ویژگی انسانهای خواب و بیدار(خوان حکمت)
برخيها خوابند، برخيها بيدار و در دعاها مخصوصاً دعاهاي ماه مبارك رمضان به ما دستور دادند كه از خدا بخواهيم ما را بيدار كند:«و نَبّهني فيه عن نومهًْ الغافلين»[1] و در مناجات شعبانيه هم اشاره شد كه بنده به خداي سبحان عرض ميكند که من به فضايل [ترك گناه] موفق نبودم «الاّ في وقتٍ أيقظتَني لِمحبّتك»[2] مگر آن وقتي كه تو مرا بيدار كرده باشي و عصاره فرق بين خواب و بيداري اين است كه اگر از وجود مبارك معصوم(ع) رسيد كه «الناس نيامٌ فإذا ماتوا انتبهوا»[3] بسياري از مردم خوابند و هنگام مرگ بيدار ميشوند. ما براي اينكه روشن بشود خوابيم يا بيدار، معياري براي آن ذكر كردند، براي همه دستورها معياري هست مثلاً ما اگر خواستيم بفهميم نمازي كه خوانديم مقبول است يا نه، اين نيازي به مسئله قيامت ندارد، چون علامت و اثر نماز را مشخص كردند كه (إِنَّ الصَّلاَهًَْ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ)[4] اگر كسي نماز ظهر و عصر را خواند و تا غروب در معرض امتحان الهي قرار گرفت و سرفراز از اين امتحان به در آمد و با هوس مبارزه كرد و آلوده نشد، اين مطمئن باشد كه نمازش قبول شد، زيرا آنچه او را از زشتي باز ميدارد نماز است و اگر ـ خداي ناكرده ـ در اين امتحان مردود شد و دست به گناه زد، مطمئن باشد كه نماز او قبول نشد ـ كه اين مسئله كلامي است گرچه [از نظر فقهي] صحيح است كه اعاده و قضا ندارد ـ زيرا نماز، آن است كه جلوي زشتي را بگيرد، اين راهها را به ما آموختند و ما ميتوانيم بفهميم.
نشانه انسانهای خوابیده
در جريان امتحان خواب و بيداري هم بشرح ايضاً؛ ما اگر بيداريم خدا را بايد شاكر باشيم و بر بيداريمان بيفزاييم و اگر ـ خداي ناكرده ـ خوابيم بايد بيدار بشويم. خواب چند علامت دارد يكي اينكه انسان خوابيده حرفهايش وزن علمي ندارد (يك) حركات او هم منطقي نيست (دو) نه به حرفهاي انسان خوابيده ميشود اعتماد كرد، نه حركات او نظم علمي دارد. اگر كسي حرف منطقي نداشت و كار منطقي هم نكرد، معلوم ميشود انسان خوابيده است، زيرا خوابيده، كسي است كه نه گفتارش منطقي است نه رفتارش؛ اين شخص هم نه گفتار او منطقي است نه رفتار او، هر كس كه نه گفتارش منطقي است نه رفتارش، او نائم است، پس «هذا نائم» و «الناس نيامٌ فإذا ماتوا انتبهوا» اين راه نزديك.
راه دقيقترش اين است كه اگر كسي چهل سال زندگي كرد، مثلاً بيست سالش خواب بود، بيست سالش بيدار؛ آن بيست سال بيداریاش منظّم و مرتبط است كه در دوران كودكي، دبستان و راهنمايي و دبيرستان را گذراند؛ اگر حوزوي بود به حوزه آمد و عالِم شد؛ اگر دانشگاهي بود، به دانشگاه رفت و دانشمند شد. آن بيست سالي كه بيدار بود روشن است اما اين بيست سالي كه خوابيده است، خوابها از هم گسيختهاند، شب قبل چه خواب ديد، اسبقش چه خواب ديد، لاحقش چه خواب ديد، چطور خوابيد، بين خوابها رابطه نيست، يعني بين آن بيست سالي كه انسان خوابيده بود، هيچ پيوند علمي نيست كه مثلاً بگوييم آن ده سال اول كه خوابيد به اين مقام رسيد، ده سال دوم به اين مقام. اين طور نيست، خوابها از هم گسسته و گسيختهاند و ثمره علمي ندارند، اما بيداريها به هم متّصل و پيوستهاند و ثمر علمي دارند. اگر از يك طلبه حوزوي بپرسي اين بيست سالي كه زحمت كشيدي چه چيزي داري، ميگويد اين تصديق من، اين استادي من، اينكه قدرت تدريس دارم، قدرت خطابه دارم، قدرت تعليم دارم، قدرت تأليف دارم؛ اين نشانه ارتباط آن بيست سال بيداري من است. از يك دانشگاهي اگر سؤال بكنيد اين بيست سالي كه بيدار بودي چه داري؟ ميگويد اين پاياننامه من، اين قدرت علمي من، اينها نتيجه بيداري من است. اما آن بيست سالي كه انسان، خواب بود هيچ اثر علمي ندارد، پاياننامهاي ندارد، ارتباطي ندارد. پس خوابها از هم گسستهاند، بيداريها به هم پيوستهاند.
