واکنش امام علی(ع) به اختلاس بیتالمال(خوان حکمت)
يك بيان نوراني از حضرت امير(ع) است، فرمود :من يك انسان آزاد ميخواهم كه مانده لاي دندان ديگري را رها كند: «أَلاَ حُرٌّ يَدَعُ هذِهِ اللُّمَاظَةَ»(1) آيا يك انسان آزادمرد، آزادزن پيدا ميشود كه مانده لاي دندان ديگري را رها كند؟ اگر كسي غذايي خورد،چيزي لاي دندانش ماند، بعد اين را تُف كرد انداخت اين را ميگويند لماظه؛ وجود مبارك حضرت امير فرمود آنچه در دست شماست قبلاً در دست ديگران بود مخصوصاً قسمت نو آن را اول آنها استعمال كردند، بهرهبرداري كردند، حالا دست دوم و سوم به شما رسيد، اين لماظه آنهاست، شما براي اين لماظه چرا اينقدر جان ميكَنيد؟ يك انسان آزاده ميخواهم كه مانده لاي دندان نسل قبل را رها كند.
انتقاد تند امام از اختلاس ابن عباس
ابن عباس كه استاندار بصره بود و اهواز و كرمان هم زيرمجموعه او بود،بسياري از اموال را گرفت و فرار كرد. حضرت امير نامهاي برايش نوشت، فرمود: تو سابقه جهاد و جنگ داشتي، با ما بيارتباط نبودي، مورد اطمينان ما بودي، شما ديدي وضعیت يك مقدار آشفته شد، يك مقدار دشمن پيشروي كرد،آمدي اموال ايتام و فقرا و مساكين را جمع كردي و فرار كردي كه چه؟! فرمود معلوم ميشود آن وقتي هم كه عليه كفار ميجنگيدي، براي رضاي خدا نبود؛ تو اگر ميدانستي انسان مسافر است و حق، همه جا ناظر است، هم آن وقت لله جهاد ميكردي، هم اين وقت لله امانت الهي را حفظ ميكردي، تو نميداني اينها امانت خداست؟ تو نميداني مال خدا را ذات اقدس اله اجازه نميدهد از گلوي كسي پايين برود؟ اين عصاره اين نامهاي است كه به عنوان گلايه وجود مبارك حضرت امير براي برخي از عاملان خودشان مرقوم فرمودند. نامه 40 و 41 در همين زمينه است. فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّكَ وَ عَصَيْتَ إِمَامَكَ وَ أَخْزَيْتَ أَمَانَتَكَ بَلَغَنِي أَنَّكَ جَرَّدْتَ الْأَرْضَ فَأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَيْكَ وَ أَكَلْتَ مَا تَحْتَ يَدَيْكَ فَارْفَعْ إِلَيَّ حِسَابَكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ، اما بعد (از حمد و ثناى الهى)، کارى از تو به من گزارش داده شده که اگر انجام داده باشى، پروردگارت را به خشم آوردهاى و پیشوایت را عصیان کردهاى و امانت خود را به رسوایى کشیدهاى (و خود را به سبب خیانت رسوا و ننگین ساختهاى». اين نامه 40 و 41 ظاهراً مربوط به همين استاندار بصره است، در نامه 41 ميفرمايد: « أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي كُنْتُ أَشْرَكْتُكَ فِي أَمَانَتِي» من تو را در اين حكومت شريك كردم براي اينكه تو را استاندار بصره كردم؛ بصره و اهواز و كرمان اين محدوده وسيع يك استانداري بود و استاندارش هم همين ابن عباس بود « وَ جَعَلْتُكَ شِعَارِي وَ بِطَانَتِي» تو را جزء افراد خاص و اندرونيام ميدانستم، محرم اسرار دانستم « وَ لَمْ يَكُنْ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِي أَوْثَقَ مِنْكَ فِي نَفْسِي» هيچ كسي از بستگان و فاميلهاي من به اندازه تو نزد من موجّه نبود.
