«گنجینه اسرار»، زیباترین قرائت عرفانی از عاشورا
رضا اسماعیلی
کیست این پنهان مرا در جان و تن؟
کز زبان من همی گوید سخن!
این که گوید از لب من راز کیست؟
بنگرید این صاحب آواز کیست؟
در من اینسان خودنمایی میکند
ادعای آشنایی میکند
کیست این گویا و شنوا در تنم؟
باورم یا رب نیاید کاین منم (1)
این ابیات، بر گرفته از مقدمه منظومه لطیف و فاخر عاشورایی گنجینه اسرار«گنجینهًْ الاسرار» اثر طبع «عمان سامانی»، شاعر آیینی نیمه دوم سده 13 و اوایل سده 14 ه . ق- عصر قاجار و مشروطه - است. شاعری که با خلق و آفرینش این منظومه عارفانه- عاشقانه عاشورایی، نام خود را در شمار یکی از بزرگ ترین شاعران آیینیسرای ایرانی به ثبت رسانید.
نام اصلی این شاعر میرزا نورالله، ملقب به تاج الشعرا و متخلص به «عمان» است. شاعری از دیار «سامان» استان چهار محال و بختیاری (1322- 1258 ه . ق) (2)
وی علاوه بر منظومه ماندگار «گنجینه اسرار» که در سرودن آن تا حدودی متاثر از آتشکده نیّر تبریزی و زبده الاسرار صفی علیشاه اصفهانی بوده است، صاحب آثار دیگری نیز میباشد، از جمله: منظومه معراجنامه (که ظاهرا تاکنون مجال چاپ و نشر نیافته است)، مخزن الدرر که تذکرهای است دربردارنده شرح احوال و آثار تعدادی از شاعران استان چهار محال و بختیاری که به سبک تذکرههای دوره بازگشت و با نثری متکلفانه نوشته شده است، و دیوان اشعار شاعر که در بر دارنده غزلها، قصیدهها و دیگر مثنویهای اوست و تاکنون چندین بار در ایران و هند تجدید چاپ شده است. ولی بیهیچ تردیدی میتوان گفت که تاکنون هیچ کدام از آثار او مرتبهای به والایی و ارجمندی گنجینه اسرار نیافتهاند. البته عمان قصیده معروفی نیز در مدح مولیالموحدین علی(ع) سروده است که به «قصیده لامیه» معروف است. این چکامه نیز در کنار منظومه گنجینه اسرار، به خاطر استحکام و استواری و همچنین فخامت، فصاحت و سلامت بیان، مورد استقبال و توجه اهل فضل و ادب قرار گرفته و از جایگاهی شایسته برخوردار است که به عنوان تبرک و تیمن ابیاتی از آن را زمزمه میکنیم:
به پرده بود جمال جمیل عزوجل
به خویش خواست کند جلوهای به صبح ازل
چو خواست آن که جمال جمیل بنماید
علی شد آینه، خیر الکلام قل و دل
من از مفصل این نکته مجملی گفتم
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
اما بدون هیچ تردیدی باید گفت که عمان، شهرت و آوازه خود را مدیون منظومه عاشورایی گنجینه اسرار است. او در این مثنوی، با برداشتهای ناب عرفانی از جریان عاشورای حسینی، از حربن یزید ریاحی، حضرت عباس، حضرت علیاکبر، حضرت قاسم، به میدان رفتن حضرت سیدالشهدا(ع) و عنانگیری حضرت زینب(س)، سفارش امام حسین (ع) در مورد حضرت سجاد(ع) به حضرت زینب(س)، شهادت حضرت علیاصغر، و بالاخره از به میدان رفتن حضرت سیدالشهدا (ع) و جریان شهادت آن ذخیره خداوندی سخن به میان آورده است.» (3)
چرا «گنجینهًْ الاسرار»؟!
