فـرسـایـش در کمین جنگ داخلی سوریه
مسلما، هر کشوری به دلیلی در سوریه حضور دارد و یکی از راههای فهم درست شرایط جاری سوریه و حتی فهم دورنمای بحران این کشور، آگاهی از همین علت حضور بازیگران است.
در اینجا ما کشورها و یا همان بازیگرانی که هم اکنون در سوریه حضور دارند را به دو گروه «عاملان و حامیان بحران»، و «حامیان دولت سوریه در برابر بحران» تقسیم میکنیم. این تقسیمبندی به نظر میرسد که بهتر از هر تقسیمبندی دیگری، شرایط جاری سوریه را بازتاب میدهد. بهعنوان مثال، ترکیه هر چند در شرایط جاری ، نقش مبهمی را در بحران فوق بازی میکند، ولی در این تقسیمبندی، بهطور شفاف، در زمره کشورهای موجد و عامل بحران قرار میگیرد.
در هر حال، جایگاه کشورهای حاضر در بحران سوریه را تحت دو مقوله ذکر شده، مورد بررسی قرار میدهیم.
سبحان محقق
آمریکا و متحدان
دولت آمریکا بهعنوان بزرگترین پشتیبان رژیم صهیونیستی، بحران سوریه را در سال 2011 استارت زده و از آن زمان تا کنون نیز این بحران را چه مستقیم و چه غیرمستقیم، مدیریت کرده است.
در ارتباط با علت این رویکرد و سیاست واشنگتن در قبال سوریه، نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که حفظ هژمونی آمریکا بر منطقه و جهان، چنین سیاستی را اقتضا میکرده است. به عبارت دیگر، دولت واشنگتن دهه هاست که برای حفظ جایگاه برتر خود در جهان، از فاز قدرت نرم به فاز قدرت سخت تغییر وضعیت داده و اینجا به جایی از سر ضرورت و ناچاری بوده است.
شاید روزگاری آمریکا برای بسیاری از روشنفکران و سیاستمداران وطنی و غیروطنی، سرزمین رویاها و ارزشها بوده، ولی الان شرایط بهگونهای است که کسی جرأت نمیکند القاب ارزشی فوق را برای آمریکا به کار ببرد. در حال حاضر هر کس که نام آمریکا را میشنود، ناخودآگاه مفاهیمی مثل جنگ، خونریزی، تانک، کودتا، اشغالگری، مداخله، لشکرکشی و تروریسم به ذهنش هجوم میآورند. همانطور که گفته شد، این ذهنیت متأثر از دههها سیاست ظالمانه و غیرانسانی آمریکا است.
بنابراین، بحرانسازی آمریکا در سوریه، ادامه همین فرایند بوده و آمریکا برای حفظ سلطه و هژمونی خود، به پیروزی در سوریه و یا لااقل تداوم این بحران نیاز دارد و اگر کوتاه بیاید و از مداخله دست بردارد، در واقع اجازه میدهد که نظم جدیدی در جهان شکل بگیرد.
آمریکا بدین ترتیب، در سوریه نقش یک لیدر را بازی میکند و همه متحدانش از رژيم صهیونیستی گرفته تا عربستان و امارات و کشورهای اروپایی، رویکرد خودشان را با واشنگتن هماهنگ میکنند. البته، همان طور که در ادامه بدان میپردازیم، این پیروی امر مطلقی نیست.
اشاره شد که کشورهای متحد آمریکا در قبال سوریه طیف وسیعی را در بر میگیرند و این کشورها طی هشت سال گذشته، از لحاظ خطمشی فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشتند.
در این میان، شماری از این کشورها همچنان و از سر ناچاری، سرنوشت خود را با آمریکا گره زدهاند. رژیم صهیونیستی، عربستان، انگلیس، فرانسه و امارات جزو این کشورها هستند. سران این طیف از کشورها هر چند مثل قبل امید ندارند که جبهه آنها در سوریه پیروز میشود، ولی مجبور هستند در این جبهه بمانند و به توطئه و دسیسه چینی علیه دمشق ادامه دهند. خصوصا، سر نوشت دولتهایی مثل امارات و عربستان، با تحولات سوریه گره خورده است.
