هميشه نبض زمين با تو راه افتاده(چشم به راه سپیده)
اين همه تاوان؟!
خورشيد چشمهاي تو کتمان نميشود
اين قدر آفتاب که پنهان نميشود
«در ماوراي مشکل» حالا نيامدن
انگار حکمتيست که آسان نميشود
مويت و انتظار به تکرار خوردهاند
صدها گره که چاره به دندان نميشود
دردي که در کشاکش دوري کشيدهام
قطعا نصيب گرگ بيابان نميشود
چنديست گريه ميکنم و خيس و خسته از
اوضاع اين سري که به سامان نميشود!
فرياد کشوري شدهام در گلو، بيا
نه، با دعاي گربه که باران نميشود
برگرد مهربان که ستونهاي سينهام
ياراي حجم اين همه تاوان نميشود
ميرحسين نونچي
از پرستوهاي خونينبال
حتي تو را با استکانها فال ميگيرم
حتي سراغ از خوشههاي کال ميگيرم
نام تو را با هر زبان و لهجه ميپرسم
حتي جواب از مردمان لال ميگيرم
تو نيستي اما نشان سرزمينت را
ياد از پرستوهاي خونينبال ميگيرم
زنجير عشقت بسته پايم را ولي عمريست
جان از صداي رقص اين خلخال ميگيرم
در هر کجاي دور اين دنياي پر سرسام
آرامش از اين عشق بيجنجال ميگيرم
از نذرهاي بي تو ماندن... نه ملالي نيست
... من حاجتم را با همين منوال ميگيرم
سودابه مهيجي
کنار خط افق
ميان راه سفيد و سياه افتاده
خوش آن پياده که در پاي شاه افتاده
اگرچه قسمت من قلب سرد و تاريکي است
عزيزتر ز تو آيا به چاه افتاده؟
بهانهاي شده اين نوبهار تقويمي
هميشه نبض زمين با تو راه افتاده
نه دل به وسعت دريا که با تو موج شويم
نه در پياله ما عکس ماه افتاده!
تو نيستي که به تک بيتهاي دفتر من
هميشه سايهاي از خيمه گاه افتاده
تو نيستي که دلم مات روزگار شده
ميان راه سفيد و سياه افتاده
کنار خط افق يک سوار منتظر است
درون فال زمين يک سپاه افتاده
الهام صفالو
تو اگر دعا کنی
بي اذن تو هرگز عددي صد نشود
بر هر که نظر کني دگر بد نشود
زهرا تو دعا کن که بيايد مهدي
زيرا تو اگر دعا کني رد نشود
سيد مجتبي شجاع
گل نرگس
گل نرگس! چه شود بوسه به پايت بزنيم
تا به کي، خسته دل از دور، صدايت بزنيم
گل نرگس! نکند مهر زما برداري،
داغ ديـدار رخت بر دلمان بگذاري؟
؟؟؟؟
آقا تو کجايي؟
وقت است که از چهره خود پرده گشايي
«تا با تو بگويم غم شبهاي جدايي»
اسپندم و در تاب و تب از آتش هجران
«چون عودم و از سوختنم نيست رهايي»
«من در قفس بال و پر خويش اسيرم»
اي کاش تو يکبار به بالين من آيي
در بنده نوازي و بزرگي تو شک نيست
من خوب نياموختم آداب گدايي
عمريست که ما منتظر آمدنت، نه
تو منتظر لحظه برگشتن مايي
ميخواستم از ماتم دل با تو بگويم
از ياد رود ماتم و دل چون تو بيايي
امشب شدهاي زائر آن تربت پنهان؟
يا زائر دلسوخته کرب و بلايي
اي پرسش بي پاسخ هر جمعه عشاق
آقا تو کجايي؟ تو کجايي؟ توکجايي؟
يوسف رحيمي
گفتهاند که تو...
براي او که برايم نماد خورشيد است
نديدمش ولي او سالها مرا ديدهست
نديدمش ولي از پشت پردهها حتي-
دلم براي نگاهش هميشه لرزيدهست
سلام مهدي من! روز و ماه و سال بخير
نگو که لحن سلامت! چه قدر شوريدهست
نگو که لحن سلامت چه قدر غمگين است
که در حوالي من غم هميشه خنديدهست
در اين طرف که منم فصلها همه سردند
در آن طرف که شمايي... بهار روييدهست؟
در آن طرف که شمايي در اين زمستانها
بگو که عطر بنفشه دوباره پيچيدهست؟
هواي سمت شما ابري است يا آرام؟
در اين طرف که هوا سالهاست خشکيدهست
چه ساعتيست در آنجا؟ شب است يا روز است؟
در اين طرف که «زمان» سمت کعبه چرخيدهست-
براي اين که هواي تو در تنش جاريست
که سالهاست «نديده» فقط تو را «ديده»ست!
- و گفتهاند: تو از سمت کعبه ميآيي
ولي «چه وقتش» را هيچ کس نفهميدهست...
مطهره عباسيان