kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۶۹۷۷
تاریخ انتشار : ۲۳ تير ۱۳۹۷ - ۲۰:۲۶

انزوای ادبی!

  پژمان کریمی

  تا پیش از دهه 90 بود که هراز چند گاهی، به بهانه‌ای، طیفی از نویسندگان و شاعران و مترجمان عمدتا خارج نشین، بیانیه‌ای علیه نظام جمهوری سلامی صادر می‌کردند و دولت‌ها و مجامع بین‌المللی را به حمایت از مردم ایران و خاصه اهالی فرهنگ فرا می‌خواندند.
مثلا:
در سال 1373 بود که بیانیه‌ای تحت عنوان «ما نویسنده‌ایم» یا «بیانیه 134» نویسنده منتشر شد. در این بیانیه که به امضای 134 شاعر و نویسنده و مترجم نامی و غیر نامی رسیده بود، امضاءکنندگان با ادعای وجود سانسور در ایران، رفع آنچه محدودیت صاحب قلم توصیف شده را بعنوان یک مطالبه جدی پیش کشیده‌اند.
در بخشی از این بیانیه می‌خوانیم:
«حضور جمعی ما ضامن استقلال فردی ماست، و اندیشه و عمل خصوصی هر فرد ربطی به جمع نویسندگان ندارد. این یعنی نگرش دموکراتیک به یک تشکل صنفی مستقل. پس اگرچه توضیح واضحات است، باز می‌گوییم: ما نویسنده‌ایم. ما را نویسنده ببینید و حضور جمعی ما را حضور صنفی نویسندگان بشناسید.»
اما؛ چه کسانی مدعی وجود سانسور در ایران شدند و چه کسانی با ادعای و فریاد، خود را مستقل معرفی کردند؟
اگر نگوییم همه امضاءکنندگان، اغلب آنها اما، کسانی هستند که به گواه کارنامه، گفتار و آثارشان، دین‌ستیزی و عنادشان با ملت ایران غیرقابل کتمان است.
یکی از اینان؛ شیرین عبادی است.
وی تنها حقوقدان زنی است که در روزهای مبارزه ملت ایران علیه طاغوت، رسما دیکتاتوری پهلوی را به کشتار مردم مسلمان ایران فراخواند. او از فرقه انگلیسی و ضاله بهائیت دفاع رسمی کرد و در کنار تعدادی از اصلاح‌طلبان فراری و سلطنت‌طلبان و مارکسیست‌های شناخته شده، از دولت آمریکا خواست؛ حلقه محاصره اقتصادی و تحریم‌های همه‌جانبه نامشروع علیه ملت ایران تنگتر شود.
 این زن همچنان در بیرون از ایران، در مجامع گوناگون به بهانه دفاع از حقوق بشر، علیه نظام دینی تهمت‌زنی می‌کند.
پس از جنایات دراویش گنابادی در بهمن سال گذشته و در منطقه پاسداران تهران، همین فرد مدعی حمایت از ملت ایران، در نقش وکیل مدافع دراویش داعشی و فتنه‌گر آشکار شد و پشت سر آنها ایستاد. دی 1396 وی در گفت‌وگو با رسانه سلطنتی انگلیس یعنی بی‌بی‌سی از آشوب‌های شهری حمایت کرد و به شکل روشنی، از اراذل و اوباش حاضر در کف خیابان‌ها خواست که به آشوب و جنایت ادامه
دهند.
اوایل سال 97 عبادی با نشریه بلومبرگ گفت‌وگو کرد و باز از آمریکا درخواست کرد، تحریم‌های علیه مردم ایران حفظ شود و شرکت‌های غربی هم در ایران سرمایه‌گذاری نکنند.
امضاءکننده دیگر مهرانگیزکار است.
 این زن، از مهمانان و حاضران در کنفرانس صهیونیستی برلین در سال 1379 است. در این کنفرانس که به دعوت حزب سبز آلمان برگزار شد، برخی دیگر چون اکبر گنجی مرتد، علیه نظام اسلامی ایران هتاکی کردند.
 همسر کار، سیامک پورزند در اعترافات تلویزیونی به صراحت به پادویی خود و مهرانگیزکار برای سازمان جاسوسی آمریکا اعتراف کرد.
کار، به عنوان عضو افتخاری انجمن قلم آمریکا پذیرفته شده است.
این زن، در سال 2013 کار در پارلمان سوئد علیه جمهوری اسلامی سخنرانی کرد تا لجاجت خود علیه مردم ایران را به شکل دیگری بروز دهد.