گروه دیگری از کشورها هم هستند که در ارتباط با آینده بحران سوریه، دچار تردید شدهاند؛ ترکیه، قطر و اردن از جمله این کشورهای مردد هستند.
ترکیه که ابتدا با سیاست موسوم به «نوعثمانیگری» وارد میدان شده و قصد داشته با تضعیف و تجزیه سوریه، سهم خودش را بردارد، در سال 2014 به این جمعبندی رسیده بود که آمریکا قدرت مطلق نیست و نمیتواند تحولات سوریه را به سمت مسیر دلخواه ببرد. اتفاقا، رژیم آلسعود نیز در سال 2014 به همان جمعبندی ترکیه رسیده بود، ولی وابستگی ساختاریاش به آمریکا، اختیار واگرایی را از ریاض گرفته و سرنوشت عربستان با سر نوشت آمریکا در ماجرای سوریه ، همچنان گره خورده است.
آنکارا اکنون (مثل یکی دو سال گذشته) در مجموع، سه سیاست مرکب و متداخل را در سوریه پیگیری میکند؛ از یک طرف، راهبردش همان تضعیف هر چه بیشتر دولت سوریه و نیروهای مقاومت است. این سیاست فعلا و موقتا مسکوت مانده و در موقع خودش دنبال خواهد شد. از طرف دیگر، آنکارا به دنبال تحمیل نظم خود در شرق رود فرات و مناطق کرد نشین سوریه بوده و این نظم فعلا با مطالبه «ایجاد منطقه امن» دنبال میشود. در این حوزه دولت ترکیه نه تنها با دمشق ، بلکه با آمریکا نیز دچار چالش شده است. چالش آنکارا با دمشق بر سر مسئله کردها، کاملا طبیعی است، چرا که دولت سوریه مثل هر دولت دیگری، نسبت به سرزمین و تمامیت ارضی خود، حساس است.
اما، آمریکا به کردهای منطقه بهطور کل، کم و بیش نگاه راهبردی دارد و این نگاه مشابه همان نگاهی است که واشنگتن و کشورهای اروپای غربی به رژیم صهیونیستی در منطقه داشته و هنوز هم دارند.
سیاست دیگری که آنکارا در سوریه دنبال میکند، ماهیتا تاکتیکی بوده و وابسته به شرایط متحول جاری است. در همین چارچوب است که ترکیه با ایران و روسیه بر سر سوریه در آستانه و سوچی در ارتباط با حضور شبه نظامیان در ادلب مذاکره میکند و در صدد است که همیشه در باشگاه مذاکرات مرتبط با سوریه حضور داشته باشد، هر چند هدفش صرفا این باشد که در این مذاکرات مانع تراشی بکند.
قطر نیز مثل ترکیه، در ارتباط با پیروزی آمریکا در سوریه مدتی است دچار تردید شده و این تردید را در سال 2016 در سیاست خارجی خود باز تاب داده است. در این سال «حمد بن جاسم» نخستوزیر و وزیر خارجه قطر، در ارتباط با حامیان تروریسم در سوریه دست به افشاگریهایی زده است. قدم بعدی قطر، همسویی با سیاستهای ایران و حزبالله لبنان در منطقه و خروج از ائتلاف سعودی در جنگ علیه یمن بوده است. اقدامی که رژِیم آلسعود آن را بر آن داشته تا به همراه سه کشور بحرین، مصر و امارات، قطر را از سال 1396 تا کنون تحت محاصره قرار دهد.
در هر حال، دوحه با زیرکی، راه خودش را از ماجرا جوییهای آمریکا در سوریه جدا کرده و همچنان به این سیاست پایبند است.
دولت اردن نیز هر چند در ارتباط با ماجراجویی آمریکا در سوریه دچار تردید شده و از پیامدهای آن هراس دارد، ولی سعی نمیکند زیاد از آمریکا در این حوزه فاصله بگیرد. در ارتباط با اردن، بهتر است بگوییم که این کشورچراغ خاموش حرکت میکند؛ بدین ترتیب که اجازه استفاده پنهانی از خاک اردن را میدهد و در همان حال، برای از سرگیری روابط با دمشق تلاش میکند. این موضع میانه، مالاندیشی دولت اردن را درخصوص سوریه، آشکار میکند.