برخيها تمام مدت عمرشان گسسته است، يعني كسي چهل سال زحمت كشيده، زندگي كرده، اما اگر از اين چهل سال بپرسي چه داري، دستش خالي است، نه سوادي دارد، نه كاري كرده، نه توليدي كرده، نه در بخش اقتصاد به جامعه خدمت كرده، نه در بخش فرهنگ حرفي براي گفتن دارد؛ چهل سال گذرانده، قدري بازيها را تماشا كرده، قدري فيلمها را تماشا كرده، قدري خوشگذراني كرده و دستش خالي است؛ اين معلوم ميشود چهل سال خواب بود براي اينكه تمام اين مدتها نتيجهاي نداشته است.
وقتي وجود مبارك حضرت به ما فرمود بعضي خوابند، بعضي بيدارند، در دعاها مخصوصاً ماه مبارك رمضان از ما خواستند از خدا بخواهيم خدايا ما را بيدار كن، در مناجات كه قويتر از منادات است با خدا گفتگو ميكنيم ميگوييم خدايا ما خواب بوديم مگر آن وقتي كه تو ما را بيدار كردي.
تفاوت مراتب اولیا
ولايت به معناي دوستي یعنی اینکه هر مؤمني دوست خداست و خدا هم دوست هر مؤمن است اما ولايت به معناي اینکه خدا واليِ آدم باشد نه دوست آدم، والي باشد يعني امور انسان را تدبير كند، به عهده بگيرد، انسان را رها نكند، به خود او واگذار نكند، به غير او واگذار نكند، اين معنا مخصوص عدّهاي است كه از آنها به عنوان اولياي الهي ياد ميكنند، همان طوري كه انبيا با هم متفاوتند (لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ)[5] مرسلين با هم متفاوتند (تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ)[6] اوليا هم متفاوتند، به چه كسي ميگويند وليّ خدا؟ به آن كسي كه خدا والي امور اوست و امور او را به عهده گرفته و اين شخص در تحت تدبير اوست.
قرآن كريم از وجود مبارك پيامبر(ص) نقل ميكند كه او عرض كرد: (إِنَّ وَلِيِّيَ الله الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّي الصَّالِحِينَ)[7] اهل بيت اينچنينند، اندکی از انسانها هم اينچنينند.چه كسي وليّ الله است و چه كسي خدا والي اوست، امور او را تدبير ميكند و راهش چيست؟ در آغاز دعاي پربركت ندبه چنين آمده است كه خدايا تو اگر به اين ذوات قدسي سِمت دادي، مقامات فراوان دادی «بعد أن شَرَطْتَ عليهم الزهد في درجات هذه الدّنيا الدنيّة»[8] از آنها تعهّد گرفتي كه زاهد و بيرغبت باشند، از دنيا منزوي باشند، نه از جامعه، نه از سياست، نه از حكومت، نه از مردم؛ مردم تحت تدبير رهبران الهياند، جامعه تحت هدايت رهبران الهي است، اينها در متن مردمند؛ مردمي زندگي ميكنند، هدايت ميكنند. انزواي از دنيا محبوب است، نه از خلق خدا.