در مورد نام منظومه عاشورایی عمان - گنجینه الاسرار - که ترکیبی از دو واژه فارسی و عربی است و تاکنون بسیاری از ادیبان وسخنشناسان بر آن خرده گرفتهاند، باید گفت که علاقهمندان این شاعر در توجیه این اشتباه گفتهاند که عنوان اصلی با یای بدل از کسره در مضاف گنجینه خوانده میشود، یعنی باید بخوانیم «گنجینه اسرار»، همچنان که از آغاز تا انتهای این گفتار نیز این ترکیب با چنین رسمالخطی نوشته شده است. اشاره به نکته ظریف دیگری نیز در این خصوص ضرورت دارد. آنان که با ادب وگویش بختیاری آشنایی دارند، خوب میدانند که گونه ای ترکیبسازی به صیغه و صرف عربی از واژگان فارسی، در بین شاعران و ادیبان بختیاری رایج بوده است که به کار بردن چنین ترکیباتی را جایز میدانستهاند- همچنان که شاعران فارسیگوی افغانی و تاجیکی، امروزه با همان گویشی که در کشور خویش تکلم میگویند، شعر فارسی میگویند- برای مثال ساخت قصایدی با عناوین «گلیمیه» و «اسبییه» توسط شاعرانی چون افلاکی و نیسان سامانی. با عنایت به چنین تسامح و تساهلی در بین شاعران بختیاری، نباید از انتخاب چنین عنوانی توسط عمان چندان تعجب کرد.
گنجینه اسرار
تلفیقی عاشقانه از حماسه و عرفان
استاد محمد علی مجاهدی، شاعر و پژوهشگر عرصه ادبیات آیینی در باره منزلت ادبی و عرفانی «گنجینه اسرار» میگوید: «گنجینه عمان مبتنی بر قرائت عرفانی از فرهنگ خون نگار عاشوراست. قرائتی که به مقولههای تاریخی، جغرافیایی و اجتماعی اعتنایی ندارد و تنها از منظر معرفتی به واقعه کربلا نگاه میکند و در تبیین راز و رمزهای آن، از شیوه بیدلانه سود میجوید ... عمان، ماجرای این حرکت الهی را از «عالم ذر» به روایت مینشیند و از صدای عام «الست بربکم» ربوبی و «قالوا بلی» این نفوس کروبی با ما سخن میگوید تا صبغه ماورایی قیام سالار شهیدان کربلا حسین بنعلی(ع) را در بیرنگی محض به تصویر بکشد.»
آنچه که منظومه گنجینه اسرار را از دیگر منظومههای عاشورایی متمایز میکند، نگاه زیباشناسانه مبتنی بر عشق و عرفان به قیام حسینی است. پیش از این اکثر شاعرانی که به روایت عاشورا مینشستند، از منظری سوگمندانه به واگویه این واقعه میپرداختند. ولی نگاه عمان به عاشورا، نگاهی آمیخته به عرفان و نشأت گرفته از عشق و معرفت است. در چشم و دل این شاعر دل شده، در کربلا، حضرت اباعبدالله(ع) و یارانش نه برای قتال، که برای «وصال» آمدهاند. از همین رو میدان کربلا در نگاه عمان، میدان عشقبازی با معشوقه ازلی و ابدی است، و عاشقان رقصکنان، مست، و بیسر و دست- زیر شمشیر جذبه حضرت دوست- گردن میسپارند:
ما گر زسر بریده میترسیدیم
در محفل عاشقان نمیرقصیدیم
در محفل عاشقان، خوشا رقصیدن
دامن ز بساط عافیت برچیدن ...
گنجینه اسرار، تلفیقی عاشقانه از حماسه و عرفان است. عمان عشق را عمود خیمه هستی میداند و از این منظر به حماسه کربلا و روز عاشورا نگاه میکند. او همچون زینب(س) در کربلا چیزی نمیبیند جز جلوههای جمال و جلال حضرت دوست، و با سرمستی و شوقی وصف ناپذیر این صحنههای ناب و نایاب را بر بوم شعر خویش به تصویر میکشد، این که چگونه معشوق، عاشق را با کمند غمزه صید میکند. فلسفه آفرینش عالم هستی، عشق حضرت حق (جل جلاله) به جمال و جلوه خویش است؛ زیرا دوستی ذات خود، از لوازم عشق است. ذات اقدس پروردگار نیز بر همین اساس جهان را پدید آورد:
با خدنگ غمزه صید دل کند
دید هر جا طائری، بسمل کند
چون دل عشاق را در قید کرد
خود نمایی کرد و دلها صید کرد
امتحانشان را ز روی سرخوشی
پیش گیرد شیوه عاشقکشی
به نظر میرسد این ابیات تفسیر منظوم و شاعرانه حدیث معروف قدسی «کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف، فخلقت الخلق لکی اعرف» باشد. خداوند میفرماید: «من گنج پنهانی بودم که دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم.»
