kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۳۳۸۴
تاریخ انتشار : ۱۵ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۹:۳۳
بررسی اهمیت حدیث منزلت در اثبات ولایت و خلافت امام اول مسلمانان

خلافت هارونی امیرمؤمنان علی(ع)


* علی جواهردهی

یکی از احادیث متواتر درباره ولایت و خلافت حضرت امیرمومنان علی(ع) و جانشینی بلافصل آن حضرت از پیامبر اکرم(ص) حدیث منزلت است که بر اساس آیه قرآن و خلافت هارون از موسی(ع)، جانشینی امام علی(ع) از پیامبر(ص) به خلافت برادر حضرت موسی(ع) از ایشان تشبیه شده است.
نویسنده در مطلب حاضر با تشریح مفهوم خلافت به بیان شباهت‌های خلافت علی(ع) با خلافت هارون پرداخته است.
***
مفهوم خلافت و اقسام آن
خلافت از واژه خلف به معنای عقب و پشت گرفته شده است. خُلف وعده به معنای پشت انداختن وعده است. به فرزندان نیز خَلَف می‌گویند؛ زیرا پشت و عقبه نسلی شخص را شکل می‌بخشد.
خِلافت به كسر خاء به معناى نيابت از غير یا به جهت غيبت منوب عنه يا به علّت مرگش يا به جهت عاجز بودنش و يا به سبب شرافت بخشيدن به نايب است.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 294، «خلف».)
به کسی که عهده دار منصب خلافت می‌شود، خلیفه می‌گویند. واژه خليفه و مشتقات آن در قرآن كريم به معناى جانشین از دیگری مانند جانشین اقوام از یکدیگر، یا جانشینی افراد از دیگری به کار رفته است.(اعراف، آیه 142؛ نور، آیه 55؛ اعراف، آیه 169)
در قرآن از خلافت و جانشینی قوم یهود از فرعونیان بر سرزمین آنان(اعراف، آیات 129 و 136 و 137)، خلافت داوود(ع) از خدا(ص، آیه 26)، خلافت حضرت سلیمان(ع) از داوود(ع)(نمل، آیه 16)، خلافت صالحان(انبیاء، آیه 105؛ نور، آیه 55)، خلافت مستضعفان(قصص، آیه 5) و همچنین خلافت هارون(ع) از حضرت موسی(ع) (اعراف، آیه 142) سخن به میان آمده است که هر یک نوعی از خلافت را بیان می‌کند.
از نظر قرآن هر چند که آدم و فرزندان وی خلفای الهی در زمین هستند؛ اما کسانی خلیفه مطلق و تمام و کمال هستند که مظاهر همه اسمای الهی به تمام و کمال باشند؛ زیرا این افراد لیاقت و شایستگی آن را دارند تا به عنوان مظاهر اسماء و صفات الهی در محدوده خلافت الهی کار و فعالیت کنند.(بقره، آیات 30 تا 32؛ آل عمران، آیه 79‌؛ ص‌، آیه 26)
خلافت در حوزه رهبری و حکومت
چنانکه بیان شد خلافت به معنای جانشینی عرصه‌های گوناگون تحقق می‌یابد. یکی از مهم‌ترین انواع خلافت، همان خلافت در رهبری و حکومت بر مردم است.