مستحضريد كه علم غيب و ملكوتي امام فوق حجّت است بنا نيست كه امام بر اساس علم غيب كشورداري كند. از وجود مبارك پيغمبر(ص) به صورت رسمي نقل شده كه ما در محاكم قضايي مطابق علم ملكوتيمان، مطابق علم غيبمان عمل نميكنيم: «إنّما أقضي بينكم بالبيّنات و الأيمان؛ ای مردم! من در میان شما فقط طبق گواهی گواهان و سوگندها دادرسى میکنم»(2). فرمود آن علم ملكوتي فوق حجّت است ما محكمهمان را مطابق علم ملكوتي اداره نميكنيم، ما ميخواهيم شما آزاد باشيد، ما اگر مطابق علم غيب عمل بكنيم كه همه شما اطاعت ميكنيد و ميشويد مجبور؛ ما ميخواهيم شما آزاد باشيد، اگر كسي در محكمه شاهد باطل بياورد يا سوگند دروغ ياد كند محكمه من مالي را در اثر سوگند دروغ او يا شاهد دروغ او به او داد مبادا بگويد من در محكمه پيغمبر از دست خود پيغمبر اين مال را گرفتم: «فقطعتُ له به قطعةً مِن النار»(3) اين يك گوشه آتش است که داري به همراه ميبري، ما شما را آزاد گذاشتيم و مطابق قوانين فقهي داريم جامعه را اداره ميكنيم. ما بنا نيست مطابق علم غيب عمل بكنيم، ما اگر مطابق علم غيب عمل بكنيم كه شما در اطاعت كردن مجبوريد آن وقت درونتان امتحان نميشود،خدا شما را آزاد گذاشت: (لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً(4)، حضرت فرمود: ابن عباس؛ تو از نزديكترين بستگان من بودي، من به تو اطمينان كردم، تو را استاندار بصره كردم، بصره و اهواز و كرمان را در اختيار تو قرار دادم «لِمُوَاسَاتِي وَ مُوَازَرَتِي وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَيَّ فَلَمَّا رَأَيْتَ الزَّمَانَ عَلَي ابْنِ عَمِّكَ قَدْ كَلِبَ وَالْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ....»؛ تو را در امانت خود شركت دادم و همراز خود گرفتم و هيچ يك از افراد خاندانم براى يارى و مددكارى و امانتدارى، چون تو مورد اعتمادم نبود. آن هنگام كه ديدى روزگار بر پسر عمويت سخت گرفته و دشمن به او هجوم آورده و امانت مسلمانان تباه گرديده و امّت اختيار از دست داده و پراكنده شدند، پيمان خود را با پسر عمويت دگرگون ساختى و همراه با ديگرانى كه از او جدا شدند فاصله گرفتى. تو همين كه ديدي يك مختصر دشمن پيشروي كرده، آمدي اموال مسلمانها را جمع كردي، اموال بيتالمال را غارت كردي، اين نشان ميدهد كه اينها خيال ميكنند مرگ، پايان راه است.
مرگ، عامل پویایی و بیداری
اصرار قرآن كريم كه شما مرگ را هميشه در نظر داشته باشيد، براي همين جهت است، مرگ عامل ركود نيست، مرگ افيون نيست، مرگ عامل پويايي است زيرا انسان وقتي كه ميداند مصافي دارد، نبردي دارد، هميشه آماده است، ديگر هيچ عاملي به اندازه توجه به مرگ، باعث پويايي انسان نيست، چون همين كه انسان مُرد از او سؤال ميكنند چه چيزي آوردي.
خدا غريق رحمت كند شيخ مشايخ ما مرحوم آقاي شاهآبادي استاد اساتيد مادر مورد اين دو آيهاي كه در قرآن كريم است يك تعبير لطيفي در اين زمينه دارد، در دو جاي قرآن دارد كه عدّهاي هنگام مرگ (الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ)(5)، اينچنين نيست كه هنگام مرگ به بعضيها خوش بگذرد كه ما به حسب ظاهر ميبينيم گاهي سكته كردند، نفسشان بند آمد، ايست قلبي دارند، خيال ميكنيم اين فشار جان دادن ندارد.
يك وقت است از يك حكيم الهي سؤال ميكنيد كه مرگ يعني چه؟ يك وقت از طبيب؛ طبيب همين كه ديد قلبش از كار افتاد، اجازه دفن ميدهد، اما آن حكيم الهي ميگويد مرگ، انتقال از دنيا به برزخ است، اين شخص اگر بخواهد از دنيا وارد برزخ بشود بايد تمام تعلّقات دنيايي از او گرفته بشود تا او را وارد برزخ كنند؛ تمام تعلّقات دنيايي چطور از او گرفته ميشود؟ مگر كار آساني است؟ چرا دندان كسي را اگر بدون بیحسی بكِشند درد ميآيد؟ براي اينكه زندهاي را ميخواهند جانش را بگيرند، ناخن چون حيات حيواني ندارد وقتي قيچي ميكني درد نميآيد، اما دندان و پوست و گوشت چرا درد ميآيد؟ براي اينكه زنده زنده بدون تخدير ميخواهي اماته كني. شخصي كه تعلّق دنيايي دارد زنده زنده همه اين تعلّقات را ميخواهند بكِشند، اين ميشود فشار جان دادن. اگر از حكيم الهي سؤال كني كه فلان رباخوار فشار جان دادن نداشت براي اينكه با ايست قلبي مرد ميگويد نه، اين وارد اين چاله شد، در خاك رفت، اما وارد برزخ نشد، اگر بخواهد وارد برزخ بشود بايد تمام آن تعلّقات را بكَند. توجيه اين بزرگوار که چرا پشت اين شخص را ميزنند و چرا صورت او را سيلي ميزنند این بود که ملائكه دنيا ميبينند اين نوبتش تمام شده،كاري هم انجام نداده، با فشار پشتش را ميزنند، اين را از دنيا بيرون ميبرند، ملائكه برزخ ميبينند عمري گذرانده با دست خالي دارد ميآيد، صورتش را سيلي ميزنند كه چه كار ميكردي. اين صحنه وقتي به ياد انسان باشد انسان با دست پر ميرود. مرگ آدم را بيدار ميكند؛ وقتي ميروي اوّلين كار در آن قرنطينه اینکه سؤال ميكنند چه چيزي آوردي، بايد دست پر باشد. اميدواريم ذات اقدس اله آن توفيق حيات معنوي را به همه ما بدهد كه ما با دست پر اين سفر الهي را طي كنيم.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دامظله) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از دانشجويان و طلاب، قم؛ 4/3/91
______________________________
مرکز اطلاعرسانی اسرا
1. نهجالبلاغه، حكمت 456.
2و3. کافی(الإسلامیة)، ج 7، ص 414.
4. هود، 7؛ ملك، 2.
5. انفال، 50؛ محمد،27.
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر میشود.