آیا خدا برای مواقع ناامـیـدی اســت؟!
امید، مهمترین عنصر معنابخش زندگی انسان است؛ آنچنانکه اگر امید نباشد، نظام جهان از هم فرو میپاشد و انسانها با دست خود انتظام عالم را از هم میگسلند؛ زیرا بدون امید، کمتر کسی به ساختن و نگهداشتن آنچه دارد، دست میبرد و برای عمران و آبادی زمین میکوشد! امید، خود مولود و معلول ایمان است. ایمان به خیرخواهی و قانونمندی جهان و اینکه جهان، باشعور و هوشمند است و به ندای قلب و زبان فرد درمانده گوش میدهد و میتواند خیرخواهانه به او یاری رساند. این اعتقاد، حتی اگر خود فرد امیدوار به آن هوشیار نباشد، همان باور عمیق قلبی به وجود خدای مهربان و مقتدر است. بر این اساس هم اعتقاد و ایمان به وجود خدا و هم امید به کارسازی او و وسائلی که برای کمک به انسان آفریده، ریشه در اعماق عقل و فطرت انسان دارد و با مجادلات زبانی و مغالطات کلامی قابل زدودن و ابطال نیست. در نوشتار حاضر یکی از مغالطات منکران خدا مورد بررسی و نقد قرار گرفته است.
یکی از شبهاتی که منکران خدا مطرح میکنند این است که انسانها زمانی به خدا روی میآورند که از وسائل مادی و دنیایی ناامید شده باشند و وقتی هم از امور زمینی ناامید میشوند که اساسا هیچ امیدی باقی نمانده باشد؛ بنابراین خدا برای زمانی است که امیدی نیست و بهتر است که کار خود را به خدا نسپاریم تا اندک امیدی در دلمان زنده بماند! ديدهايد وقتي طبيبي به بيمار يا همراهان بيمار ميگويد كه كاري از ما طبيبان ساخته نيست؛ مگر خدا كاري كند، بيمار میفهمد که به آخر خط رسيده و ميميرد! هیچکس از این جمله «دیگر باید از خدا خواست کاری بکند!» خشنود نمیشود؛ بلکه همه امید فرد مؤمن به یکباره نابود میشود!
بررسی و نقد
1. اعتقاد به خداوند و ایمان به حکمت، قدرت و خیرخواهی او، پدیدهای سطحی و زبانی نیست که با بازیهای زبانی و مغالطات کلامی بتوان آن را بیاعتبار و بیارج کرد. دینداری و ایمان از لحاظ عقلانی ریشه در عمیقترین تأملات فکری و اندیشهورزانه بشر و از لحاظ انگیزشی از ژرفترین لایههای عاطفه و احساس فطری انسانها برخاسته است. روشن است که همه انسانها در میزان فهم حقایق عالم و سطح دلبستگی و ایمان به خدا یکسان نیستند و همین تفاوت در میزان فهم و دلبستگی، تفاوت در رفتارها را خصوصا در مواقع اضطرار موجب میشود. از این رو ممکن است برخی از مؤمنان در موارد اضطرار و ناامیدی از وسائل مادی، به جای تشدید امید به رحمت الهی و استمداد از او دچار احساس درماندگی و ناامیدی مطلق شوند و از شنیدن جملاتی مثل اینکه «دیگر کاری از دست ما ساخته نیست مگر اینکه خدا کاری بکند!» وحشت داشته باشند. اما مؤمنان خالصی که خدا را بدرستی شناخته و دلبستگی عمیقی به او دارند، هرگز از این جملات ناراحت نشده بلکه بسیار شادمان میشوند؛ زیرا از آن به بعد سروکارشان یکسره با خداوند مهربان و خیرمحض است که هیچگونه بخلی در وجود او نیست و هرچه با بنده خود کند، از روی حکمت و خیر و دوستی با اوست، هرچند خود انسان حکمتها و اسرار فعل الهی را پیش از تحقق آن درنیابد! از طرفی همین انسانهای مومن، همان زمان هم که به علل و اسباب مادی روی میآورند باور دارند که تا خدا نخواهد همین علل و اسباب نیز اثر بخش نخواهند بود.