متحدان سوریه
بدون تردید، حامیان دولت سوریه در یک هدف با هم مشترک هستند و آن، مبارزه با تروریسم و غلبه بر نیروهای برانداز در سوریه است. این هدف مشترک، حامیان دولت دمشق را تاکنون متحد نگه داشته است.
اما، نکته مهم این است که متحدان سوریه ازهماکنون باید مواضع خود را در شرایط پساتروریسم مشحص کنند، زیرا در آینده ممکن است میان این متحدان، چالشهایی بروز بکند، و این چالشها از اهداف راهبردی متفاوت آنها ناشی خواهد شد.
جمهوری اسلامی ایران به دو دلیل مشخص، جانب دولت سوریه را گرفته است؛ نخست، حراست از اماکن مقدس در برابر هجوم تکفیریها و دوم، جلوگیری از بروز شکاف در محور مقاومت ضد صهیونیستی. جنبش حزبالله لبنان و دیگر جنبشهایی که در قالب نیروهای مقاومت هستند و در سوریه حضور دارند، از لحاظ رویکرد سیاسی، پیرو ایران هستند و هدف راهبردی آنها نیز نابودی اسرائیل است.
اما، روسیه صرفا به دلایل سیاسی وخصوصا مقابله با گسترش هژمونی آمریکا و ناتو در منطقه و حفظ جایگاه و دو پایگاه خود در سوریه (طرطوس و حمیمم)، جانب دولت «بشار اسد» را گرفته است. روسها به خاطر همین هدف است که از دولت دمشق جانبداری میکنند و در کنار ایران و نیروهای مقاومت قرار گرفتهاند. ولی مسکو در ارتباط با رژیم صهیونیستی، با ایران و مقاومت همسو نیست و نابودی اسرائیل را نمیخواهد و حتی اعلام کرده که حافظ امنیت اسرائیل نیز هست. سران مسکو نسبت به سیاستهای رژیم صهیونیستی در قبال سوریه، و خصوصا حملات هوایی این رژیم، عصبانی هستند، ولی هرگز سیاست نابودی اسرائیل را دنبال نمیکنند.
لذا، این تفاوت در اهداف میان روسیه و مقاومت، ممکن است که در آینده دردسرساز شود. جمهوری اسلامی ایران و دولت سوریه روی این موضوع باید بیشتر متمرکز شده و مواضع روسیه را به سیاست راهبردی خود نزدیک کنند.
در ارتباط با روسیه، چیزی که عیان است، بهتر شدن موضع این کشور در قبال با رژِیم صهیونیستی است؛ در سال 2011 روسها علیه اسرائیل موضع قاطعی اتخاذ نمیکردهاند. اما به مرور زمان و به دلایلی چون سرنگونی هواپیمای روسی «ایلوشین»، حمایت رژیم صهیونیستی از تروریستها و حملات هوایی مکرر این رژیم به سوریه، روابط میان مسکو و تلآویو تیرهتر از قبل شده است و به نظر میرسد که اگر تقابل میان آمریکا و روسیه شدیدتر شود، روسها رژیم صهیونیستی را در برابر مقاومت تنها خواهند گذاشت.
به هر حال، ایران و روسیه میتوانند روابط راهبردی جدیدی را میان خود تعریف بکنند که مبتنی بر حذف همیشگی موجودیت رژِیم صهیونیستی باشد.
شرایط فعلی سوریه
با توضیحاتی که بهطور مفصل در ارتباط با بازیگران موثر بر تحولات سوریه ارائه شده است، اکنون راحتتر میتوان در مورد مسیر آتی بحران در این کشورگمانهزنی کرد.
آمریکا و متحدانش فعلا به دنبال ایجاد توازن نیروها در سوریه و خریدن فرصت هستند. ترکیه نیز همین سیاست را در سوریه پیگیری میکند. به همینخاطر، کارشکنیهای ترکیه در قضیه استان «ادلب» سوریه و ممانعت از عملیات ارتش این کشور برای یکسره کردن کار تروریستها در این استان، منافع آمریکا و متحدانش را نیز تامین میکند.
