه عوضي از او قبول نمي‌گردد و شفاعت او را سود نمي‌دهد و (از هيچ ناحيه) ياري نمي‌شود.(8)
بيان اين آيه براي ايجاد رعب و وحشت در دل آنها از روز قيامت است، تا شايد به خود آيند و دست از فساد و تباهي در زمين بردارند.
آنچه در اين آيه قابل دقت است، اين است که خداوند در اين آيه، شفاعت را منتفي و غيرممکن ندانسته و نفرموده است که در قيامت، شفاعت وجود ندارد، بلکه مي‌فرمايد: «ولا تنفعها شفاعهْ»» يعني شفاعت او را (نفس را) سودي نمي‌بخشد. پس معناي لا تنفعها شفاعهًْ، با توجه به آيات قبل که در مورد فاسدان از اهل کتاب آمده، اين است که مادامي که اهل کتاب و يا هر انساني که در زمين فساد مي‌کند و مطيع هواي نفس و بنده ذليل پول و قدرت و شهرت است و به خاطر بهره مندي از لذت‌هاي زودگذر دنيا دست به هر زشتي و پليدي مي‌زند و خون بندگان صالح خدا را بي‌ارزش مي‌داند، شفاعت پيامبران و ائمه و صالحان... به حال او سودي نخواهد داشت؛ چون لازمه برخورداري از شفاعت، توبه و بازگشت به حريم امن الهي و طلب آمرزش و غفران خداوند بخشنده و مهربان است.
آیات اثبات‌کننده شفاعت
در مقابل، آياتي در قرآن وجود دارد که شفاعت را در آخرت از سوي خداوند و کساني که خداوند آنان را شايسته شفاعت کردن از گنهکاران قرار داده، اثبات مي‌کند. مانند:
1. قل لله الشفاعهًْ جميعاً، له ملک السموات والارض ثم اليه ترجعون؛(9) بگو شفاعت همه از آن خدا است و او مالک آسمان‌ها و زمين است، سپس به سوي او باز مي‌گرديد.
2. ما من شفيع إلا من بعد اذنه؛(10) شفيعي نيست مگر بعد از اذن او.
3. يومئذٍ لاتنفع الشفاعهًْ إلا من اذن له الرحمن و رضي له قولاً؛(11) در روز رستاخيز شفاعت کسي (درباره کسي) سودمند نیست، مگر شفاعت کسي که خدا به او اذن دهد و به گفتار او راضي گردد (سخني نگويد که خشم خدا را برانگيزد).
روشن شد که در قرآن کریم، پاره‌ای از آيات، دلالت بر اين دارند که شفاعت مخصوص خداوند است و برخي آيات، دلالت دارند که شفاعت به غير از خداوند نيز مي‌رسد. در جمع و توضیح اين دو دسته از آيات مي‌گوييم که: «شفاعت حق مطلق خدا است و غير او، همه بندگان خدا هستند، ولي گاهي خداوند به خوبانی از بندگان خود اجازه مي‌دهد که از اين حق استفاده کنند.» تفویض حق شفاعت از جانب خداوند به برخی از بندگانش، حکمت‌هایی دارد که از جمله می‌توان به دو مورد‌اشاره کرد:
1. همان طور که رحمت الهي، اعم از مادي و معنوي، در اين جهان از طريق يک سلسله اسباب و علل به ما مي‌رسد، مثلاً پيامبراني را برمي‌انگيزد که راه سعادت و خوشبختي را به ما بنمايانند و آفتاب مي‌آفريند که با انتشار‌اشعه حيات‌بخش خويش به گياهان و جانداران زندگي و نيرو ببخشد، همچنين مغفرت و آمرزش او نيز، که بزرگترين فيض الهي است، در آن جهان، از طريق اسبابي که خود برمي‌انگيزد، به ما مي‌رسد و در حقيقت اوليای الهي سبب چنین امری هستند ولی مؤثر حقیقی و اصیل خود خداوند است.
2. خداوند، با دادن مقام شفاعت به اولياي خود، خواسته است از آنان تجليل شايسته‌اي کند و قرب و ارزش وجودي آنان را براي ما معرفي کند. از اين جهت به آنان اجازه داده است که در موارد خاصي شفاعت کنند.
حقيقت شفاعت جز اين نيست که رحمت گسترده خدا و مغفرت و آمرزش او از طريق اوليای الهي، که حاملان فيض و واسطه‌های رحمت هستند، به افراد گنهکاری که لياقت بخشايشگري را دارند، برسد.(12)
شفاعت در روایات پیامبر(ص) و امامان هدی(ع)
در مورد شفاعت، روايات فراواني در متون شيعه و سنّي وجود دارد که به چند مورد آن‌اشاره مي‌کنيم:
1. قال رسول‌الله (صلّي الله عليه و آله) «لکلّ نبيّ دعوه مستجابهًْ فجعل کل نبي دعوته و انّي اختبأت دعوتي شفاعة لامتي فهي نائلهًْ من مات منهم لا يشرک بالله شيئاً؛ خداوند بزرگ براي هر پيامبري دعاي مستجابي قرار داده است، پيامبران گذشته در همين دنيا از آن استفاده کردند، امّا من آن دعا را براي شفاعت کردن امت خود در آخرت نگاه داشته‌ام و شفاعت من نصيب افرادي از امتم خواهد شد که با ايمان از دنيا بروند و مشرک نباشند.(13)
2. پيامبر ـ ص ـ فرمودند: «يشفع يوم القيامة الانبياء ثم العلماء ثم الشهداء» روز قيامت به ترتيب، پيامبران و سپس دانشمندان و سپس شهيدان در راه خدا شفاعت مي‌کنند.(14)
3. امام صادق(ع) فرمودند: در روز رستاخيز خداوند عالم و عابد را برمي‌انگيزد. به عابد مي‌گويد: تنها به سوي بهشت رو، امّا به عالم مي‌گويد: براي مردمي که تربيت کردي، شفاعت کن.(15)
 معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ منشور جاويد، جعفر سبحاني، ج 8.
2ـ تفسير نمونه، مکارم شيرازي، ج 1، ص 223.
 پي‌نوشت‌ها:
1. تفسير نمونه، ناصر مکارم شيرازي و همکاران، ج اول، ص 224، چ 27، سال 1371، قم، دارالکتب الاسلاميه.
2. تفسير نمونه، ج 1، ص 223.
3. بقره ، 254.
4. دخان، 33.
5. شعراء، 100 و 101.
6. منشور جاويد، جعفر سبحاني، ج 8، ص 48، (چ اوّل، سال 1369، قم: دارالقرآن الکريم).
7. تفسير نمونه، ج 1، ص 228.
8. ترجمه از تفسير نمونه، ج 1، ص 433.
9. زمر، 44.
10. يونس، 3.
11. طه، 109.
12. منشور جاويد، ج 8، ص 46.
13. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1443، به نقل از منشور جاويد، ج 8، ص 155.
14. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1443، به نقل از منشور جاويد، ج 8، ص 159.
15. بحارالانوار، ج 2، ص 16
* مرکز مطالعات و پاسخگویی
به شبهات حوزه علمیه قم