حالات سهگانه انسانها
در رابطه با مرگ
2. تحلیل روانشناختی مسئله مرگ، نشانگر وجود تعارضی مهم و ژرف در سازمان روانی افراد است. انسانها، حتی مؤمنان، به علت وجود غرائز طبیعی، به زندگی، فرزندان، اموال، همسر و موقعیتهای باارزش دنیایی خود علاقه مند و دلبستهاند. این دلبستگی به خودی خود امر نامطلوبی نیست؛ بلکه امری مطلوب، خیر و در جهت سعادت انسانهاست؛ مگر آنکه به هدف زندگی تبدیل شود و هدف اصلی حیات (کمال معنوی و اخلاقی) فراموش گردد. همین علاقه و دلبستگی است که مایه رونق زندگی، تکاپو و تلاش برای ساختن و بهبود حیات دنیایی است؛ چیزی که خداوند خود از انسانها خواسته که به آبادانی زمین بپردازند و استعدادهای آن را شکوفا و قابلیتهای آن را فعلیت بخشند (اعراف: 61) و در پرتو آبادانی زمین و آماده ساختن آن برای زندگی خوب، به عبادت، کسب فضائل و رشد معنوی همت گمارند. بنابر این انسانها تا آن زمان که تکالیف خود در ارتباط با آبادانی زمین و تحصیل رشد معنوی را به خوبی انجام نداده باشند، به صورت طبیعی آماده مرگ نمیشوند و اگر به علل خاصی با مرگ نابهنگام مواجه شوند، شدت تعلق به دنیا و آماده نبودن برای مرگ، وحشت زیادی را در آنان برمی انگیزد و از این رو مرگ در نظر اکثر انسانها امری ناخوشایند و نامطلوب مینماید. از این رو حال انسانی که در برابر مرگ قرار میگیرد از سه گونه بیرون نیست: 1. به خدا ایمان ندارد و زندگی را یکسره معلول تصادف و گزافه میپندارد. چنین کسی اساسا نه شناختی از خدا دارد و نه تعلقی به او و به همین سبب، ناامیدی از وسائل دنیایی برای او به منزله ناامیدی مطلق است و طبیعتا هنگامی که چنان جملاتی به او گفته شود، بر ناامیدیاش افزوده شده و عمیقا نگران، غمگین و درمانده میشود. 2. مؤمنانی که هرچند معرفت و ایمان به خدا دارند، اما از یکسو هم خود را آماده مرگ نمیبینند و هم اطمینان دارند که فعل خدا حکیمانه است و مقهور احساسات و دلبستگیهای انسانها نمیشود؛ این گروه هرچند به سبب ضعف معرفت و ایمان، از تحولات پس از مرگ تصویری مبهم و گاه هولناک دارند و همین امر سبب میشود با شنیدن چنان جملاتی، ناراحت و غمگین شوند؛ اما تجربه نشان داده که چنین افرادی خیلی سریعتر و آسانتر از گروه نخست، با مسئله مرگ کنار آمده و اگر فرضا بهبودی نیابند، با آرامش بیشتر و رضایت افزونتری دنیا را ترک میگویند. 3. دسته سوم مؤمنان خالص و اولیای الهیاند. این گروه به سبب معرفت و ایمان عمیق به حکمت و خیرخواهی پروردگار از احساس آمادگی برای رویارویی با مرگ (چون در هرلحظه تکالیف زندگی خود را به خوبی و کمال انجام دادهاند) نه تنها از چنان جملاتی ناراحت نمیشوند، بلکه اشتیاقشان شعلهور گشته و برای لقاء پروردگار لحظه شماری میکنند. بنابر این اگر چه اکثر انسانها در هنگام ناکارآمدی وسائل دنیایی و بریدن امید از دیگر انسانها احساس بدی دارند و ممکن است خود را ببازند، اما این امر به نگرشها، شناختها و انگیزههای آنان مربوط است و نمیتواند دلیلی بر واقعیتها و حقایق زندگی قرار گیرد. وجود و صفات و افعال الهی بنیاد حقایق این جهان است و حالات روحی و روانی انسانهای بیایمان یا ضعیفالایمان نمیتواند دلیلی بر انکار چنان حقایقی قرار گیرد. هرچند باور و ایمان عمیق اولیای الهی به وجود و خیرخواهی خداوند و حتی گرایش همه انسانها به خداوند در حالات اضطرار میتواند دلیل روشنی بر وجود و ارتباط عمیق و ناگسستنی پروردگار با جهان و انسان باشد!
قدرت خداوند
مافوق قوانین حاکم بر هستی
پس اینکه پزشکان میگویند کاری از دست ما ساخته نیست؛ مگر خدا کاری کند، منظورشان این نیست که خداوند برای زمان ناامیدی از اسباب و علل است، بلکه منظورشان این است که قدرت خداوند ما فوق قدرتهای مادی است و وقتی که قدرتهای مادی جوابگو نباشد، فقط خداست که میتواند کار بشر را راه بیندازد. این امر نشانه عظمت و قدرت خداوند است که وقتی قدرتهای محدود مادی کاری از پیش نمیبرند، قدرت دائمی و نامحدود خداوند میتواند به یاری انسان بیاید. بسیار انسانهایی را دیدهایم در لحظه ناامیدی از غیرخدا، کار خود را به او سپردهاند و معجزه آسا از مشکلات برون رفتهاند. توجه به دو نکته مهم است: اولا جهان منظم و قانونمند است و ثانیا قدرت خدا بالاتر از قانونمندی جهان است و اگرچه خواست خدا تدبیر امور جهان در چارچوب قانونمندی است اما قدرت او فراتر از قانونمندی جهان است. مضاف بر اینکه دعا خود یکی از قوانین و سنتهای جهان است!
* مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم