مشروطه؛ نظریهای برای عصر عُزلت فقیهان
میرزا محمدحسین نائینی معروف به میرزای نائینی(ره) فقیه و اصولی نامدار شیعه در اواخر دولت قاجار است که همزمان با جنبش مشروطه، پای به عرصه مبارزه گذاشت و تلاش بسیاری، در جهت اقامه حکومت اسلامی و از بینبردن سلطنت مطلقه و نظام شاهنشاهی قاجار نمود.
مهمترین تلاش نائینی در نقد نظام سلطنت مطلقه و تبیین سلطنت مشروطه، در کتابی تحت عنوان «تنبیهالامه و تنزیهالمله» به قلم خود ایشان و به زبان فارسی منتشر گردید.
در این کتاب نائینی در جهت تبیین سلطنت مشروطه تلاش وافری نموده و مبانی آن را مورد بررسی و واکاوی عمیق قرار داده است. به همین جهت میتوان وی را اولین فقیه شیعی دانست که با «رویکرد حکومتی به فقه»، توانست متناسب با شرایط زمانی و مکانی از دل فقه، نظریهای سیاسی و ساختار و قالبی برای حکومت استخراج، تئوریزه و ارائه نماید.
در مورد نظریهپردازی نائینی پیرامون نظام مشروطه، دو جریان و خط فکری وجود دارد: برخی نظریه ارائه شده در تنبیهالامه را «نظریه و نظام سیاسی مطلوب شیعه» در جملگی عصر غیبت قلمداد میکنند. در مقابل عدهای معتقدند نظریه مشروطه نظریهای است که متناسب با شرایط زمانی و مکانی دوره نائینی و از باب «قدر مقدور» ارائه شده و «نظریه ثانویه» نائینی به شمار میرود.
قرائت و نظریه اول پیش از انقلاب جریان داشته است و اما قرائت دوم، با تمرکز دقیق بر خود تنبیهالامه و در کنار آن، دیگر آثار و دیدگاههای فقهی- سیاسی مرحوم نائینی، از پیشینه چندانی برخوردار نیست و صرفا بهصورت جسته و گریخته مطالبی در اینباره بیان شده است.
یادداشت حاضر در صدد تدقیق و تبیین دیدگاه دوم است.
عباسعلی مشکانی سبزواری
نائینی و نظام سیاسی در عصر غیبت
رویکرد نائینی به مدل حکومت مشروطه، اذهان را به این سمت میکشاند که وی ولایت فقیه را از نظر دور داشته است. این در حالی است که وی به رغم اعتقاد عمیق به ولایت فقیه، با در نظر گرفتن شرایط روز جامعه شیعه، و با هدف دفع افسد به فاسد اقدام به پیشنهاد مدل مشروطه کرده است.
به بیان دیگر نائینی در روشنگری اندیشههای سیاسی خود، بارها و بارها به اصل «ولایت فقیه» در دوره غیبت استناد میکند و عمیقاً بدان معتقد است، ولی بر آن نیست که پایه نظام سیاسی پیشنهادی خود را بر آن بنیان نهد، زیرا در آن شرایط آن را امکانپذیر نمیداند و معتقد است «حکومت مشروطه» از باب ضرورت و بهعنوان ثانوی مشروع است. زیرا حکومت در مرحله نخست حق امام معصوم(ع) و در دوره غیبت از آن فقیهانی است که شرایط لازم را دارا باشند، اما اینکه استبداد حاکم است، و حکومت امام معصوم و فقیه امکانپذیر نیست، مهر ستم و استبداد به قدر امکان از ضروریات دین اسلام است (بهعنوان نمونه: ن.ک. نائینی، تنبیهالامه: 68، 78 و...).
علاوه آنکه نائینی تصریح میکند که قسمتی از رساله تنبیهالامه در اثبات ولایت فقیه بوده و چون آن را همسنخ مشروطه نمیدانسته از کتاب حذف کرده است. وی در اینباره مینویسد: اول شروع در نوشتن این رساله، علاوه بر همین فصول خمسه، دو فصل دیگر هم در اثبات نیابت فقها و عدول عصر غیبت در اقامه وظائف راجعه به سیاست امور امت و فروع مرتبه بر وجوه و کیفیات آن مرتب کردم... مباحث علمیه که در آنها تعرض شده بود با این رساله که باید عوام هم منتفع شوند بیمناسبت بود؛ و لهذا هر دو فصل را اسقاط کردم.
از گفتارهای متعدد نائینی در تنبیهالامه و دیگر نوشتهها، به این نتیجه میرسیم که وی ولایت فقیه جامع الشرایط در زمان غیبت را حکومتی شایسته و در خور میدانسته است: «از جمله قطعیات مذهب ما طائفه امامیه، این است که در این عصر غیبت، آنچه از ولایات نوعیه را که عدم رضای شارع مقدس به اهمال آن حتی (در این زمینه) معلوم باشد، وظایف حسبیه نامیده و نیابت فقهای عصر غیبت را در آن قدر متقین و ثابت دانستیم، حتی با عدم ثبوت نیابت عامه در جمیع مناصب... لهذا ثبوت نیابت فقهاء و نواب عام عصر غیبت در اقامه وظایف مذکوره، از قطعیات مذهب خواهد بود» (نائینی، المکاسب و البیع، 2: 337).