اما، همانطور که در جای خود توضیح داده شد، آمریکا و ترکیه بر سر مناطق کردنشین سوریه، با هم همسو نیستند. در این رابطه، احتمالا طی روزهای آینده میان آنکارا و واشنگتن در ارتباط با ایجاد منطقه امن در شرق رود فرات مذاکراتی صورت خواهد گرفت و حتی این روزها در مورد توافق میان آنها هم گزارش میشود. با این حال، بعید به نظر میرسد که آنها درباره کردها به وحدت نظر برسند. در هر صورت، ایجاد منطقه امن، یک خطر برای دمشق و تمامیت ارضی سوریه محسوب شده و باعث میشود که بحران داخلی در سوریه سالها ادامه بیابد.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، آنکارا با ایجاد یک چنین منطقهای در پی آن است که آوارگان سوری ساکن ترکیه را به این منطقه کوچ دهد و ترکیب جمعیتی شمال سوریه را که کردنشین است، به نفع خود تغییر دهد.
بر این اساس میتوان گفت آنچه که از آن به اشتباه به منطقه امن تعبیرمیشود، زمینهسازي دور جدیدی از تنشها در شمال سوریه خواهد بود، چرا که ساکنان بومی این منطقه آوارگان جدید الاسکان را تحمل نخواهند کرد. از این رو، میتوان گفت آمریکا مترصد این است که ایجاد منطقه به اصطلاح امن در شمال سوریه، این کشور را وارد دور جدیدی از تنشها (این بار به صورت قومی در شمال این کشور) بکند و علاوهبر آن، زمینه دوری ترکیه را از روسیه و ایران فراهم کند.
در یک جمعبندی، میتوان گفت در ورای آنچه که از آن تحت عنوان «منطقه امن» تعبیر میشود، ناامنیهای بالقوه زیادی خوابیده است و اجرای چنین طرحی، میتواند این نا آرامیها را بالفعل کند.
نتیجهگیری
ارتش سوریه هر چند به گفته مقامات دمشق، بر 80 درصد از خاک این کشور مسلط شده است، ولی در صورتی که نتواند کار تروریستهای «جبهه النصره» را در استان ادلب و مناطقی از استان «حماه» یکسره بکند، احتمال شعلهور شدن دوباره بحران در سوریه وجود دارد.
آمریکا در حال حاضر به دنبال فرصتسوزی درسوریه است و تلاش میکند ایران را در مناطق دیگر (مثل خلیج فارس) به چالش بکشد. با این توصیفات، بر خلاف ذهنیتهایی که در ارتباط با روند سیاسی و ادامه یافتن مذاکراتی مثل «آستانه» وجود دارد، یکسره کردن کار تروریستها در ادلب، صرفا ازطریق نظامی ممکن است.
متأسفانه، بحران سوریه به سمت فرسایشی شدن تمایل پیدا کرده است و قبل از اینکه دیر شود و این بحران نیز مثل بحران فلسطین، حالت مزمن به خود بگیرد، باید راهحلی برای آن اندیشیده شود.
در عرصه عمل، چیزی که قابل لمس است، پیوند خوردن تحولات سوریه با دیگر تحولات منطقه مثل عراق، بحرین و یمن است. گویی که متحدان دو جبهه به مرور در جای جای منطقه، یکدیگر را پیدا میکنند و با گذشت زمان، مناسبات میان آنها مستحکمتر میشود. در همین مسیر است که آمریکا تلاش میکند در منطقه خلیج فارس یک ائتلاف ضدایرانی ایجاد کند و رژیم صهیونیستی نیز تمایل خود را برای پیوستن به آن، اعلام میکند. در مقابل هم جریانهای مقاومت در عراق رسما اعلام کردهاند که در کنار ایران هستند.
در هر حال، چیزی که در سوریه مشاهده میشود، توقف ارتش سوریه و مقاومت در فتح آخرین سنگرهای دشمن است. این توقف اگر ادامه داشته باشد، بعید نیست که جنگ داخلی سوریه تبدیل به بحرانی مزمن و بلندمدت شود. اگر جریان مقاومت بتواند پرونده سوریه را با پیروزی دولت این کشور بر تروریستها ببندد و جلوی پیوند خوردن این بحران با بحرانهای منطقهای دیگر را بگیرد، پیروزی بزرگی را برای خود و برای دولت دمشق رقم زده است.
