kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۹۴۹۶
تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۲۰:۲۹

یک شهید، یک خاطره



تصویر لبخند
مریم عرفانیان
هنوز چند روزی از آخرین مرخصی علي‌اصغر باقی مانده بود که رو به من گفت:
- «بیا برويم شهر و هر چه می‌خواهی براي خونه و بچه‌ها بخر.»
با هم به شهر رفتيم و خرید کردیم.
گفت:
- «من فردا عازمم. فامیل رو دعوت کن تا از اون‌ها خداحافظي کنم.»
***
همة اقوام توی خانه‌مان جمع بودند؛ از برادرهای علی‌اصغر گرفته تا خواهرهای من، دایی و عمو.
علي‌اصغر بهترین لباسش را پوشيده بود و عزم رفتن داشت که یکی از میهمان‌ها گفت:
- «‌علی آقا! مگه عروسي می‌خواهی بروي که لباس نو پوشيدي؟»
او خندید:
- «اونجايي که می‌روم، برام کمتر از مجلس عروسي نيست.»
***
هنوز تصویر آخرین لبخند علی‌اصغر را در آن میهمانی به خاطر دارم.
 خاطره‌ای از شهید علی‌اصغر فتح‌آبادی
راوی: همسر شهید