در عبارتی دیگر میگوید: «اگر یکی از مجتهدان جامع الشرایط به والی اذن در حکومت دهد، ظلم به مقام امامت نیز برداشته میشود و حکومت مشروعیت خود را باز مییابد» (تنبیهالامه: 77). مبنای این فتوا، ولایت مجتهد دارای شرایط در دوره غیبت است.
وی در جای دیگری از همین کتاب، به روشنی اداره سیاسی امت را از وظایف نایبان عام در دوران غیبت میداند؛ و از این روی زمانی مجلس شورای ملی را مشروع میداند که گروهی از فقهای عادل و یا نمایندگان آنها، به دقت سیر قانونگذاری را زیر نظر داشته باشند و قوانین را تصحیح و تنفیذ نمایند (همان: 49).
افزون بر اینها نائینی در درس خارج خود، به نقل دیدگاهها و ادله ولایت فقیه پرداخته، جملگی اخبار دال بر ولایت فقیه را از جهت دلالت و یا سند مورد خدشه قرار میدهد و در نهایت دلالت مقبوله عمربن حنظله را بر ولایت فقیه تأیید میکند و به اشکالهای وارده بر این روایت پاسخ میدهد (همو، المکاسب و البیع، 3: 336).
نائینی با ملاحظه همه جوانب این روایت میگوید: «تمسک جستن به مقبوله عمربن حنظله در جهت اثبات ولایت فقیه از نظر فنی اشکال ندارد، زیرا صدر روایت ظهور در این مطلب دارد و سؤالکننده در سؤالی که از امام(ع) کرده، قاضی را در مقابل سلطان قرار داده و امام(ع) نیز حرف او را در اینکه قاضی در مقابل سلطان است، تثبیت کرده است. بنابراین امام(ع) وقتی میگوید: فقیه را حاکم قرار دادهام، به این معنا نیست که او تنها قاضی است، بلکه او را بهعنوان زعیم سیاسی نیز قرار میدهد. ذیل روایت نیز دلالت بر ولایت فقیه میکند. وقتی امام(ع) میفرماید: فقیه را حاکم قرار دادم، حکومت ظهور در ولایت عامه دارد، زیرا تنها حاکم است که بین مردم بر اساس شمشیر و تازیانه حکومت میکند و شأن قاضی چنین اقتضائی ندارد» (همو، منیهًْالطالب، 1: 327).
وی در بیانی دیگر، ظهور لفظ حاکم را در زعامت سیاسی واضح دانسته، میگوید: «این ظهور استمرار دارد، زیرا روایت ابیخدیجه نیز که در آن لفظ قاضی آمده، و میتواند قرینهای باشد که اراده اما از لفظ حاکم در مقبوله هم قاضی است، نمیتواند ظهور لفظی حاکم را در زعامت سیاسی از بین ببرد، زیرا نمیتوان ظهور لفظی را در یک روایت بر اساس روایت دیگری تعیین کرد» (همو، المکاسب و البیع، همان). نائینی دوباره بر دلالت مقبوله بر ولایت فقیه تأکید کرده، میگوید: «فروایة ابن حنظله احسن ما تمسک به لاثبات الولایه العامه للفقیه» (همان).آیتالله خوئی، دیگر شاگرد مرحوم نائینی نیز، بر پذیرش دلالت مقبوله بر ولایت فقیه توسط نائینی اذعان کرده است (خوئی، مصباح الفقاهه، 5: 45). امام خمینی نیز پذیرش مقبوله توسط نائینی را در چند جا گزارش نموده است (امام خمینی، ولایت فقیه: 4 و 114). بر اساس آنچه گذشت روشن میشود که نائینی با اثبات ولایت عامه فقیه، حق تصدی فقیه جامع الشرایط در همه امور مربوط به قضاوت و زعامت را دارد و هیچ امری در این میان استثناء نشده است (نائینی، المکاسب و البیع، همان: 338).
نائینی و گستره اختیارات ولی فقیه
مرحوم نائینی در تنبیهالامه با تقسیم احکام به دو قسم، به تقسیمبندی احکام به دو دستة اولی (منصوص و مضبوط در شریعت) و حکومتی (غیر منصوصِ موکول بهنظر ولیِ نوعی) میپردازد: «...منصوصاتی که وظیفه عملیه آن بالخصوص معین و حکمش در شریعت مطهره، مضبوط است (حکم اولی)، و یا غیرمنصوصی که وظیفه عملیه آن به واسطه عدم اندراج در تحت ضابطه خاص و میزان منصوص غیرمعین و بهنظر ولی نوعی موکول است (حکم حکومتی). واضح است که همچنان که قسم اول (حکم اولی) نه به اختلاف اعصار و امصار قابل تغییر و اختلاف و نه جز تعبد مخصوص شرعی الی قیام الساعهًْ وظیفه و رفتاری در آن مقصود تواند بود، همین طور قسم ثانی (حکم حکومتی) هم تابع مصالح و مقتضیات اعصار و امصار و به اختلاف آن، قابل اختلاف و تغییر است و مانند قسم اول (احکام اولی) مبتنی بر دوام و تأیید نتواند بود» (همان:134).