دیگری؛ بهرام بیضایی است. این نویسنده و کارگردان، به گواه اسناد موجود ساواک، مراسم عقد با همسر نخست خود – منیراعظم رامین‌فر- را در محفل بهائیان در تهران برگزار کرد. وی در دهه 50 با حکم رسمی محمدرضا پهلوی به عضویت در هیئت امنای موسسات آموزش عالی وابسته به وزارت فرهنگ و هنر منصوب شد و با حکم فرح دیبا نیز عضو هیئت ‌مدیره موزه آبگینه‌ها و سفالینه‌های ایران و فرهنگسرای نوبهار شد. اما عنایات دربار به بیضایی تمامی نداشت.
بیضایی، با دریافت ماهانه دو هزار فرانک از دفتر مخصوص فرح، از بورس هنری فرح دیبا در فرانسه استفاده کرد.
در سال 95 بیضایی تلاش کرد مشی لائیک خود را نمایان‌تر سازد و چنین بود که در آمریکا، نمایش سخیف «طربنامه» را در توهین به مقدسات الهی کارگردانی کرد.
بله! اینگونه افراد، با چنان سابقه و کارنامه‌ای که خواندید؛ در جایگاه فردی ارزشمدار قرار می‌گیرند و با پررویی و بی‌پروایی، مدعی نبود آزادی قلم و وجود سانسور و مستقل بودن هستند. کسانی که با دین الهی عناد دارند و برای مردم ایران ذره‌ای ارزش قائل نیستند!
گستاخانه؛ از یک طرف دم از احترام به حقوق بشر می‌زنند و از طرف دیگر، خواهان حفظ و گسترش تحریم‌های بین‌المللی علیه مردم مظلوم ایران می‌شوند. از یک طرف به آزادی اندیشه ‌اشاره می‌کنند و از طرف دیگر اندیشه دینی را در آثار خود بدون استدلال و عوامانه سرکوب می‌نمایند. از یک طرف مدعی ایرانی بودن و ایران دوستی هستند و از طرف دیگر برای خوشامد اجنبی حرف می‌زنند و تقلا می‌دارند و خود نشان می‌دهند!
بیانیه‌های دیگری که طیف به اصطلاح اهل‌قلم علیه جمهوری اسلامی امضاء کردند، نه تنها دارای همان مضمون نخ‌نما شده بیانیه «ما نویسنده‌ایم» است بلکه، امضاءکنندگان آن بیانیه‌ها نیز همانانی هستند که نامشان پای بیانیه ما نویسنده‌ایم دیده می‌شود و یا همپالکی همانان بشمار می‌آیند.
در این بیانیه‌ها که امضاءکنندگانشان- چنانکه به نوعی‌ اشاره رفت – نه با دین الهی و نه با ایران ترادفی ندارند، مضمون اصلی «سرکوب و سانسور اندیشه و نفی نظام دینی و ضرورت حرمت و حفظ استقلال اهل قلم » است. اما در همه بیانیه‌ها- کوتاه و بلند- هیچ سندی دال بر سانسور اندیشه به دست نظام دینی، ارائه نشده است! دقت کنید: سانسور اندیشه!
از شما می‌پرسیم: آیا اعمال ممیزی بر «رکیک‌گویی» در پهنه ادبیات، یعنی سرکوب اندیشه؟
آیا اعمال ممیزی بر «شرح صحنه‌های آنچنانی» در کتابی که قشر نوجوان را هدف‌گیری کرده، یعنی سانسور اندیشه؟
کتاب «همسایه‌ها» نوشته احمد محمود که از امضاءکنندگان بیانیه ما نویسنده‌ایم است؛ حاوی توصیفات و صحنه‌پردازی‌های متعفن است. حالا شما بگویید: حذف تعفن یعنی قلم‌گیری اندیشه، زدودن اندیشه و یا خدمت به اندیشه؟
امضاءکنندگان معاند بی‌تردید می‌دانستند و می‌دانند که تهمت‌هایشان علیه نظام دینی واجد منطق و استدلال و همپوشان با باورهای الهی مردم ایران و احساس ایران دوستی نیست! اما چون با ماهیت دین و نظام دینی و باور دینی مردم ایران و استقلال بالنده ایران، مسئله داشتند و دارند، چاره‌ای جز همسویی با خواست دشمن خارجی و سایر دشمنان داخلی دین و نظام و ایران نداشتند و ندیدند.
مضحک اینکه - به اذعان شاعری خارج نشین- برخی از امضاءکنندگان نامدار، در قبال امضاء خود، بی‌اختیار، درخواست پول کلان می‌نمودند و پول را هم با شوق دریافت می‌کردند!