در اینجا ما کشورها و یا همان بازیگرانی که هم اکنون در سوریه حضور دارند را به دو گروه «عاملان و حامیان بحران»، و «حامیان دولت سوریه در برابر بحران» تقسیم میکنیم. این تقسیمبندی به نظر میرسد که بهتر از هر تقسیمبندی دیگری، شرایط جاری سوریه را بازتاب میدهد. بهعنوان مثال، ترکیه هر چند در شرایط جاری ، نقش مبهمی را در بحران فوق بازی میکند، ولی در این تقسیمبندی، بهطور شفاف، در زمره کشورهای موجد و عامل بحران قرار میگیرد.
در هر حال، جایگاه کشورهای حاضر در بحران سوریه را تحت دو مقوله ذکر شده، مورد بررسی قرار میدهیم.
سبحان محقق
آمریکا و متحدان
دولت آمریکا بهعنوان بزرگترین پشتیبان رژیم صهیونیستی، بحران سوریه را در سال 2011 استارت زده و از آن زمان تا کنون نیز این بحران را چه مستقیم و چه غیرمستقیم، مدیریت کرده است.
در ارتباط با علت این رویکرد و سیاست واشنگتن در قبال سوریه، نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که حفظ هژمونی آمریکا بر منطقه و جهان، چنین سیاستی را اقتضا میکرده است. به عبارت دیگر، دولت واشنگتن دهه هاست که برای حفظ جایگاه برتر خود در جهان، از فاز قدرت نرم به فاز قدرت سخت تغییر وضعیت داده و اینجا به جایی از سر ضرورت و ناچاری بوده است.
شاید روزگاری آمریکا برای بسیاری از روشنفکران و سیاستمداران وطنی و غیروطنی، سرزمین رویاها و ارزشها بوده، ولی الان شرایط بهگونهای است که کسی جرأت نمیکند القاب ارزشی فوق را برای آمریکا به کار ببرد. در حال حاضر هر کس که نام آمریکا را میشنود، ناخودآگاه مفاهیمی مثل جنگ، خونریزی، تانک، کودتا، اشغالگری، مداخله، لشکرکشی و تروریسم به ذهنش هجوم میآورند. همانطور که گفته شد، این ذهنیت متأثر از دههها سیاست ظالمانه و غیرانسانی آمریکا است.
بنابراین، بحرانسازی آمریکا در سوریه، ادامه همین فرایند بوده و آمریکا برای حفظ سلطه و هژمونی خود، به پیروزی در سوریه و یا لااقل تداوم این بحران نیاز دارد و اگر کوتاه بیاید و از مداخله دست بردارد، در واقع اجازه میدهد که نظم جدیدی در جهان شکل بگیرد.
آمریکا بدین ترتیب، در سوریه نقش یک لیدر را بازی میکند و همه متحدانش از رژيم صهیونیستی گرفته تا عربستان و امارات و کشورهای اروپایی، رویکرد خودشان را با واشنگتن هماهنگ میکنند. البته، همان طور که در ادامه بدان میپردازیم، این پیروی امر مطلقی نیست.
اشاره شد که کشورهای متحد آمریکا در قبال سوریه طیف وسیعی را در بر میگیرند و این کشورها طی هشت سال گذشته، از لحاظ خطمشی فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشتند.
در این میان، شماری از این کشورها همچنان و از سر ناچاری، سرنوشت خود را با آمریکا گره زدهاند. رژیم صهیونیستی، عربستان، انگلیس، فرانسه و امارات جزو این کشورها هستند. سران این طیف از کشورها هر چند مثل قبل امید ندارند که جبهه آنها در سوریه پیروز میشود، ولی مجبور هستند در این جبهه بمانند و به توطئه و دسیسه چینی علیه دمشق ادامه دهند. خصوصا، سر نوشت دولتهایی مثل امارات و عربستان، با تحولات سوریه گره خورده است.
گروه دیگری از کشورها هم هستند که در ارتباط با آینده بحران سوریه، دچار تردید شدهاند؛ ترکیه، قطر و اردن از جمله این کشورهای مردد هستند.