مبنای حجیت حکم حاکم
وی با استدلال به آیه اولیالامر (نساء:59)، مبنای حجیت و مشروعیت حکم حاکم را اینگونه به تصویر کشیده است: «اطاعت ولی (امام) را در آیه مبارکه اطیعوالله و اطیعواالرسول و اولیالامر منکم (نساء: 59) در عرض اطاعت خدا و رسول، بلکه اطاعت مقام رسالت و ولایت صلواتالله علیه را با هم درعرض اطاعت خالق عالم عزاسمه تعداد فرمودهاند، بلکه از وجوه و معنای اکمال دین به نصب ولایت یوم الغدیر هم همین است» البته این احکام حکومتی هم یقیناً در طول اطاعت خدا و رسول قرار دارد نه در نقطه مقابل آن و سپس این مهم را برای عصر غیبت و فقیهان اثبات میکند: «همبن طور در عصر غیبت همترجیحات نواب عام و یا مأذونین از جانب ایشان لامحاله به مقتضیات نیابت ثابتهقطعیه علی کلتقدیر ملزم این قسم است» (همان: 131).
محدوده نفوذ حکم حاکم
میرزای نائینی در گام اول و بنیادی، با اعتقاد به ولایت عامه فقیه، دائره نفوذ حکم حاکم را وسیع میداند (ن.ک. نائینی، المکاسب و البیع، 2: 337). در گام بعد امّا، با فرض عدم قبول ولایت عامه، یا عدم امکان برقرار حکومت توسط فقیه در شرایطی خاص، از راه دیگری، یعنی استدلال به لزوم حفظ نظام و عدم جواز اهمال در امور حسبیه، بر دائره و نفوذ حکم حاکم استدلال میکند. امور حسبیه از مسائلی است که در فقه اهتمام قابل توجهی به آن شده است و آن این است که اگر اموری را دیدیم که شارع مقدس راضی بهترک آن نیست، بر فقیه لازم است که نسبت به آن امر اقدام کند. بر این اساس میتوان گفت که برقراری نظم و انضباط اجتماعی و جلوگیری از هرج و مرج و سدّثغور از مسائلی است که اهمال و ترک آن موجب ضرر جدی به جامعه اسلامی است و شارع مقدس هیچگاه رضایت نمیدهد که مومنین این امور را رها کنند و زمام آن را به دست اشخاص ناصالح واگذارند. بدین مناط، فقیه این حق را دارد که انتظام و حفظ نظم جامعه را برعهده گیرد و طبیعی است که قبول تعهد نسبت به این امر، جز به اعمال حکم در امور مربوطه سامان نمیگیرد. میرزای نائینی در اینباره مینویسد: «از جمله قطعیات مذهب ما طائفه امامیه، این است که در این عصر غیبت، آنچه از ولایات نوعیه را که عدم رضای شارع مقدس به اهمال آن حتی (در این زمینه) معلوم باشد، وظایف حسبیه نامیده و نیابت فقهای عصر غیبت را در آن قدر متقین و ثابت دانستیم، حتی با عدم ثبوت نیابت عامه در جمیع مناصب، و چون عدم رضای شارع مقدس به اختلال نظام و ذهاب بیضه اسلام، بلکه مهمتر بودن وظایف مربوط به حفظ نظم ممالک اسلامی از تمام امور حسبیه از اوضح قطعیات است، لهذا ثبوت نیابت فقهاء و نواب عام عصر غیبت در اقامه وظایف مذکوره، از قطعیات مذهب خواهد بود» (همان).
نتیجهگیری
بر اساس آنچه گذشت معلوم میشود بر خلاف آنچه برخی تبلیغ کرده، بر سر زبانها جاری و ساری کردهاند، نائینی از قائلان به «ولایت فقیه در عصر غیبت» است و این مهم را در جای جای تنبیهالامه و دیگر آثار فقهی خود تبیین نموده است.
از سوی دیگر، وی با توجه به فقد شرائط اقامه حکم و حکومت توسط فقیهان، در عصر و مصر خویش، از باب «قدر مقدور» و در راستای «دفع افسد به فاسد»، به ارائه نظام مشروطه بهعنوان جایگزینی برای سلطنت مطلقه نموده است. به بیان دیگر «نظریه و نظام سیاسی مشروطه» ارائه شده توسط نائینی، نظام و نظریهای برای عصر و مصری که فقیهان در عُزلتند، اگر نه در صورت وجود شرایط و امکانات، فقیه، شخصاً مکلف به اقامه نظام سیاسی مستقل مبتنی بر «نظریه و نظام سیاسی ولایت فقیه» است.