kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۴۰۹۸
تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۲۳:۰۴

رفتن به پناهگاه خدا(خوان حکمت)



براي اخلاق، دين به ما دو دستور داد، يكي اينكه در درون هر كسي فضيلت‌هاي اخلاقي نهفته است، اينها امانت‌هاي الهي‌اند، خدا به عنوان وديعه در درون ما نهاد و ما را امينِ اين ودايع قرار داد. يك عدّه كارشناس و درون‌شناس و هويّت‌شناس به نام انبيا(عليهم السلام) فرستاد تا اين دفائن دروني را شكوفا كنند،به ما ارائه كنند و بهره‌اش را به ما برسانند؛ اين يك كار.دوم اينكه [در فرامين ديني] به ما دستور احتياط دادند.احتياط كه ريشه‌اش از حائط و احاطه است،به اين معناست كه انسان دور اين دينش را ديوار بكشد،اگر كسي باغي درست كرد،اگر دور اين باغ را ديوار نكشد،بيگانه حريم اين باغ را مي‌شكند و وارد مي‌شود و ميوه‌اش را هدر مي‌دهد. اينكه مي‌گويند فلان شخص [در مسائل ديني] محتاط است يعني دور دينش را حائط و ديوار كشيد. اگر باغداری به اين فكر نباشد كه دور باغش را ديوار بكشد،محصول او به دست او نمي‌رسد، اگر خواست از محصولش بهره ببرد كه عصاره زحمات اوست، اطراف باغش را ديوار مي‌كشد و از اين جهت آن باغي كه ديوار دارد از آن به عنوان حائط ياد مي‌كنند.وقتي به ما گفتند احتياط كن يعني دور دينت را ديوار بكش، ائمه(ع) به اين سفارش كردند و گفتند: «فخذ بما فيه الحائطهًْ لدينك»[1] يعني دور دين را ديوار بكش تا بيگانه نتواند وارد حريم دينتان بشود، براي اهميت اين مطلب هم به ما فرمودند :«أخوك دينك فاحتط لدينك»[2] يعني انسان فقط در زندگي يك برادر دارد، هيچ كسي برادر او نيست مگر همين يكي و آن دين انسان است.اين «أخوك» خبر مقدم است و اين دين، مبتداي مؤخّر است، تقديم اين خبر بر اين مبتدا براي افاده حصر است،يعني در اين روايت حضرت به انسان‌ها مي‌فهماند:ای انسان! تو يك برادر داري و آن دين توست، دور دينت را ديوار بكش كه هر كس طمع نكند، طوري زندگي كنيد كه دوستان شما به شما پيشنهاد گناه ندهند، حريم بگيرند.اينكه گفتند به شما احترام مي‌كنند يعني حريم مي‌گيرند، وقتي حريم مي‌گيرند كه شما دور دينتان را ديوار كشيده باشيد.
عقل؛ دوست انسان
 مشابه اين تعبيرازوجود مبارك امام رضا(ع) هم رسيده است كه حضرت فرمود: «صديق كلّ امريء عقله»[3] اين‌چنين نيست اينكه گاهي خبر مقدم و مبتدا مؤخر است براساس تفنّن باشد،اگر خبري را مقدم داشتند براي يك نكته است، اينجا هم در اين حديث نوراني امام رضا(ع) كه خبر بر مبتدا مقدم شد، براي افاده حصر است، يعني انسان فقط يك دوست دارد و آن عقل اوست،عقل همان است كه به تعبير رسول خدا(ص) [در بخش انگيزه زانوي شهوت و غضب را عقال كند و] در بخش انديشه زانوي وهم و خيال را عقال كند[4] انسان نه وهّام باشد نه خيّال. در قرآن كريم متخيّل و امثال ذلك به كار نرفت ولي مختال كه از باب افتعال است به كار رفت، از اين جهت فرقي بين باب افتعال و تفعّل نيست؛ چه بگوييم تخيّل، چه بگوييم اختيال. فرمود: خدا انسان مختال را دوست ندارد :(إِنَّ الله لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ)[5] مختال در برابر عاقل است، اختيال در برابر تعقّل است،خيال در برابر عقل است. فرمود خداي سبحان انسان خيال‌مدار را دوست ندارد،انسان عقل‌محور را دوست دارد. اينكه امام رضا(ع) در آن بيان نوراني فرمود: «صديق كلّ امريء عقله» همين است اين عقل، زانوي وهم و خيالِ چموش و جموح را عقال مي‌كند، چه اينكه آن عقل عملي كه «عُبد به الرحمن واكتسب به الجنان»[6] زانوي جموح و چموش شهوت و غضب را عقال مي‌كند.عقال، زانوبند شتر جموح است،اين دو زانوي شتر غير رام را محكم مي‌بندند كه جموحي نكند، «اعقل و توكّل»[7] همين است.