ترکیه که ابتدا با سیاست موسوم به «نوعثمانیگری» وارد میدان شده و قصد داشته با تضعیف و تجزیه سوریه، سهم خودش را بردارد، در سال 2014 به این جمعبندی رسیده بود که آمریکا قدرت مطلق نیست و نمیتواند تحولات سوریه را به سمت مسیر دلخواه ببرد. اتفاقا، رژیم آلسعود نیز در سال 2014 به همان جمعبندی ترکیه رسیده بود، ولی وابستگی ساختاریاش به آمریکا، اختیار واگرایی را از ریاض گرفته و سرنوشت عربستان با سر نوشت آمریکا در ماجرای سوریه ، همچنان گره خورده است.
آنکارا اکنون (مثل یکی دو سال گذشته) در مجموع، سه سیاست مرکب و متداخل را در سوریه پیگیری میکند؛ از یک طرف، راهبردش همان تضعیف هر چه بیشتر دولت سوریه و نیروهای مقاومت است. این سیاست فعلا و موقتا مسکوت مانده و در موقع خودش دنبال خواهد شد. از طرف دیگر، آنکارا به دنبال تحمیل نظم خود در شرق رود فرات و مناطق کرد نشین سوریه بوده و این نظم فعلا با مطالبه «ایجاد منطقه امن» دنبال میشود. در این حوزه دولت ترکیه نه تنها با دمشق ، بلکه با آمریکا نیز دچار چالش شده است. چالش آنکارا با دمشق بر سر مسئله کردها، کاملا طبیعی است، چرا که دولت سوریه مثل هر دولت دیگری، نسبت به سرزمین و تمامیت ارضی خود، حساس است.
اما، آمریکا به کردهای منطقه بهطور کل، کم و بیش نگاه راهبردی دارد و این نگاه مشابه همان نگاهی است که واشنگتن و کشورهای اروپای غربی به رژیم صهیونیستی در منطقه داشته و هنوز هم دارند.
سیاست دیگری که آنکارا در سوریه دنبال میکند، ماهیتا تاکتیکی بوده و وابسته به شرایط متحول جاری است. در همین چارچوب است که ترکیه با ایران و روسیه بر سر سوریه در آستانه و سوچی در ارتباط با حضور شبه نظامیان در ادلب مذاکره میکند و در صدد است که همیشه در باشگاه مذاکرات مرتبط با سوریه حضور داشته باشد، هر چند هدفش صرفا این باشد که در این مذاکرات مانع تراشی بکند.
قطر نیز مثل ترکیه، در ارتباط با پیروزی آمریکا در سوریه مدتی است دچار تردید شده و این تردید را در سال 2016 در سیاست خارجی خود باز تاب داده است. در این سال «حمد بن جاسم» نخستوزیر و وزیر خارجه قطر، در ارتباط با حامیان تروریسم در سوریه دست به افشاگریهایی زده است. قدم بعدی قطر، همسویی با سیاستهای ایران و حزبالله لبنان در منطقه و خروج از ائتلاف سعودی در جنگ علیه یمن بوده است. اقدامی که رژِیم آلسعود آن را بر آن داشته تا به همراه سه کشور بحرین، مصر و امارات، قطر را از سال 1396 تا کنون تحت محاصره قرار دهد.
در هر حال، دوحه با زیرکی، راه خودش را از ماجرا جوییهای آمریکا در سوریه جدا کرده و همچنان به این سیاست پایبند است.
دولت اردن نیز هر چند در ارتباط با ماجراجویی آمریکا در سوریه دچار تردید شده و از پیامدهای آن هراس دارد، ولی سعی نمیکند زیاد از آمریکا در این حوزه فاصله بگیرد. در ارتباط با اردن، بهتر است بگوییم که این کشورچراغ خاموش حرکت میکند؛ بدین ترتیب که اجازه استفاده پنهانی از خاک اردن را میدهد و در همان حال، برای از سرگیری روابط با دمشق تلاش میکند. این موضع میانه، مالاندیشی دولت اردن را درخصوص سوریه، آشکار میکند.