ديديد برخي از گياهان سرشان به طرف خاك است، بعضيها نورطلبند، سعي ميكنند بالا بروند. اگر اين دنيا بايد مورد انزواي اهل بيت باشد سرّش آن است كه پَست است، اگر پَست است و موجودي قصد اعتلا دارد بايد بالا برود (تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَهًٍْ)[9] يا (تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ)[10] بايد اِعتلا كند، علوّ پيدا كند، عالي بشود متعالي بشود، بايد از پست بالا بيايد.
ویژگی موحدان ناب
اهل بيت(عليهمالسلام) آمدند معنا كردند گفتند كه اين پَستي به اين است كه انسان به دنبال رفاه(و دنیازدگی) باشد، اگر خوف از ناملايم دارد يا شوق به ملايم دارد بالأخره رفاهطلب است، بايد اين رفاهطلبي را ترك كند، آن كسي كه اهل نماز است، اهل سعادت است، مؤمن است منتها «خوفاً من النار» خدا را عبادت ميكند، اين وليّ به معناي عام است يعني دوست خداست، اهل سعادت است، اما وليّ به معناي مخصوص كه خدا واليِ و مدير و مدبّر او باشد نيست، براي اينكه او گرفتار خواستههاي خودش است. او براي اينكه نسوزد عبادت ميكند؛ برخيها «شوقاً الي الجنّهًْ» عبادت ميكنند، آنها هم گرفتار هوايند، خدا را براي اين عبادت ميكنند كه بهشت بروند. در این حالت شخص، از اولياي الهي است به معناي عام اما وليّ به معناي خاص كه خدا والي و مدير و مدبّر او باشد نيست. اول كسي كه در اسلام به تعبير سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي اين راه را باز كرد وجود مبارك حضرت امير است.[11] آن گروه سوم كسانياند كه خدا را چون خداست عبادت ميكنند، چون كمال محض است عبادت ميكنند، عبادتشان نه «خوفاً من النار» است نه «شوقاً الي الجنّهًْ»؛ او خودش را نميبيند معبودش را ميبيند برخيها گرفتار تثليثند، بعضي مبتلا به تثنيهاند، بعضي موحّدند. آنها كه گرفتار تثليثند، معبود را ميبينند، عبادت را ميبينند، عابد را هم ميبينند ميگويند ما خدا را عبادت ميكنيم براي اينكه نسوزيم يا به بهشت برويم، اينها مثلثي فكر ميكنند؛ برخي ممكن است خودشان را نبينند، اما عبادت و معبود را ميبينند؛ اما آن كه موحّد ناب است، نه عبادت را ميبيند، نه عابد را ميبيند بلکه فقط معبود را ميبيند. اگر در محراب باشد مثل حضرت امير(ع) ميگويد «وَجَدْتُكَ أهلاً للعبادهًْ»[12] و اگر در قتلگاه باشد مثل سالار شهيدان ميگويد: «تَرَكْتُ الْخَلق طرّاً في هواكا» گرچه اين شعر از آن حضرت نيست و از زبان آن حضرت سروده شده ولي معنايش درست است. اين خط، خطّ ولايت است؛ خطّ ولايت اين است كه كسي خدا را عبادت كند، نه براي ترس از دوزخ يا براي شوق به بهشت اينها مطرح نيست، خدا را چون خداست و كمال محض است عبادت ميكند؛ چنين انساني جزء مقرّبين خواهد بود، بهشت و امثال بهشت براي او مطرح نيست. در اسلام اول كسي كه اين حرف را آورد وجود مبارك پيغمبر(ص) است اما در امّت اسلامي اول كسي كه اين راه را تعقيب كرد و رفت و شاگردپروري كرد وجود مبارك حضرت امير(ع) است.
بيانات حضرت آيتالله جوادي آملي(دام ظله) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از دانشجويان و طلاب، قم؛ 11/8/1391
مرکز اطلاعرسانی اسرا
[1]. اقبال الأعمال، ص109. [2]. همان، ص686. [3]. مجموعه ورّام، ج1، ص150.
[4]. عنكبوت، 45. [5]. اسراء، 55. [6]. بقره،253. [7]. اعراف ، 196.
[8]. اقبال الأعمال، ص295. [9]. آلعمران، 64. [10]. انعام، 151.
[11]. الميزان، ج11، ص369 و.... [12]. الالفين (علامه حلي)، ص128.