«عمان»، در عرفان متاثر از مبانی عرفان نظری «ابن عربی» است. این ابیات نیز نشانه تاثیرپذیری او از این عارف بزرگ است. وقتی ابن عربی به احادیث پیامبر(ص) در ارتباط با عشق روی میکند، در ابتدا به حدیث معروف «گنج مخفی» استناد میکند... حدیث گنج مخفی به ما میگوید که خداوند موجودات را از روی عشق خود برای شناخته شدن آفرید. پس عشق، نیرویی محرک آفرینش است . موجوداتی که او آفرید، غایتهای عشق او هستند .عشق خداوند، عشقی حقیقی است و منشأ تمامی عشقهاست ... نشانه «انسان کامل» در عشق، فقری عام است که نابودی کامل خویشتن است . این عشق نیاز شدیدی را به خداوند و بینیازی به انکساف کامل او به وجود میآورد. آن انکساف کامل در کلیت خود این جهان است. انسان کامل (حضرت اباعبدالله) از طریق عشق به خداوند که کامل و بیحد (مطلق) است، تمام موجودات را دوست میدارد. (4)
عمان، ظهور حماسه بی بدیل کربلا را مولود عشق میداند. عشقی که اساس و شالوده عالم هستی است و سرچشمه همه زیباییها. از همین رو ادبیاتی را که در گنجینه به کار میگیرد، ادبیاتی عاشقانه است. ادبیاتی به سبک و سیاق منظومههای عاشقانه «نظامی». او در گنجینه به عمد و آگاهانه از تعبیرات و اصطلاحات عاشقانه ملموس شعر فارسی بهره میگیرد، هر چند که عدهای به کارگیری این لغات و اصطلاحات را در یک منظومه عاشورایی بر نمیتابند و آن را نوعی بدعت و انحراف (5) میشمارند:
گوید او چون باده خواران الست
هر یک اندر وقت خود گشتند مست
ز انبیا و اولیا، از خاص و عام
عهد هر یک شد به عهد خود تمام
نوبت ساقی سرمستان رسید
آن که بد پا تا به سر، آن رسید
آن که بد منظور ساقی، مست شد
وان که دل از دست برد، از دست شد
گرم شد بازار عشق ذوفنون
بوالعجب عشقی! جنون اندر جنون
خیره شد تقوی و زیبایی به هم
پنجه زد درد و شکیبایی به هم
سوختن با ساختن آمد قرین
گشت محنت با تحمل همنشین
ناز معشوق و نیاز عاشقی
جور عذرا و رضای وامقی
گفت : اینک آمدم من ای کیا!
گفت : از جان آرزومندم، بیا
عُمّان و تاثیر پذیری از
« ُزبدهًْ الاَسرار» صفی علیشاه
امتیازی که باعث شده «گنجینه اسرار» در مقایسه با سایر منظومههای عاشورایی در مرتبهای بسیار بالاتر و والاتر قرار گیرد، بهرهگیری آگاهانه و هوشمندانه عمان از نمادهای ادبیات عارفانه- عاشقانه برای بازآفرینی و روایت واقعه کربلاست. امتیازی که پیش از این، اکثرمنظومههای عاشورایی از آن بیبهره بودهاند.
البته از حق نباید گذشت که پیش از عمان، صفی علیشاه نیز در منظومه «زبده الاسرار» تا حدودی به این شیوه متوسل شده است.
از همین رو عمان نیز در ساخت گنجینه به این منظومه نظر داشته است و شاید بتوان گفت که الهام بخش وی در سرودن این منظومه عاشورایی مانا و فاخر، زبدة الاسرار صفیعلیشاه بوده است.
ولی از آنجا که صفیعلیشاه در ساخت منظومه خویش در حجمی گسترده از تعابیر و اصطلاحات فلسفی، حکمی و عرفانی سود جسته است، به خاطر پیچیدگیهای بیانی و کلامی، منظومه او بیشتر مناسب حال اهل فن و خواص است و عوام- بخصوص مردم کوچه و بازار- کمتر میتوانند با منظومه عاشورایی او ارتباط عاطفی برقرار کنند.
و اینک ابیاتی برگزیده از مثنوی «زبدهًْ الاسرار»:
چون که بحر لایزالی کرد موج
کار عشق لا ابالی یافت اوج
شاه عشق، آن مالک الملک فقط
کرد در میدان قیام اندر وسط
در رکابش انبیا حاضر همه
بر جمال لم یزل ناظر همه
تا نماند غیر حق دمساز حق
بانگ «هل من ناصری» شد راز حق
کیست کاین دم، دم ز منصوری زند؟
ناصر بالذات را یاری کند؟
اندرین دشت بلا حقجو شود
او همه حق گردد و حق او شود
در ره عشقم فنا گردد کنون
مالک ملک بقا گردد کنون
قطره را بگذارد و عمّان شود
جان دهد بهر خدا، جانان شود
چون نوای «قبل موتوا ان تموت»
شد بلند از نای حیّ لایموت
بود طفلی شیرخوار اندر حرم
کافرینش را پدر بُد در کرم
گرچه خوانند اهل عالم اصغرش
من ندانم جز ولی اکبرش
دست از قنداق جان بیرون کشید
بندهای بسته را برهم درید
بانگ بر زد: کای غریب بینوا
نیستی بیکس هنوز، این سو بیا ... (6)
کربلا، عرصه سیر و سلوک عارفانه
و کشف و شهود عاشقانه
«عمان عاشورا را میدانی میداند که سالکان در آن سلوک میکنند تا به مراد و مقصود خود برسند . در این میدان، حسین(ع) قطب عرفان و مرشد سلطان است و اصحاب او مریدان و رهپویان وصالند. از نظر عمان، مسیر مدینه تا کربلا، هفت شهر عشق است که امام و همراهانش باید وادیهای طریقت را یکی پس از دیگری پشت سر بگذارند تا به سیمرغ عشق دست یابند. کربلا و شهادت نقطه کمال این حرکت است ... در عاشورا، امام حسین(ع) نه تنها سرحلقه مستان سالک طریق بود، بلکه او در مقام ارشاد و اصحابش در مقام طلب بودند. از دیدگاه عمان، هر یک از اصحاب عاشورا در مرتبهای از سلوک قرار داشتند و به فراخور نیازشان از چشمه سار معرفت امام سیراب میشدند.» (7)
عمان در گنجینه اسرار، واقعه عاشورا را به تمامی در ساختاری عرفانی به روایت مینشیند. همچنان که اشاره شد او در عرفان از مولانا و ابن عربی متاثر است. از همین رو در قرائت عرفانی او از واقعه کربلا و قیام حسینی، رد پای فلسفه ملاصدرایی- وحدت وجود- مشهود است. این شاعر فرهیخته، همه عالم را مظهر جمال و جلال خداوند میداند و قیام حضرت اباعبدالله(ع) در چشم و دل او، قیامی برای رسیدن به مرتبه «فنا فیالله» است.
عمان، صحنه درخواست علی اکبر(ع) از حضرت اباعبدالله ( ع ) برای به میدان رفتن را از همین منظر به روایت مینشیند، و چه زیبا و عاشقانه :
اکبر آمد العطش گویان ز راه
از میان رزمگه تا پیش شاه
کای پدر جان! از عطش افسردهام
میندانم زندهام یا مردهام!
این عطش رمزست و عارف واقف است
سر حق است این و عشقش کاشفست
دید شاه دین که سلطان هدیست
اکبر خود را که لبریز از خداست
عشق پاکش را، بنای سرکشیست
آب و خاکش را، هوای آتشیست
شورش صهبای عشقش، در سرست
مستیاش از دیگران افزونترست
مغز بر خود میشکافد، پوست را
فاش میسازد حدیث دوست را
پس سلیمان بر دهانش بوسه زد
تا نیارد سر حق را فاش کرد
هر که را اسرار حق آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند
گنجینه اسرار
منظومهای «سهل و ممتنع»!
«گنجینه اسرار» با تمام امتیازاتی که دارد، منظومهای سهل و ممتنع است. به این معنا که درک و فهم آن در عین آسان بودن، مشکل است! این امر هم به بیرونه و «صورت» «گنجینه برمیگردد، و هم به درونه و سیرت آن».
فهم گنجینه در مقایسه با سایر منظومههای عاشورایی آسان است، چون:
1- شاعر توانسته است معانی بلند عرفانی را به زبانی ساده و همه فهم بیان کند، ضمن آن که در این مسیر، زبانش تا حدود زیادی از آسیبهای ادبیات عامیانه به دور مانده است.
2 - زبان منظومه، زبانی وصفی- روایی و غیر انتزاعی است. عمان چون در سرودن این منظومه از مثنوی معنوی مولانا تاثیر گرفته است، گنجینه را در بحر رمل - فاعلاتن فاعلاتن فاعلات (فاعلن) - و با همان سبک و سیاق سروده است. این امتیاز باعث میشود که خواننده به راحتی با این اثر عاشورایی ارتباط برقرار کند.