مفهوم رفتن به پناهگاه خدا
دو كار را خداي سبحان به وسيله قرآن و روايات به ما فهماند، يكي اينكه در درون ما سرمايه‌اي هست، فرمود ما انسان را بدون سرمايه خلق نكرديم، يك لوح نانوشته به انسان نداديم، ما آنچه به زيان و به سود انسان بود در درون جان او ثبت كرديم، اينكه فرمود: (وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا* فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا)[8] يعني هر چه براي انسان كارآمد بود ما گفتيم و به او الهام كرديم، خداي سبحان هم كه منزّه از نسيان و عصيان و سهو و خطا و خطيئه است (وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً)[9] انسان هم كه اين مطلب را با لسان تكوين گرفته ،پس هم خداي سبحان درست الهام كرده و هم عقل بشر، فطرت بشر، جان بشر اين را درست دريافت كرده، شيطان كه وارد قلب مي‌شود چند منظوره حركت مي‌كند، يكي اينكه دستي به اين معدن بزند اين (فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ الله)[10] را در آنجا پياده كند يا آن را دفن كند كه (قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا)[11] تا فتواي فطرت به گوش انسان نرسد، انسان از درون خود صدايي نشنود،وقتي از درون خود صدايي نشنيد، از بيرون صداها را بر او تحميل مي‌كنند،هم خيال و وهم را شكوفا مي‌كند، هم شهوت و غضب را در بخش عمل گويا مي‌كند، چون جلوي فطرت را گرفته است؛ كار شيطان اين است كه آن دفينه اصيل و اصلي را از ياد ما ببرد. مردان الهي كساني‌اند كه معدن‌شناسند، حريم‌شناسند،احرام‌شناسند، مُحرِم‌ شناسند، طواف كننده شناسند، اگر ببينند يك حرامي جامه احرام در بر كرده و در دور كعبه دلشان دارد طواف مي‌كند تا ببيند اين كعبه چه وقت باز مي‌شود وارد دل بشود، فوراً بيدار هستند و آن را طرد مي‌كنند:(إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ)[12] اگر طواف‌كننده‌اي از شیاطین دور قلبش بگردد، تا ببيند چه وقت درِ دل باز مي‌شود كه او وارد حريم دل بشود، اينها متذكّر مي‌شوند، به ياد خدا مي‌افتند، او را مي‌بينند و او را از حريم دل طرد مي‌كنند. اينكه فرمود: (وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِالله؛ و هرگاه وسوسه‌ای از شیطان به تو رسد، به خدا پناه ببر)[13] يعني اگر صداي آژير خطر را شنيدي فوراً برو پناهگاه، نه اینکه بگویی:«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم». اين گفتن، يك ذكر لفظي است ثواب هم دارد، تا حدّي هم مؤثر است؛ اما عمده،رفتن به پناهگاه است.آنهايي كه زمان دفاع مقدس را درك كردند مي‌دانند وقتي بيگانه مي‌خواست حمله كند،رسانه‌هاي ايران صداي آژير خطر را پخش مي‌كردند و معنايش اين بود كه حمله بيگانه دارد شروع مي‌شود،برويد به پناهگاه؛ اين آژير خطر به ما مي‌گويد برويد به پناهگاه؛ معناي رفتن به پناهگاه اين نيست كه كسي در خيابان بايستد و بگويد من مي‌خواهم بروم پناهگاه! با اين لفظ، با اين گفتار، كسي از خطر محفوظ نيست.اينكه خدا در قرآن فرمود هر وقت خطر را احساس كرديد ديديد در درون شما وسوسه است كه فلان كار را انجام بدهيد،فلان نامحرم را نگاه بكنيد، فلان حرف را بزنيد، فلان مال را بگيريد، اين آژير خطر است،هر وقت اين آژير خطر را احساس كرديد برويد به پناهگاه (فَاسْتَعِذْ بِالله)[14].