اما چه شد که نوشتن بیانیه‌های یاد شده دیگر چون گذشته جدی تلقی نمی‌شود و دیگر در فواصل اندکی زمانی، شاهد سربرآوردن بیانیه‌های غلاظ و شداد و هوچی‌گیری و جنجال رسانه‌های گوناگون معاند، پیرامون اینجور بیانیه‌ها علیه نظام دینی، نیستیم؟
آیا پرچمداران اصلی جریان بیانیه‌نویسی نظیر هوشنگ گلشیری درگذشته‌اند و پیشرو و راهبری وجود ندارد؟ آیا امضاءکنندگان جملگی و به یک باره عاقل شده‌اند و راه رستگاری پی گرفته‌اند و سکوتشان، ‌اشاره به جبران خصومت‌ورزی پیشین دارد؟ یا نه؛ آیا حرکت بیانیه نویسی محکوم به سترون بودن تلقی شده و قلم بیانیه‌نگاری و امضاء، از نفس افتاده است؟
واقعیت این است که به باور نگارنده؛ پرسش و احتمال سوم درست می‌نماید.
بیش از سه دهه، اغلب اوقات، همسو با فشارهای بین‌المللی بر سر حقوق بشر، بیانیه‌ها نوشته و امضا و صادر می‌شد تا ضمن خفقان‌آور توصیف کردن فضای داخلی ایران، مردم را از دین و نظام دینی دور کنند، نگاه جهانی را علیه ایران سمت و سویی دلخواه دهند و کشورمان را منزوی سازند!
نتیجه چه شد؟ به لطف خداوند و بصیرت و فداکاری مردم، خواست بدخواهان فراهم نشد.
مردم دیدند کسانی که دم از وجود سانسور می‌زنند؛ خود آزادانه در ایران زندگی می‌کنند، در دانشگاه‌ها تدریس می‌کنند، کتاب منتشر می‌کنند، در مجامع فرهنگی شرکت و سخنرانی می‌کنند، در جشنواره‌های دولتی و زیرزمینی جایزه می‌گیرند و صدای کسی هم بلند نمی‌شود.
خب؛ آنچه مردم می‌دیدند با آنچه معاندین ادعا می‌کردند؛ زمین تا آسمان فرق داشت. مردم احساس کردند عده‌ای مدعی، که از ایرانی بودن فقط نام و ادعای آن را دارند؛ به شعور ایرانی اهانت
می‌کنند.
 پس؛ آثار مدعیان و دروغ‌گویان هدف استقبال مردم قرار نگرفت و مدعیان منزوی شدند. استراتژیست‌هایی که بیانیه‌نویسان و امضاءکنندگان را سامان می‌دادند و مدیریت می‌کردند؛ دریافتند که اهالی قلم معاند، نمی‌توانند نقش مرجعیت را برای مردم ایران ایفا نمایند. به خصوص اینکه اغلب این معاندین، بدلیل خارج نشینی، نه شناختی از مردم ایران دارند و نه آثارشان از حیث کیفی، احساس و اندیشه و ذهن آدمی را درگیر می‌کند.
 چنین بود که جریان بیانیه‌نویسی از تموج ساقط شد و بعنوان یک محور تحرک علیه نظام دینی چندان جدی انگاشته نشد و نمی‌شود.
امروزه بسیاری از امضاءکنندگان بیانیه‌های دیروز، مثل گذشته گستاخانه، روی به رسانه‌های اجنبی و معاند فارسی‌زبان ندارند. چون گفت‌وگوهای مرتب و پرهیاهوی سیاسی را نیز بی‌فایده یافته‌اند و ترجیح می‌دهند که به انتشار کتاب‌های خود در شمارگان اندک دل‌خوش دارند و به یمن وجود رسانه‌های زرد زنجیره‌ای اصلاح‌طلب، گفت‌وگوهایی غیرسیاسی و البته واجد غر زدن مستمر به وجود سانسور را در مسیر شهرت جویی و یا صیانت از شهرت نسبی خود پی بگیرند.
برخی از همین قماش، برای اینکه ژست سیاسی و مخالف خود را هم حفظ کنند و خود را از تنگ‌و‌تا نیندازند، برخی از آثارشان را که می‌دانند قطعا از اعمال ممیزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دور نخواهد بود، در فضای مجازی منتشر می‌نمایند.
همین تمهید هم با اقبال مخاطب روبه‌رو نمی‌شود زیرا که - قبلا هم گفته شد- اولا؛ مردم ماهیت فرصت‌طلبانه و دشمنانه مدعیان را درک کرده و دوم؛ آثار مدعیان یاد شده، از ارزش و غنا و جذابیت لازم برخوردار نیست.
مردم اهل کتاب، انتخاب خود را کرده‌اند؛ آنها درپی محصولات و آثار اندیشمندانه و بالنده و تعالی‌بخش هستند و نه تراوشات اذهان نفسانی و مسموم جماعتی بیماردل که سر در آخور سفارتخانه‌های غربی دارند و خودخواهانه منافع دنیایی خود را دنبال می‌کنند!