3- بدون هیچ اغراقی میتوان گفت که «گنجینه اسرار» بعد از ترکیببند عاشورایی محتشم کاشانی، پرخوانندهترین منظومه عاشورایی است. و برای مقبولیت و آسانفهمی این منظومه چه دلیلی محکمتر از این؟
و فهم منظومه دشوار است، چون:
1- به طور کلی درک و فهم مبانی نظری عرفان برای آنان که با این وادی بیگانهاند، سخت و مشکل است.
2 - تبیین فلسفه وحدت وجودی ملاصدرایی در یک منظومه عاشورایی، به طور طبیعی درک و فهم آن را برای عموم دشوار میکند. عمان در ساخت و پرداخت این منظومه به مبانی عرفان نظری ابن عربی در «فصوص الحکم» و فلسفه متعالیه صدرایی توجه داشته که این امر باعث غموض و پیچیدگی پارهای از بخشهای «گنجینه اسرار» شده است.
3 – به کارگیری زبان ادبی عصر قاجار، از دیگر دلایل پیچیدگی و دیر فهمی این منظومه 831 بیتی است . در عصر قاجار استفاده از لغات و ترکیبات عربی یک ارزش به شمار میرفت و شاعران و ادیبان برای اثبات مراتب فضل و برتری خویش، در سرودههای خود تعمدا از واژگان عربی استفاده میکردند. از همین رو بدیهی است که فهم پارهای از ابیات این منظومه برای خواننده امروزی مشکل باشد.
با این وجود، به جرات میتوان گفت که گنجینهالاسرار- بعد از ترکیببند محتشم کاشانی- ماندگارترین منظومه عاشورایی ادب فارسی است. منظومه ارجمندی که برای اولین بار واقعه کربلا را نه با لهجه «سوگ و مرثیه»، که با لهجه عشق و حماسه و عرفان به تصویر کشیده است.
عمان، در این منظومه که به یک مینیاتور الهی میماند، کربلا و عاشورا را با چشمان زینبی به تماشا مینشیند و همچون بانوی قهرمان کربلا جزجلوههای جمال و جلال حضرت حق، چیز دیگری نمیبیند: «ما رایت الا جمیلا».
راه عشق است این، عنانگیری مکن
یکی از تاثیرگذارترین، زیباترین و لطیفترین بخشهای منظومه بلند گنجینه اسرار، صحنه عنان گیری حضرت زینب(س) به هنگام به میدان رفتن سالار شهیدان کربلا حضرت سیدالشهداست. عمان با شاعرانگی تمام به تصویرگری این صحنه ناب پرداخته است . واژه به واژه، وکلمه به کلمه ابیات این بخش از منظومه بر دل و جان مینشیند و انسان را در خلسهای ناب و اهورایی فرو میبرد. ما در این صحنه، عظمت روح ملکوتی حضرت زینب(س) و همچنین اوج عزت نفس و مناعت طبع حضرت اباعبدالله(ع) را با تصویرسازیهای لطیف، عاطفی، بدیع و قدرتمندانه شاعر با تمام وجود حس میکنیم. از همین رو به عنوان حسن ختام این گفتار، این صحنه ناب و نایاب را در قاب چشمان شما به تماشا میگذارم و دامن سخن را برمیچینم، با هم میخوانیم:
خواهرش بر سينه و بر سر زنان
رفت تا گيرد برادر را عنان
سيل اشكش بست بر شه، راه را
دود آهش كرد حيران شاه را
در قفاي شاه رفتي هر زمان
بانگ مهلا مهلااش بر آسمان
كاي سوار سرگران كم كن شتاب
جان من! لختي سبكتر زن ركاب
تا ببوسم آن رخ دلجوي تو
تا ببويم آن شكنج موي تو
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشه چشمي به آن سو كرد باز
ديد مشكين مويي از جنس زنان
بر فلك دستي و دستي بر عنان
زن مگو، مردآفرين روزگار
زن مگو، بنتالجلال، اخت الوقار
زن مگو، خاك درش نقش جبين
زن مگو، دست خدا در آستين
پس ز جان بر خواهر استقبال كرد
تا رُخش بوسد، الف را دال كرد
همچو جان خود، در آغوشش كشيد
اين سخن آهسته بر گوشش كشيد:
كاي عنانگير من آيا زينبي؟
يا كه آه دردمندان در شبي؟
پيش پاي شوق زنجيري مكن
راه عشق است اين، عنانگيري مكن
با تو هستم جان خواهر، همسفر!