از نظر قرآن ولایت و حکومت تنها از آن خداست و از آنجا که حکومت بر مردم از مصادیق ولایت است، کسی را نسزد تا در این جایگاه قرار گیرد مگر آنکه مظهر ولایت الهی باشد.(شوری، آیه 9) و تنها کسی می‌تواند این مقام و منزلت را به دست آورد که مظهر اسمای الهی باشد؛ اما کسی که مظهر اسمای الهی نیست نمی‌تواند عهده‌دار مناصب بزرگی چون امامت و ولایت الهی باشد. از این رو، بصراحت بیان می‌کند و می‌فرماید: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود و وى آن همه را به انجام رسانيد، خدا به او فرمود: من تو را پيشواى مردم قرار دادم. ابراهيم پرسيد: از دودمانم چطور؟ فرمود: پيمان من به ستمگران نمى‌‏رسد.‌(بقره، آیه ۱۲۴)
شکی نیست که از نظر قرآن، کسانی که مشرک هستند، به سبب همین شرک شایسته امامت و حکومت و خلافت نخواهند بود و نمی‌توانند به عنوان مظهر ولایت الهی در این مقام قرار گیرند؛ چرا که خداوند به‌صراحت شرک را از مصادیق ظلم شمرده و فرموده است: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛ به راستی که شرک ظلمی بزرگ است.(لقمان، آیه 13) بنابراین، از منظر قرآن کسانی که سابقه شرک داشته‌اند، شایسته امامت، ولایت، خلافت و حکومت و رهبری مردم مسلمان  نیستند و حکومت آنان از مصادیق حکومت طاغوت خواهد بود؛ زیرا اگر ولایت آنان الهی نباشد، به طور طبیعی از مصادیق نقیض آن یعنی ولایت طاغوتی خواهد بود. در این صورت مراجعه به آنان به عنوان حاکم و خلیفه و رهبر گناه بوده و پذیرش رهبری آنان خود ظلمی بزرگ است.(نساء، آیه 60؛ زمر، آیه 17؛ بقره، آیه 257)
خداوند به‌صراحت در قرآن از خلافت در حوزه حکومتی حضرت داوود(ع) سخن گفته و فرموده است: اى داوود ما تو را در زمين جانشين گردانيديم. پس ميان مردم به حق حکومت و داورى كن! و زنهار از هوس پيروى مكن كه تو را از راه خدا به در كند. در حقيقت كسانى كه از راه خدا به در مى ‏روند به سزاى آنكه روز حساب را فراموش كرده‏‌اند، عذابى سخت‏ خواهند داشت.(ص‌، آیه ۲۶)
در این آیه به صراحت بیان شده که از عرصه‌های فعالیت خلیفه الهی، حکومت است که مهم‌ترین جلوه آن قضاوت در میان مردم و بازگرداندن اموال و دیگر فعالیت‌های قضایی است که نیازمند قدرت و شوکت و عزت است؛ زیرا قضاوت بی‌ضمانت اجرایی بی‌معنا است؛ بر این اساس، وقتی حکم قضایی برای آن حضرت(ع) اثبات می‌شود، حکومت در حوزه‌های تقنیین و اجرا نیز برای او اثبات شده است. براساس این آیه قرآن، کسانی که خلافت آن حضرت(ع) را نمی‌پذیرند و مردم را از آن دور می‌سازند، دشمن خلافت الهی آن حضرت بوده و مجازاتی سخت برای آنان در قیامت در نظر گرفته شده است.
خلافت در حوزه حکومت و رهبری امت نه تنها به معنای خلافت از خدا مطرح است، بلکه حتی در آیات قرآن خلافت در این حوزه از رهبر و حاکم پیشین مطرح است. از جمله این موارد، می‌توان به جانشینی و خلافت حضرت سلیمان(ع) از حضرت داوود(ع) اشاره کرد که خداوند در قرآن از آن به ارث یاد کرده است.(ص، آیه 26) البته در این آیه سخن از واژه خلافت نیست؛ اما همان‌طوری که مفسران از اهل سنت نیز گفته‌اند، مقصود از «ورث سليمان داود» اين است كه سليمان(ع) از داود(ع) نبوّت و حكومت را ارث برده و خليفه شده است. (الكشّاف، زمخشری، ج 3، ص 353)
از این آیه صریحتر در خلافت یک انسان از انسانی دیگر در حوزه حکومت و رهبری امت، می‌توان به آیه 142 سوره اعراف اشاره کرد. در این آیه خداوند گزارشی از جانشینی چهل روزه حضرت هارون(ع) از موسی‌(ع) می‌دهد و می‌فرماید: و با موسى سى شب وعده گذاشتيم و آن را با ده شب ديگر تمام كرديم، تا آنكه وقت معين پروردگارش در چهل شب به سر آمد و موسى هنگام رفتن به كوه طور به برادرش هارون گفت: در ميان قوم من خلیفه و جانشينم باش و كار آنان را اصلاح كن و راه فسادگران را پيروى مكن.‌(اعراف، آیه ۱۴۲)
در این آیه به صراحت از خلافت هارون(ع) از موسی(ع) سخن به میان آمده است. جالب این است که مدت غیبت حضرت موسی(ع) سی روز بیشتر نبود که ده روز تمدید می‌شود. حضرت موسی(ع) برای غیبت یک ماهه خویش از میان امت، جانشینی را انتخاب می‌کند تا امور امت را سر و سامان داده و از گمراهی و افساد برخی جلوگیری کند. در حقیقت اصلاح امور دینی و اجتماعی و سیاسی امت و جلوگیری از افساد مفسدان و عدم پیروی از آنان مهم‌ترین وظیفه و تکلیف هارون‌(ع) در خلافت از حضرت موسی(ع) است.
با نگاهی گذرا به این آیه می‌توان دریافت حضرت موسی(ع) برای غیبت کوتاه‌مدت امت، حاضر نمی‌شود تا آنان را بدون رهبر و جانشین  از سوی خود قرار دهد، در حالی که هنوز دولت و حکومتی را همچون پیامبر(ص) شکل نداده است؛ بلکه برای دریافت وحی و تورات به میقات الهی رفته است. با این همه، ایشان حاضر نمی‌شود برای این مدت کوتاه امت را بی‌رهبر بگذارد، حال چگونه می‌توان پذیرفت پیامبر اکرم‌(ص) که حکومت مدینه را تشکیل داده و آن را در حجاز و نجد و یمن گسترش داده‌، برای غیبت دائمی خویش حاضر نشده است کسی را جانشین قرار دهد و منصوب کند و امت را به حال خویش بگذارد تا مفسدان هر گونه بخواهند افساد کنند؟
به سخن دیگر، پیامبری چون حضرت موسی(ع) برای غیبت یک ماهه خویش حاضر نمی‌شود، امت، بی‌رهبر و حاکم باشد، پس چگونه پیامبری با تشکیلاتی حکومتی چون پیامبر اکرم(ص) برای غیبت دائمی خویش جانشین و خلیفه‌ای انتخاب نکرده باشد؟ اصلا این نه عقلانی است نه مطابق نقل؛ زیرا همین نقل و گزارش الهی خود گواه روشنی است که امت نیاز به خلیفه و مصلح دارد تا کارها را سر و سامان دهد.
حدیث منزلت، گواه روشن خلافت مولی‌الموحدین
با نگاهی به حدیث منزلت می‌توان دریافت که پیامبر(ص) نیز همانند حضرت موسی(ع) عمل کرده است؛ زیرا ایشان هر گاه لازم بوده است، کسی را برای جانشینی و خلافت خویش در مدینه انتخاب می‌کرد. از جمله یک بار حضرت علی(ع) را برای خلافت انتخاب می‌کند که در حدیث منزلت خودنمایی می‌کند. البته حدیث منزلت تنها یک بار در غزوه تبوک وارد نشده بلکه بارها به اشکال گوناگون مطرح می‌شود تا از قبل زمینه‌سازی برای خلافت بلافصل آن حضرت(ع) پس از غیبت دائمی پیامبر(ص) فراهم آید.
باید یادآور شد که حدیث منزلت، از احادیث مشهور نبوی و مورد قبولِ عالمان شیعه و سنّی است. عالمان شیعه به این حدیث برای اثبات جانشینی حضرت علی(ع) و نیز برتری موقعیت ایشان بر دیگر اصحاب استدلال می‌کنند. در این حدیث جایگاه امام علی‌(ع) نسبت به پیامبر اکرم‌(ص) همانند جایگاه هارون نسبت به موسی معرفی شده است. از نظر عالمان شیعی این حدیث متواتر است. چنانکه گفته شده این حدیث در مناسبت‌های مختلف از پیامبر‌(ص) شنیده شده که مهم‌ترین آنها در جنگ تبوک است. مشهورترین نقل‌ این حدیث آن است که پیامبر اکرم‌(ص) خطاب به علی‌(ع) فرمود: «‌أنتَ مِنّی بِمَنزلهًْ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنـّه لانَبیّ بَعدی‌».
این حدیث با تعابیر و الفاظ مختلف و در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است، از جمله روز پیمان اول برادری (قبل از هجرت به مدینه)، روز پیمان دوم برادری‌(پنج ماه بعد از هجرت به مدینه)، در منزل امّ سلمه، به هنگام تعیین سرپرست برای دختر حمزه، در ماجرای سد ابواب،(ابن مغازلی، مناقب امام علی(ع)، ۲۵۵ـ۲۵۷ ) و از همه مشهورتر در غزوه تبوک.(‌ابن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۲۷۷، ج۳، ص۴۱۷، ج۷، ص۵۱۳، ۵۹۱؛ بخاری، صحیح‌البخاری، ج۵، ص۱۲۹؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۸۷۰ـ ۱۸۷۱؛ ترمذی، سنن ترمذی، ج۵، ص۶۳۸، ۶۴۰ـ۶۴۱؛ نسائی، سنن نسائی، ص۵۰ ـ۶۱؛ حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۳، ص۱۳۳ـ۱۳۴؛ احمدبن عبدالله طبری، الریاض النضرهًْ فی مناقب العَشرَهًْ، ج۳، ص۱۱۷ـ۱۱۹؛ ابن کثیر، البدایهًْ و النهایهًْ، ج۵، ص۷ـ۸؛ هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۱۱۰؛ عینی، عمدهًْ‌القاری: شرح صحیح البخاری، ج۱۶، ص۳۰۱؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۱۶۸؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۲۳۶، ۲۹۱؛ متقی، کنزالعمال، ج۱۳، ص۱۶۳، ۱۷۱ـ۱۷۲؛ نیز رجوع کنید به میرحامد حسین، عبقات الانوار، ج۲، دفتر۱، صص۲۹ـ۵۹؛ شرف‌الدین، ص۱۳۰؛ حسینی میلانی، نفحات ‌الازهار، ج۱۸، ص۳۶۳ـ۴۱۱)
نقل‌های مختلف حدیث منزلت، همگی این مضمون مشترک را دارند که جایگاه و منزلت امام علی‌(ع) نسبت به پیامبر‌(ص)، همانند جایگاه هارون نسبت به موسی است. اختلافات اندکی هم که در تعابیر این حدیث وجود دارد، از تکرار آن در مناسبت‌های مختلف و نیز نقل به معنا در احادیث، نشأت گرفته است.
حدیث مزبور در منابع متعدد تاریخی و روایی و کلامی گزارش شده است، حتی برخی دانشمندان شیعه کتاب‌های مستقلی درباره آن نگاشته‌اند، از جمله میرحامد حسین‌(متوفی ۱۳۰۶ ه‍.ق) یک جلد از مجموعه عبقات الانوار را به این حدیث اختصاص داده است. حاکم حسکانی از استادش، ابوحازم حافظ عبدوی، نقل کرده که وی حدیث منزلت را به پنج هزار سند روایت کرده است. بنا به نقل دیگری، ۸۸ نفر از مشهورترین راویان، این حدیث را نقل کرده‌اند. افرادی چون ابن تیمیه‌، عبدالحق دهلوی، گنجی شافعی، ابوالقاسم علی بن محسِّن تنوخی و سیوطی نیز به صحت و شهرت آن گواهی داده‌اند.‌(میرحامد حسین، عبقات‌الانوار، ج۲، دفتر۱، ص۲۰۴ـ ۲۰۶؛ حسینی میلانی، نفحات الازهار، ج۱۷، ص۱۵۱ـ۱۶۲‌)
دلالت حدیث بر جانشینی و فضیلت امام علی(ع) بسیار روشن است. این حدیث، علاوه بر فضیلت امام علی(ع)، بر خلافت و عصمت ایشان نیز دلالت دارد، زیرا پیامبر(ص)، بجز نبوت، همه فضائل و ویژگی‌ها و مناصب هارون را برای حضرت علی ثابت کرده است. بنا بر آیات قرآن، حضرت موسی از خدا خواست تا برادرش هارون را وزیر او سازد و در امر رسالت شریکش گرداند تا یاری‌اش دهد. خدا با درخواست او موافقت کرد و هارون، در غیاب موسی، جانشین او شد؛ بنابراین، تمام مناصب حضرت موسی برای برادرش نیز بوده است و اگر او بعد از موسی زنده می‌ماند، جانشین وی می‌شد‌(مطابق گفته یهودیان هارون چهل سال پیش از موسی درگذشت).
شباهت‌های خلافت هارون و خلافت علی(ع)
هارون نزد موسی دارای مقام و جایگاه والایی بوده است و از اینجا می‌توان به عظمت مقام امام علی(ع) و سزاواری او بر خلافت بعد از رسول اکرم(ص) پی برد. با بررسی تشبیه موجود در این حدیث، چندین نکته ظریف به‌دست می‌آید.
با تکیه بر ماجرای هارون و موسی در قرآن، هارون وزیر و شریک موسی در کارش بود، پس علی نیز در امر خلافت و ولایت، جز نبوت، شریک پیامبر(ص) بود. همچنین هارون دومین شخصیت بعد از موسی در میان بنی‌اسرائیل بود، علی هم در میان امت پیامبر(ص) چنین بود.
همچنین هارون برادر موسی بود و علی‌(ع)به دلیل حدیث مؤاخات، که به تواتر در کتب شیعه و سنّی نقل شده، برادر رسول خدا بود. هارون برترین فرد قوم موسی نزد خدا و پیامبرش بود، علی‌(ع)نیز چنین بود؛ نیز هارون خلیفه موسی در غیبتش به طور مطلق بود، علی نیز چنین بود، بویژه با تصریح پیامبر(ص) که فرمود: «‌لاینبغی أن أذهب اِلّا و أنت خَلیفَتی‌‌؛ شایسته نیست من به جنگ تبوک روم مگر اینکه تو جانشین من باشی.»
هارون عالم‌ترین فرد قوم موسی بود، علی هم به تصریح پیامبر(ص) عالم‌ترین فرد بعد از پیامبر(ص) بود.
اطاعت از هارون بر یوشع بن نون (وصی موسی) و امت موسی واجب بود، اطاعت از علی نیز با فرض وصایت ابوبکر، عمر، عثمان یا هر فرد دیگری، بر آنها واجب بود.
هارون محبوب‌ترین فرد نزد خدا و موسی بود، علی‌(ع) نیز این گونه بود.
خدا پشت موسی را با برادرش هارون، نیرومند و محکم ساخت و پشت پیامبر اکرم(ص) را با علی(ع).
هارون معصوم از خطا و نسیان بود و علی(ع) نیز چنین بود.
ادعای اختصاص جانشینی به زمان حیات پیامبر‌(ص)
برخی شبهه می‌کنند که هارون مرتبه خلافت و سایر مراتب را در زمان زندگی حضرت موسی داشته است، زیرا وی قبل از موسی درگذشت، پس ممکن است علی(ع) نیز منزلت‌های هارون را در زمان حیات رسول خدا دارا بوده باشد؛ بنابراین، حدیث منزلت را نمی‌توان نص بر خلافت بعد از وفات پیامبر(ص) دانست.(رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی، ج۱۰، قسم ۱، ص۱۵۹ـ۱۶۰؛ جرجانی، شرح المواقف، ص۸، ۳۶۳؛ میرحامد حسین، عبقات الانوار، ج۲، دفتر۱، ص۸۶ )
 علمای شیعه به این سوال دو پاسخ داده‌اند: اولا: کلمه استثنا (اِلّا أنـَّه لانبی بعدی) صراحت در عموم دارد و این شئونات در زمان حیات و بعد از وفات رسول خدا برای علی ثابت است، وگرنه احتیاجی به استثنا نبود. به قول طبرسی،(اسرارالامامهًْ، ص۲۵۲‌) محدّثان اجماع دارند که پیامبر(ص) در ماجرای غزوه تبوک، علی را در مدینه جانشین خویش کرد و او را عزل نکرد و این مقام برای امام ادامه داشت.
ثانیا: هارون بنا بر فرض شبهه، پس از موسی نبود که بخواهد خلافت داشته باشد. اگر هارون پس از موسی بود، قطعاً خلافت موسی را به عهده داشت، چون ‌شأن خلافت در او محقق شده بود. حضرت علی(ع) نیز مطابق حدیث، ‌شئون خلافت پیامبر(ص) را داشت و مادامی که او باشد و پیامبر(ص) نباشد، وی خلیفۀ پیامبر(ص) خواهد بود.
پس امیرمومنان علی‌(ع) در نبود پیامبر(ص) خلیفه است و مشابهت امام با هارون معطوف به این امور است و اصلاً پس از وفات و قبل از وفات در آن مطرح نیست.
نکته ظریف، مخالفت قوم موسی(ع) با جانشینی حضرت هارون(ع) و پیروی از سامری است. همین اتفاق در باره امیرمومنان علی(ع) نیز افتاده است. در داستانی که قرآن گزارش کرده آمده است که وقتی جناب هارون‌(ع) در غیبت حضرت موسی خلیفه شد و مردم فریب سامری را خورده و گوساله‌پرست شدند و کسی به یاری هارون آنگونه که باید نشتافت و هارون در میان قوم به ناچار مصلحت را در صبر کردن دید. حدیث منزلت همۀ این وقایع را برای امام علی(ع) بیان می‌کند.