متحدان سوریه
بدون تردید، حامیان دولت سوریه در یک هدف با هم مشترک هستند و آن، مبارزه با تروریسم و غلبه بر نیروهای برانداز در سوریه است. این هدف مشترک، حامیان دولت دمشق را تاکنون متحد نگه داشته است.
اما، نکته مهم این است که متحدان سوریه ازهماکنون باید مواضع خود را در شرایط پساتروریسم مشحص کنند، زیرا در آینده ممکن است میان این متحدان، چالشهایی بروز بکند، و این چالشها از اهداف راهبردی متفاوت آنها ناشی خواهد شد.
جمهوری اسلامی ایران به دو دلیل مشخص، جانب دولت سوریه را گرفته است؛ نخست، حراست از اماکن مقدس در برابر هجوم تکفیریها و دوم، جلوگیری از بروز شکاف در محور مقاومت ضد صهیونیستی. جنبش حزبالله لبنان و دیگر جنبشهایی که در قالب نیروهای مقاومت هستند و در سوریه حضور دارند، از لحاظ رویکرد سیاسی، پیرو ایران هستند و هدف راهبردی آنها نیز نابودی اسرائیل است.
اما، روسیه صرفا به دلایل سیاسی وخصوصا مقابله با گسترش هژمونی آمریکا و ناتو در منطقه و حفظ جایگاه و دو پایگاه خود در سوریه (طرطوس و حمیمم)، جانب دولت «بشار اسد» را گرفته است. روسها به خاطر همین هدف است که از دولت دمشق جانبداری میکنند و در کنار ایران و نیروهای مقاومت قرار گرفتهاند. ولی مسکو در ارتباط با رژیم صهیونیستی، با ایران و مقاومت همسو نیست و نابودی اسرائیل را نمیخواهد و حتی اعلام کرده که حافظ امنیت اسرائیل نیز هست. سران مسکو نسبت به سیاستهای رژیم صهیونیستی در قبال سوریه، و خصوصا حملات هوایی این رژیم، عصبانی هستند، ولی هرگز سیاست نابودی اسرائیل را دنبال نمیکنند.
لذا، این تفاوت در اهداف میان روسیه و مقاومت، ممکن است که در آینده دردسرساز شود. جمهوری اسلامی ایران و دولت سوریه روی این موضوع باید بیشتر متمرکز شده و مواضع روسیه را به سیاست راهبردی خود نزدیک کنند.
در ارتباط با روسیه، چیزی که عیان است، بهتر شدن موضع این کشور در قبال با رژِیم صهیونیستی است؛ در سال 2011 روسها علیه اسرائیل موضع قاطعی اتخاذ نمیکردهاند. اما به مرور زمان و به دلایلی چون سرنگونی هواپیمای روسی «ایلوشین»، حمایت رژیم صهیونیستی از تروریستها و حملات هوایی مکرر این رژیم به سوریه، روابط میان مسکو و تلآویو تیرهتر از قبل شده است و به نظر میرسد که اگر تقابل میان آمریکا و روسیه شدیدتر شود، روسها رژیم صهیونیستی را در برابر مقاومت تنها خواهند گذاشت.
به هر حال، ایران و روسیه میتوانند روابط راهبردی جدیدی را میان خود تعریف بکنند که مبتنی بر حذف همیشگی موجودیت رژِیم صهیونیستی باشد.
شرایط فعلی سوریه
با توضیحاتی که بهطور مفصل در ارتباط با بازیگران موثر بر تحولات سوریه ارائه شده است، اکنون راحتتر میتوان در مورد مسیر آتی بحران در این کشورگمانهزنی کرد.
آمریکا و متحدانش فعلا به دنبال ایجاد توازن نیروها در سوریه و خریدن فرصت هستند. ترکیه نیز همین سیاست را در سوریه پیگیری میکند. به همینخاطر، کارشکنیهای ترکیه در قضیه استان «ادلب» سوریه و ممانعت از عملیات ارتش این کشور برای یکسره کردن کار تروریستها در این استان، منافع آمریکا و متحدانش را نیز تامین میکند.