تو به پا اين راه كوبي، من به سر
خانه سوزان را تو صاحب خانه باش
با زنان در همرهي مردانه باش
جان خواهر! در غمم زاري مكن
با صدا بهرم عزاداري مكن
معجر از سر، پرده از رخ وا مكن
آفتاب و ماه را رسوا مكن
هست بر من ناگوار و ناپسند
از تو زينب گر صدا گردد بلند
هر چه باشد تو علي را دختري
ماده شيرا ! كي كم از شير نري؟!
با زبان زينبي شاه آن چه گفت
با حسيني گوش، زينب ميشنفت
با حسيني لب هر آنچ او گفت راز
شه به گوش زينبي بشنيد باز
گوش عشق، آری زبان خواهد زعشق
فهم عشق، آری بیان خواهد ز عشق
با زبان دیگر این آواز نیست
گوش دیگر محرم اسرار نیست
ای سخنگو! لحظهای خاموش باش
ای زبان! از پای تا سر گوش باش
.....
دیگر اینجا گفتوگو را راه نیست
پرده افکندند و کس را راه نیست
منابع و ماخذ:
1- منبع همه اشعار مورد استفاده در مقاله:
سامانی، عمان، گنجینهالاسرار، به اهتمام: محمد علی مجاهدی (پروانه)، قم، انتشارات اسوه.
2- «میرزا نوراﷲ بن میرزا عبداﷲ بن عبدالوهاب چهارمحالی اصفهانی. ملقب به تاج الشعراء و مشهور به عمان سامانی. وی از اهالی قریه «سامان» است که آن از قرای چهارمحال خاک بختیاری میباشد. وی در سال 1264
هـ .ق . متولد شد و در شب سهشنبه دوازدهم شوال سال 1322 هـ .ق . درگذشت و در وادیالسلام نجف دفن شد. او را دیوانی است به نام «گنجینه اسرار» که در هند و در ایران به چاپ رسیده است» . شایان ذکر است در خصوص محل دفن او گفتهاند: «نقل است که جنازه عمان را در مسجد جامع سامان به خاک سپردند و بعدها به نجف اشرف و غری شريف به دار الاسلام انتقال دادند.» (به نقل از لغتنامه دهخدا)
3 - دایرهالمعارف تشیع، ج 1، ص 467 .
4 - ریشههای الهی عشق، ویلیام سی چیتینگ، روزنامه جام جم ( ضمیمه نقطه )، شماره 11، 21 دی 1385، صص 10 تا 13.
5 - بعضی از منتقدین و ادب پژهان نیز به خاطر تسامح و تساهل در سرودن پارهای از ابیات در منظومه گنجینه اسرار، به عمان اتهام «غالیگری» زدهاند.
هر چند عمان از چنین اتهاماتی مبراست، ولی به کار بردن برخی تعابیر برای خاندان رسالت (علیهمالسلام)، یکی از آسیبهای شعر آیینی است که باید سخت از آن پرهیز کرد.
6 -زبدهًْ الاسرار، حاجی میرزا حسن صفی علیشاه (1316 - 1251 ش) به تصحیح ضیاءالدین مولوی گیلانی، انتشارات صفی علیشاه، چاپ سوم 1361 ش، 424 صفحه، خشتی .
مثنوی بلندی است که مثل مثنوی آتشکده نیّر تبریزی در وزن مثنوی معنوی مولوی سروده شده است. مضمون این مثنوی، شیوه نامه سلوک الیالله با تطبیق بر واقعه عاشورا و رموز شهید و شهادت است. صفیعلیشاه خود در دیباچه آن مینویسد: «گفتم وجود ناچیز خود را در ظل بیرق حسینی کشانم، شاید به حمایت آن مولای عالمیان از سطوت مؤاخذهات درامان مانم. گوهرثنای آن مولای را با نادانی و منتهای بیزبانی به رشته نظم کشیدم و با ران ملخ به پیشگاه جلال سلیمان زمان شدم...»
7 - محمدزاده، مرضیه، عاشورا در شعر معاصر و فرهنگ عامه، مجتمع فرهنگی عاشورا، تهران، چاپ اول 1389، صص 214 و 215.