جریانی همیشه تپنده!
پژمان کریمی
جریانسازی ادبی با هدف کلی بالندگی ادبیات و بنا به غایت تاثیرگذاری ژرف بر مخاطب، یک ضرورت فرهنگی است و جلوهای از پویایی نخبگانی و توسعه یافتگی اندیشگی یک جامعه توصیف میشود.
جریانسازی ادبی را به دو صورت روشن رخ میدهد:
یک: ایجاد و گسترش سبک ادبی جدید از حیث ریخت شناختی چه در حیطه شعر و چه داستان و چه نقد ادبی،
دو: معرفی و ترویج یک فضای متفاوت گفتمانی فرهنگی و سیاسی
در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، هر دو شکل جریان سازی ادبی پا گرفت. بطور مثال و در اشاره به نوع و شکل اول؛ نیما یوشیج با عرضه شعر نو، حکایت سبک و شاخهای جدید در میان قوالب کلاسیک شعر فارسی را آغاز کرد. قالبی که خیلی زود با استقبال شاعران نواندیش و البته اغلب
کم استعداد در حیطه شعر کلاسیک روبرو شد. هرچند که مخاطب عوام روی گشادهای به قالب نوپدید نان نداد. به هر روی اما، نیما دست به جریان سازی ادبی زد. یا جلال آل احمد با قلم ساده خود، توانست جریانی را در میدان ادبیات داستانی به راه اندازد که با موضع گیری منفی طیف شبه روشنفکر- صرفا به دلیل اغراض سیاسی و خود برتر پنداری- روبرو شد.
در سطح شکل دوم نیز، جدیترین فضای گفتمانی، همانا گفتمان چپ بود که در سطح رسانهها بیشترین بازتاب را داشت و قلم شاعرانی چون نیما، هوشنگ ابتهاج ، سیاوش کسرایی، خسرو گلسرخی و... و در میان نویسندگان صمد بهرنگی ف غلامحسین ساعدی و... جدیتر از سایرین در این فضا تنفس میکرد.
مخاطبان ادبیات پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ، به دو دلیل بزرگ استقبال چشمگیری از کلیت جریانهای ادبی نشان ندادند.
اول اینکه؛ در دوران اختناق سیاسی رژیم پهلوی، مطالبات مردمی و خواست عمومی جامعه، سر و شکل و قالب شعر و داستان نبود. مخاطب آن دوران سیاه، سراسیمه ؛ در پی بازتاب دردها و رنجها و آرزوها و آرمانها و غایات خود در آینه ادبیات تکاپو میکرد. چنان که اشاره رفت؛ شعر نو، هر قدر در محافل روشنفکری درخشید – و زود هم در شیب ابتذال ساختاری و محتوایی- قرار گرفت، در میان مردم کوچه و بازار اقبالی نیافت. در ساحت ادبیات داستانی هم وضع چنین بود. ریخت و ساختار رمان شازده احتجاب به قلم نویسنده همکار ساواک - هوشنگ گلشیری - چه واتابی در میان طبقات محروم و متوسط جامعه ایرانی داشت؟!
دوم اینکه؛ مردم ایران بنا به ماهیت دینی و اسلامگرایانه خود نیز، نمیتوانستند با جریانهای ادبی روزگارشان همراه شوند. در برخی از آثار ادبی، از فقر یا نبود آزادی یا وابستگی به اجنبی یا رنگ باختگی ارزشهای سنتی و ملی و...که واقعیت جامعه آن روزگاران ایران بود سخن میرفت اما، چون مصدر سخن و چشمه نگاه صاحب سخن نسبت به ساحت دین الهی اسلام دارای عناد بود و اثر بر تحلیل مادیگرایانه و با هدف ترویج باور الحادی استوار مینمود، با پذیرش مردم دیندار روبرو نمیشد.
با رخداد انقلاب اسلامی، لرزهای در گستره ادبیات این مرز و بوم، در گرفت. جریان سازی بزرگ و جدی و موثری به عنوان یک واقعیت تموج یافت، جریان سازی توامان شکلی و گفتمانی!
قلمهای شاعران و نویسندگان و منتقدان ادبی، ملهم از مکتب و گفتمان انقلاب اسلامی، برآمده و رها از حصارهای سرکوب شاهانه و تقیدات متفرعانه و پرورش یافته در دوران نهضت انقلاب اسلامی، زبانی جدید را عرضه کردند. واژهها و ترکیب واژهها و تعابیر و تشبیهات و تلمیحات تازه، به کارزار شعرو داستان و نقد پا نهادند تا حدیث روز و وصف راه وشرح چیستی و چگونگی خداخواهی و رستگاری را تصویر کنند. ادبیات ایران پس از قرنها فترت، وجه بارزو کامل ستیهندگی علیه طواغیت یافت. از مدح «بت و ساقی و ساغر» عبور کرد و به صف زنی علیه نفسانیت، آبرو گرفت.
مردم، ادبیات ایران را دیگر تنها در نام چند شاعر و نویسنده نامدار، خلاصه نمیکردند. انها قلمهایی را یافته بودند که روایتگر آرمانهای والای الهی و انسانی و زبان درد و رنج و خواست بشر امروز بودند .
این جریان هنوز خیز دارد و بر عکس سایر جریانهای ادبی در ایران و سایر نقاط جهان، همچنان تپنده و رو به بالندگی است. زیرا ماهیت دین الهی اسلام و هر آنچه از این ساحت، مبنا و سرچشمه مییابد، دوری از سکون و مبارزه و تعالی خواهی مدام را ایجاب میکند.