خداوند؛ دژبان قلعه توحید
استعاذه يعني پناه‌جويي، پناه بردن، وارد پناهگاه شدن.خدا هم فرمود من يك پناهگاه دارم همه جايي و هميشگي است، در آن هم باز است، كليد نمي‌خواهد. اينكه فرمود: «كلمهًْ لا إله إلاّ الله حِصْني فَمن قالها دخل حِصني و مَن دخل حِصني اَمِن مِن عذابي»[15] همين است.حِصن يعني دژ.فرمود من دژبانم،اين ياء متكلّم نشان مي‌دهد تنها دژبان توحيد،خود خداي سبحان است، البته انبيا اولياي الهی، فرستاده‌هاي الهي، مدبّرات و ملائكه الهي زيرمجموعه فرمان ذات اقدس اله كمك مي‌كنند، اما تنها كسي كه دژبان اصلي و اصيل اين قلعه است، خود خداي سبحان است. اگر كسي آن را عارفاً و عاقلاً و معتقداً بگويد و وارد اين قلعه بشود، از خطر محفوظ است.بنابراين اين خطرها را قرآن كريم گوشزد كرد و اين راه‌هاي اخلاقي را هم به ما فرمود. فرمود مسائل اخلاقي بر شما تحميل نيست،خواسته شماست (يك) ما اين خواسته را در درون شما به وديعت نهاديم (دو) انبيا را هم فرستاديم كه اين را شكوفا كنند: «يُثيروا لهم دفائن العقول»[16] (سه) عالمان دين را هم وارثان انبيا قرار داديم كه حرف انبيا را ياد بگيرند،باور كنند،عمل كنند و به شما منتقل كنند در راستاي شكوفا كردن همين گوهرها (چهار). اينكه فرمود علما وارثان انبيايند[17] فقها وارثان انبيايند، ميراث مهمّ انبيا همين «يُثيروا لهم دفائن العقول» است كه جامعه را به عقلانيت برسانند، آدم عاقل نه بيراهه مي‌رود نه راه كسي را مي‌بندد، آدم عاقل نه به خود خيانت مي‌كند،نه به جامعه و دين خيانت مي‌كند. اين كار رسمي انبيا(ع) است عالمان دين كه اين مطالب را ياد گرفتند و عمل كردند، در اثاره دفائن عقول، وارثان انبيايند يعني زمينه‌شناسند،گوهرشناسند، آن گوهر را از درون دل استخراج مي‌كنند و به انسان نشان مي‌دهند، وقتي انسان فهميد داراي چه گوهري است آنگاه دستور دوم را از طرف رهبران الهي به آنها ابلاغ مي‌كنند كه «فخذ بما فيه الحائطهًْ لدينك» اين گوهرها را با ديواركشي حفظ كن كه بيرون نروند، از بيرون كسي حمله نكند، آن وقت چنين انساني مي‌شود متخلّق.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دام ظله) در جلسه درس اخلاق
در ديدار با جمعی از دانشجويان و طلاب، قم؛ 26/11/91
خوان حکمت روزهای یک شنبه منتشر می‌شود.    
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرکز اطلاع‌رسانی اسرا
[1]. بحارالأنوار، ج2، ص246.   [2]. الامالي (شيخ مفيد)،ص283.   [3]. الكافي، ج1، ص11.   [4]. ر.ك: تحف‌العقول، ص15.   [5]. لقمان، 18.   [6]. الكافي، ج1، ص11.   [7]. شرح نهج‌البلاغه (ابن‌ابي‌الحديد)، ج11، ص201.   [8]. شمس، 7 و 8.   [9]. مريم، 64.   [10]. نساء، 119.   [11]. شمس، 10.   [12]. اعراف، 201.   [13 و14]. اعراف، 200.   [15]. كشف‌الغمه، ج2، ص308.   [16]. نهج‌البلاغه، خطبه 1.   [17]. الكافي، ج1، ص32 و 34.