اما، همانطور که در جای خود توضیح داده شد، آمریکا و ترکیه بر سر مناطق کردنشین سوریه، با هم همسو نیستند. در این رابطه، احتمالا طی روزهای آینده میان آنکارا و واشنگتن در ارتباط با ایجاد منطقه امن در شرق رود فرات مذاکراتی صورت خواهد گرفت و حتی این روزها در مورد توافق میان آنها هم گزارش میشود. با این حال، بعید به نظر میرسد که آنها درباره کردها به وحدت نظر برسند. در هر صورت، ایجاد منطقه امن، یک خطر برای دمشق و تمامیت ارضی سوریه محسوب شده و باعث میشود که بحران داخلی در سوریه سالها ادامه بیابد.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، آنکارا با ایجاد یک چنین منطقهای در پی آن است که آوارگان سوری ساکن ترکیه را به این منطقه کوچ دهد و ترکیب جمعیتی شمال سوریه را که کردنشین است، به نفع خود تغییر دهد.
بر این اساس میتوان گفت آنچه که از آن به اشتباه به منطقه امن تعبیرمیشود، زمینهسازي دور جدیدی از تنشها در شمال سوریه خواهد بود، چرا که ساکنان بومی این منطقه آوارگان جدید الاسکان را تحمل نخواهند کرد. از این رو، میتوان گفت آمریکا مترصد این است که ایجاد منطقه به اصطلاح امن در شمال سوریه، این کشور را وارد دور جدیدی از تنشها (این بار به صورت قومی در شمال این کشور) بکند و علاوهبر آن، زمینه دوری ترکیه را از روسیه و ایران فراهم کند.
در یک جمعبندی، میتوان گفت در ورای آنچه که از آن تحت عنوان «منطقه امن» تعبیر میشود، ناامنیهای بالقوه زیادی خوابیده است و اجرای چنین طرحی، میتواند این نا آرامیها را بالفعل کند.
نتیجهگیری
ارتش سوریه هر چند به گفته مقامات دمشق، بر 80 درصد از خاک این کشور مسلط شده است، ولی در صورتی که نتواند کار تروریستهای «جبهه النصره» را در استان ادلب و مناطقی از استان «حماه» یکسره بکند، احتمال شعلهور شدن دوباره بحران در سوریه وجود دارد.
آمریکا در حال حاضر به دنبال فرصتسوزی درسوریه است و تلاش میکند ایران را در مناطق دیگر (مثل خلیج فارس) به چالش بکشد. با این توصیفات، بر خلاف ذهنیتهایی که در ارتباط با روند سیاسی و ادامه یافتن مذاکراتی مثل «آستانه» وجود دارد، یکسره کردن کار تروریستها در ادلب، صرفا ازطریق نظامی ممکن است.
متأسفانه، بحران سوریه به سمت فرسایشی شدن تمایل پیدا کرده است و قبل از اینکه دیر شود و این بحران نیز مثل بحران فلسطین، حالت مزمن به خود بگیرد، باید راهحلی برای آن اندیشیده شود.
در عرصه عمل، چیزی که قابل لمس است، پیوند خوردن تحولات سوریه با دیگر تحولات منطقه مثل عراق، بحرین و یمن است. گویی که متحدان دو جبهه به مرور در جای جای منطقه، یکدیگر را پیدا میکنند و با گذشت زمان، مناسبات میان آنها مستحکمتر میشود. در همین مسیر است که آمریکا تلاش میکند در منطقه خلیج فارس یک ائتلاف ضدایرانی ایجاد کند و رژیم صهیونیستی نیز تمایل خود را برای پیوستن به آن، اعلام میکند. در مقابل هم جریانهای مقاومت در عراق رسما اعلام کردهاند که در کنار ایران هستند.
در هر حال، چیزی که در سوریه مشاهده میشود، توقف ارتش سوریه و مقاومت در فتح آخرین سنگرهای دشمن است. این توقف اگر ادامه داشته باشد، بعید نیست که جنگ داخلی سوریه تبدیل به بحرانی مزمن و بلندمدت شود. اگر جریان مقاومت بتواند پرونده سوریه را با پیروزی دولت این کشور بر تروریستها ببندد و جلوی پیوند خوردن این بحران با بحرانهای منطقهای دیگر را بگیرد، پیروزی بزرگی را برای خود و برای دولت دمشق رقم زده است.